مبارزه عالم اهلسنت با وهابیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سیره وهابیون، بر مبنای قتل و خونریزی بنا شده است که این روش، مورد تایید اسلام و دستورات دینی نیست. به همین علت، علمای دین اسلام به نقد افکار و عملکرد وهابیان و رئیسشان یعنی محمد بن عبدالوهاب، پرداختهاند.
از جمله عالمان اهلسنت که با افکار خطرناک وهابیان به مبارزه پرداخت، «محمد بن فیروز حنبلی احسائی (1216-1142 قمری)» است. وی در نزد «شیخ عبدالله بن عبداللطیف انصاری» و «شیخ محمد حیات سندی» درس خواند و شاگردان بسیاری پرورش داد. او که به عمق فاجعه و تضاد کامل عقاید و رفتار محمد بن عبدالوهاب با اسلام پی برده بود، تمام قد در برابر وی ایستاد و حتی در مهاجرت خود به شهر بصره، پس از حمله وهابیان به احساء، نیز دست از این کار برنداشت.[1]
از کتبی که از وی به عنوان یادگار، در نقد وهابیت باقی مانده است، کتاب «الرد علی من کفر اهل الریاض و اهله» است، که عنوان اصلی آن «الرد علی مذهب ابنعبدالوهابی عامله الله بما یستحق» میباشد.
او در این کتاب عملکرد وهابیت را در ترازوی نقد قرار میدهد و نکاتی را در این باره متذکر می شود:
نکته اول: «محمد بن فیروز حنبلی» کتاب «الرد علی من کفر اهل الریاض و اهله» را با این مقدمه شروع میکند که ایجاد تفرقه و اختلاف در میان مسلمانان از بزرگترین فسادها میباشد. مولف کتاب، محمد بن عبدالوهاب را از کسانی میداند که به تفرقه در میان مسلمین دامن زد و با آیات قرآن کریم و سنت مخالفت کرد. در سنت آمده است که «امت من بر خطا، جمع نمیشوند» و یا «امت من بر ضلالت، جمع نمیشوند»؛ و از آنجا که امت بر خلاف محمد بن عبدالوهاب، اجماع کرده بودند، مشخص میشود که وی بر گمراهی بوده است.[2]
نکته دوم: مولف کتاب از این جهت که محمد بن عبدالوهاب، مومنان را مشرک میخواند، بخش دیگری از کتاب خود را به بررسی ماهیت مشرکان اختصاص میدهد. خداوند در قرآن تصریح دارد که مشرکان، منکر توحید بودند. خداوند در اینباره میفرماید: «إِنهَّمْ كاَنُواْ إِذَا قِيلَ لهَمْ لَا إِلَاهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبرِون.[صافات/35] چرا كه وقتى به آنها گفته مىشد: (معبودى جز خدا وجود ندارد، تكبّر و سركشى میكردند.)» و یا میفرماید: «وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَة.[زمر/45] هنگامىكه خداوند به يگانگى ياد میشود، دلهاى كسانىكه به آخرت ايمان ندارند، مشمئزّ (و متنفّر) میگردد».
با توجه به این آیات، مشرکان منکر خداوند بودهاند؛ این در حالی است که محمد بن عبدالوهاب و طرفداران او، مسلمینی که به «لا اله الا الله» اقرار میکردند را، مشرک میخوانند. شهادتین (گفتن اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسولالله)، برای ورود به اسلام کافی است و اگر فردی، یک ساعت پیش از مرگش، شهادتین را بر زبان جاری کرد، اجرای تمام احکام اسلامی برای ایشان لازم است.[3]
ابنفیروز حنبلی، سپس در جهت تثبیت تمایز میان مسلمین و مشرکین، به صفاتی دیگر از مشرکان اشاره میکند. مشرکین اهل نماز نبودند: «فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلى.[قیامت/31] او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند»، این در حالی است که مسلمانانی که از سوی محمد بن عبدالوهاب تکفیر شدند، اهل نماز بودند.[4] مشرکان قرآن را قبول نداشته و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ساحر میخواندند.[5] مشرکان مکه، بتان را همسان خداوند میدانستند؛ چنانچه خداوند از واقعیت پرده برمیدارد: «ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبهِّمْ يَعْدِلُون.[انعام/1] اما كافران براى پروردگار خود، شريك و شبيه قرار میدهند». اما آیا اهل ریاض اینچنین بودهاند که به دست محمد بن عبدالوهاب تکفیر شدند؟ اهلریاض نهتنها اینگونه نبودند بلکه آن دسته از آیاتی که دلالت بر ایمان دارد، بر مسلمانان اهل شهر ریاض جاری است. به عنوان مثال خداوند میفرماید که: «إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِر.[توبه/18] مساجد خدا را تنها كسى آباد میكند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده» و اهل ریاض به آبادی مساجد، مبادرت میورزیدند.[6]
خداوند در آیات فراوانی صفات متقین را بیان کرده است که همه این آیات منطبق بر مسلمانان است و این در حالی است که محمد بن عبدالوهاب این مومنان را کافر و مشرک میخواند.[7]
روایات نیز همسو با آیات قرآن، بر عقیده محمد بن عبدالوهاب خط بطلان کشیده است.
