امام وقت دانستن اقطاب در فرقه گنابادیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عده ای از دراویش و متصوفه، قطب را امام وقت میدانند، در حالی که ظاهراً سعی میکنند نشان دهند ائمه (علیهمالسلام) را قبول دارند؛ ولی در آثار و افکار رهبرانشان مسئله طور دیگری است. برای مثال: در فصلنامه «عرفان ایران» که منسوب به فرقه گنابادیه است، آمده است:
«اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب درتصوّف تقریبا یکسان است.» و درصفحه بعد همین فصلنامه آمده است:
قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت ودارای یک معنا واشاره به یک شخص است.»[1]
ملاسلطان گنابادی در حکم قطبیت فرزندش، باکپی برداری از ماجرای غدیر، تلویحاً خود را پبامبر و فرزندش را امیرالمومنین معرفی کرده، میگوید: «پوشیده نماند که هریک از اولیای عظام را در زمان حیات و بعد از ممات خلفا و نوّاب لازم، که رشته دعوت منقطع نشود، که دربقاع ارض و درجمله زمان، حکم «یاایّهاالرّسول بلّغ ماانزل الیک...» جاری باشد، لذا این ضعیف، سلطان محمد، نورچشم خود ملاعلی را خلیفه خود قرار دادم و چون اشاره غیبیه شده بود تاخیر روا نداشتم.»[2]
لذا سلطان محمد گنابادی خود را رسول زمان خدا قرار داده و خود را مخاطب الهی میداند وادعای دریافت اشاره غیبیه دارد که برای معرفی جانشینش به او وحی شده است!
یا ملاسلطان گنابادی، ضمن ادعای دارا بودن ولایت مطلقه برای اقطاب مینویسد: «صاحب ولایت کلیّه مطلقه را «الله» توان گفت. با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و«علی» توان گفت، به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستولی برکل است و«ربّ» توان گفت، که تربیت کل موکول به اوست. «خالق» توان گفت، به اعتبار اینکه خالقیّت حق تعالی به واسطه آن ظهور مییابد.»[3]
آنقدرفرقه گنابادی به ولایت اقطاب اهمیت میدهند که حتی اگر کسی نمازش را هم ترک کند؛ اما ولایت اقطاب را قبول داشته باشد، مشکلی بر او نیست. به زعم آنها، شارع مقدّس دراموری مثل نماز ترخیص داده؛ اما درامر ولایت ترخیص نداده است. ملا سلطان در«ولایت نامه» مینویسد: «در ترتّب جمله فواید بر ولایت همان بس است که فرمود: اسلام بنا شده است بر پنج پایه و خداوند ترخیص داده است در چهار پایه ازآن، که نماز و زکات و روزه و حج باشد و ترخیص نفرموده است در یکی از آنها که ولایت باشد و مردم گرفتند آن چهار پایه را که بود و نبودش یکسان است و ترک کردند آن یک پایه را که درآن هیچ ترخیص نیست و جمیع فواید برآن مترتب است.»[4]
اینان ولایت را به معنای اقطاب در عصر غیبت بیان میکنند، در حالی که آیات وروایات فراوانی درباب اهمیت نماز و سایر عبادات وجود دارد وهیچ کدام ازآنها برترخیص دلالت ندارد.و هیچ گاه در سیره پیامبر مکرم اسلام واهل بیتش دیده نشده است که در اموری مثل (نماز و روزه و حج) ترخیص داده باشند و نعوذ بالله تارک نماز و روزه وحج وزکات و دیگر امور شرعی شوند. این مطلب که دین اسلام برپنج اصل استوار است و ولایت از تمام آنها مهم تر است یک نکته است، و اینکه نسبت به آن چهار اصل خداوند ترخیص داده، و آن یکی را هم در انحصار خود معنی کردن نکته دیگری است. ترخیص به این معنا که بود و نبودش یکسان است به هیچ وجه قابل پذیرش هیچ مسلمان و عاقلی نیست.
این فرقه درباره ایمان نیز شبیه نماز داوری میکنند و آن قدر مسئله ولایت اقطاب، چشم آنها را پرکرده که ایمان را بیعت با مرشد و قطب تفسیر میکنند و میگویند: اگر کسی با صاحب بیعت، بیعت کند، دیگر عذاب نمی بیند، اگرچه فاجرباشد. میگویند اگر مردی تمام عمر شب درنماز و روز در روزه باشد، جمیع مال خود راتصدّق بدهد و در تمام عمر به حج رفته باشد، ولی ولایت اقطاب مارا قبول نداشته باشد از اهل ایمان نخواهد بود.
پینوشت:
[1]. فصلنامه عرفان ایران، انتشارات حقیقت،ش7،صص 33-34
[2]. گنابادی، ملاعلی، صالحیه،انتشارات حقیقت،تهران،ص221
[3]. گنابادی، ملاسلطان، ولایت نامه ،انتشارات حقیقت،تهران، ص11
[4]. همان،ص74
دیدگاهها
عبدالله
1394/12/12 - 21:38
لینک ثابت
باسلام خدمت دوست عزیز،واقعا
amirabas
1394/12/12 - 22:55
لینک ثابت
عرض سلام و ادب خدمت شما،با
افزودن نظر جدید