رویکرد مولوی عبدالرحمن ملازهی (چابهاری) در برابر وهابیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دشمنی وهابیت با اهلسنت امری غیر قابل انکار است. وهابیت از زمان تولدش، بیش از آنکه با تشیع دشمن باشند با اهلسنت روی خصومت داشته و در رد افکار اهلسنت، کتب فراوانی نگاشته است. اگرچه چند دهه است که فعالیتهای خصومتورزانه وهابیت علیه شیعیان بیشتر شده است اما در کنار آن، وهابیت دست از دشمنی با اهلسنت برنداشته است. به همین علت، اهلسنت چه در قدیم و چه در این زمان، از خود دفاع کرده و در صدد فاش کردن چهره وهابیت هستند. از جمله علمای اهلسنت که امروزه به شدت بر وهابیت تاخته، «مولوی عبدالرحمان ملازهی (چابهاری)» است. او در سال۱۳۲۴ش در روستای انزا، بخش سرباز شهرستان ایرانشهر متولد شد. دوره مقدماتی را در خانه، نزد پدر و برادرش محمد عمر به پایان رساند؛ و دو سال دوره را در مدرسهی عزیزیهی روستای انزا و سال سوم سطح تا دورهی خارج را در مظهر العلوم کراچی پاکستان گذراند و مدرکی تحت عنوان سند العالم دریافت کرد. در سال ۱۳۴۴ش به وطن بازگشت و در حوزهی علمیهی عزیزیهی انزا به تدریس تجوید قرائت و علوم دینی پرداخت. درسال ۱۳۴۶شمسی بنا به دعوت و اصرار شدید مردم شهرستان چابهار برای امامت جمعه به این ناحیه مهاجرت کرد و در آنجا ساکن شد.[1]
وی در یک سخنرانی که در نخستین سمینار ائمه جمعه اهلسنت استان سیستان و بلوچستان ایراد کرده است، ماهیت ضد اسلامی وهابیت را فاش میکند. او در ابتدا به این مساله گوشزد میکند که اگر بحث وهابیت پیش از این در میان ائمه جمعه مطرح نشده است، به این علت نیست که اهلسنت دست دوستی با وهابیت دادهاند. «عبدالرحمان چابهاری» با تشبیه میان علما و پزشکان درصدد است که توجیهی برای عدم پرداختن به بحث وهابیت را دست و پا کند.[2] وی میگوید: «پزشکان زمانی به سراغ مداوا میروند که در انسان، احساس بیماری کنند و علما نیز زمانی به سراغ بحثی میروند که احساس خطر کنند و چون خطر وهابیت قبل از این زمان احساس نمیشد، ائمه جمعه از آن بحث نمیکردند».[3]
او برای اینکه اتهام عدم پرداختن اهلسنت را به مساله وهابیت، رد کند، از سویی به کتاب «رد المحتار علی در المختار» اشاره میکند، و میگوید که این کتاب سالها قبل نگاشته شده است و از سوی دیگر با اشاره کردن به امام خمینی(رحمت الله علیه) به عنوان اولین منتقد وهابی، به نظر میرسد شیعیان را نیز در این امر محکوم میکند که خود شیعیان نیز به خطر وهابیت توجه چندانی نداشتند.[4] در حالیکه بر همه عیان است که علمای شیعه از دهها سال قبل از حضرت امام(رحمت الله علیه) نیز ردیههایی علیه وهابیت داشتهاند.
عبدالرحمان، از آن جهت که امروزه خطر وهابیت بیش از پیش احساس میشود، وظیفه همه میداند که در مقابل آن با موضعگیری سخت، ایستادگی کنند.[5] او برای تبیین موضع اهلسنت در برابر وهابیت به کتاب «المهند علی المفند» اشاره میکند و میگوید: «ما در بسیاری از موارد با وهابیت اختلاف داریم و نمیتوانیم با آنها سر سازش داشته باشیم. نظرات آنها زیربنای فقهی و اجتهادی ندارد و وقتی بررسی میکنیم، مبتنی بر اغراض سیاسی است و صرفاً غرض آنها لطمه زدن به اسلام و مسلمین است».