مسلم در اینباره مینویسد: «کسی که به ربوبیت خداوند و رسالت پیامبر اسلام راضی شد، او طعم اسلام را چشیده است».[8]
بخاری نیز مینویسد: «کسی که همچون ما نماز بخواند و رو به قبله بایستد و ذبیحه ما را بخورد، مسلمان است».[9] این روایات و روایات دیگر که ابنفیروز حنبلی نقل میکند، همه نشان از بطلان عقاید محمد بن عبدالوهاب دارد.[10]
ابنفیروز با استناد به روایات، علائم مومن را ایمان به خدا، قیامت، و علائم اسلام را شهادتین، اقامه نماز، دادن زکات و... میداند که همه آنان را بر مسلمانان اهلریاض منطبق میداند. او سپس ادعای وهابیت، مبنی بر درک دقیق «لا اله الا الله» را در ورود به اسلام آن هم با قرائت وهابیت، باطل میداند. چرا که در هیچ روایتی وارد نشده است.[11]
مولف کتاب در پایان روایاتی را میآورد که از علمای منحرف، برحذر میدارد که از جمله آنان این روایت است: «در آخر زمان، دجالان کذابی هستند که احادیثی را نقل میکنند که نه شما و نه پدرانتان، آن احادیث را نشنیدهاید. آنها شما را گمراه میکنند».[12]
پینوشت:
[1]. رتبه و جایگاه علمی شیخِ سلفیت، پیشوای مسلک وهابیون، پایگاه اینترنتی ثقلین در تاریخ 19 شهریور 1394.
[2]. حنبلی، محمد بن فیروز، الرد علی من کفر اهل الریاض و اهله، به کوشش ازهری، مصر، انتشارات منتدیات الریاحین و الازهریین، 1975. ص5. فرمانیان، مهدی، مقاله سلسله گزارشهايی از کتب اهلسنت(7)، قم، موسسه دار الاعلام لمدرسه اهل البیت، مجله سراج منیر، ج10، ص148.
[3]. همان، ج10، ص150.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. همان، ج10، ص150-151.
[7]. همان، ج10، ص152.
[8]. «من رضی بالله ربا و بالاسلام دینا و بمحمد رسولا». حنبلی، محمد بن فیروز، الرد علی من کفر اهل الریاض و اهله، به کوشش ازهری، مصر، انتشارات منتدیات الریاحین و الازهریین، 1975. ص42.
[9]. «من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا و اکل ذبیحتنا فذلک المسلم». فرمانیان، مهدی، مقاله سلسله گزارشات از کتب اهلسنت(7)، قم، موسسه دار الاعلام لمدرسه اهل البیت، مجله سراج منیر، ج10، ص152.
[10]. فرمانیان، مهدی، مقاله سلسله گزارشات از کتب اهلسنت(7)، قم، موسسه دار الاعلام لمدرسه اهل البیت، مجله سراج منیر، ج10، ص152-153.
[11]. همان، ج10، ص153.
[12]. «یکون فی آخر زمان دجالون کذابون یاتونکم من الاحادیث بما لم تسمعون انتم و لا آباوکم فایاکم و ایاهم، لا یضلونکم و لا یفتنونکم». برگرفته ازمقاله سلسله گزارشات از کتب اهلسنت(7)، قم، موسسه دار الاعلام لمدرسه اهل البیت، مجلسه سراج منیر، ج10، ص154.
افزودن نظر جدید