عبدالرحمان با ذکر این نکته که از جمله اعتقادات وهابیت «ممنوع بودن استفاده از کلمه سیدنا به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مقام خطاب، است، آن را از جمله مصادیق ضربه زدن به اسلام توسط وهابیت به حساب میآورد.[6] وی با اشاره به داستانی از علامه شفعی احمد عثمانی، ریشه عدم اجازه به کاربردن کلمه سیدنا را از سوی وهابیت، بیسوادی علمای ایشان میداند. اما اصل داستان چنین است: «مفسر علامه شفعی عثمانی میگوید: من در کنفرانسی که در زمان عبدالعزیز تشکیل شده بود، حاضر بودم. زمانی که نوبت سخنرانی به من رسید، از پادشاه سوال کردم که چرا شما به کار بردن کلمه «سیدنا» را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) جائز نمیدانید. او با اشاره به مفتی اعظم از من خواست که از وی سوال کنم. وقتی که از او سوال کردم، جواب داد: در قرآن و سنت، چیزی دال بر این مساله نیامده است. گفتم اگر من از قرآن دلیل بیاورم میپذیرید و آیه «وَ سَيِّدًا وَ حَصُورًا وَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّلِحِين.[آلعمران/39] و رهبر خواهد بود و از هوسهاى سركش بركنار، و پيامبرى از صالحان است» را خواندم. مفتی گفت که این آیه درباره حضرت یحیی (علیهالسلام) است؛ و من در پاسخ گفتم که اگر برای پیامبری که در مقام، پایینتر از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) این کلمه استعمال میگردد، پس میشود درباره پیامبر که مقام بالاتر دارد نیز استعمال شود. علاوه بر این آیه، روایات دیگر نیز خواندم و در این زمان بود که مفتی از پاسخگوئی عاجز ماند. در پایان که پادشاه با عدم جواب مفتی مواجه شد، گفت: از امروز کسی حق ندارد مردم را منع کند که کلمه سیدنا را به کار ببرد».[7]
عبدالرحمان چابهاری با اشاره به داستان بالا به نقش اساسی علما در هدایت و گمراهی جامعه اشاره میکند. او با اشاره به چهار طریقت صوفی اهلسنت یعنی «نقشبندیه»، «چشتیه»، «سهروردیه» و «قادریه» درصدد است که با پیوند آنان به یکی از بزرگان دین، در جهت تطهیر ایشان برآید.[8] وی از جمله مصادیق عالمان خوب را کرخی، جنید بغدادی میداند و در ضمن به داستان تربیتشدن کرخی توسط امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) نیز اشاره میکند.[9] در پایان این بحث، عبدالرحمان اینگونه نتیجه میگیرد که چون عبدالعزیز تحت تربیت عالم بیسوادی همچون مفتی اعظم قرار گرفته بود، استعمال به کار بردن کلمه «سیدنا» را منع کرده بود و پس از گشایش حق توسط علامه شفعی، راه صحیح را برگزید و به کار بردن کلمه «سیدنا» را اجازه داد.[10]
عبدالرحمان در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به سفرهایش به مکه میگوید: «در سفرهای مکرری که به شهر مکه داشتم، مولد پیامبر را نیافتم و پس از چند بار سفر، توانستم آن را بیابم. امروزه هزاران نفر برای زیارت مولد آن حضرت رهسپار میشوند، اما با حسرت بازمیگردند و دلیل آنهم [طبق ادعای وهابیت] این است که مردم کارهای شرکآمیز میکنند». وی در ادامه با آه و حسرت، چنین آرزو میکند که ای کاش، مولد پیامبر همچون بقیع، با نردههایی محصور میشد. او در مشروع بودن احترام به مولد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، سیره خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دلیل میآورد که چگونه در سفر معراج به دستور جبرائیل، نمازهای متعدد در مکانهای تولد حضرت عیسی (علیهالسلام) و حضرت موسی (علیهالسلام) به جا آورد.[11]
«چابهاری» با استناد به کلام علامه ابن عابدین و علامه شامی در جهت همگرایی با شیعیان برمیآید و مینویسد که این نظر علامه شامی است که «یستحلون دمائنا.»(وهابیت)خونهای ما را حلال میدانند. به این معنا که وهابیت علاوه بر اینکه شیعه را مشرک میداند، ما را نیز مشرک میخواند.[12]
او در پایان با اشاره به کلمات بزرگان دین، در پی همترازی خوارج و وهابیت برمیآید و به کسانیکه به دنبال اشکالتراشی در تطبیق خوارج با پیروان محمد بن عبدالوهاب بر میآیند مینویسد: علامه شامی در حاشیه کتاب علامه ابنعابدین مینویسد: «...رفتار خوارج همان است که امروزه در پیروان محمد بن عبدالوهاب جاری است».[13] عدهای اشکال کردهاند که این لفظ «محمد بن عبدالوهاب»، «عبدالوهاب» بوده است و این نشان از ضعف نویسنده یعنی علامه شامی است. اما من (عبدالرحمن چابهاری) میگویم که قطعا این اشتباه (نوشتن عبدالوهاب به جای محمد بن عبدالوهاب) از نسخههای قدیمی است که در چاپ، حذف شده است و هیچگونه عیبی متوجه علامه شامی نیست.[14]
پینوشت:
[1]. زندگینامه مولوی عبدالرحمن ملازهی
[2]. مجموعه مقالات و گفتار علمای اهلسنت، تضاد عقاید حنفیت با وهابیت، قم، انتشارات آثار نفیس، چاپ اول، 1388ش؛ ص123.
[3]. همان، ص124.
[4]. همان.
[5]. همان، ص125
[6]. همان، ص126.
[7]. همان، ص127-128.
[8]. همان، ص128
[9]. همان، ص129.
[10]. همان، ص131
[11]. همان، ص132.
[12]. همان، ص133.
[13] «کما وقع فی زماننا فی اتباع محمد بن عبدالوهاب». همان، ص134.
[14]. همان، ص134.
دیدگاهها
حجت اله عرفانیان
1395/02/29 - 14:01
لینک ثابت
با سلام بر شما برادران عزیز
ناشناس
1395/06/11 - 00:17
لینک ثابت
به عنوان یک شیعه یا لا اقل یک
حجت اله عرفانیان
1396/02/19 - 16:47
لینک ثابت
باسه کلمه پروردگارت پیامبرت
امیر علی عرفانیان
1396/09/01 - 13:26
لینک ثابت
با سلام بابت تبلیغ دین مذهب
افزودن نظر جدید