گذشته و حال رقص سماع در صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ازجمله مناسک صوفیه رقص سماع است که این طایفه برای آن اهمیت زیادی قائل هستند، هرچند که امروزه به دلایل اجتماعی برخی از فرقههای صوفیه آن انجام نمیدهند و تا مرز ترک کردن آن پیش رفتهاند. بااینحال برخی از ایشان بر این باورند که رقص سماع ممنوع نیست، هرچند ترک شده است.
رقص سماع در میان صوفیه نخستین از اصول انکار ناشدنی صوفیه بود و بزرگان صوفیه کلمات خاصی در مورد آن دارند و به انحاء مختلف از آن به بزرگی یاد میکنند.
«ذوالنون مصری را از سماع سؤال کردند گفت واردی است از حق که قلوب بندگان را بهسوی حق برانگیزاند. هر کس که سماع را به حق شنود محقق شود و هر کس که به نفس اصغا کند زندیق شود.»[1]
«سری سقطی میگوید که قلوب اهل محبت در وقت سماع در طرب آید و قلوب توبهکاران در خوف به حرکت آید و آتش قلوب مشتاقان در زبانه زدن آید. مثل سماع همچو باران است که بر زمین طیب رسد، زمین سبز و خرم گردد. سماع نیز چون به دلهای پاکیزه صافیه زاکیه رسد فوایدی که در وی مکنون و مستور باشد به ظهور آید.»[2]
باوجود تعاریف خاص و ویژهای که اقطاب قرون نخستین از سماع دارند، لکن قطب فعلی صوفیه گنابادی سماع را در صوفیه به علت آنکه موجب از خود بیخود شدن میشود، رد میکند و در مورد آن اینچنین میگوید: «دلیل اینکه سماع در این سلسله نیست، این است که سماع از خود بیخود شدن است، و در این حالت قدرت تشخیص کم میشود و حالآنکه درویش باید با حفظ قدرت تشخیص، به عوالم معنوی پی ببرد و بدون اینکه هیچ وسیله خارجی مثل سماع یا موسیقی خاصی باشد، با شنیدن اشعار عرفانی و با توجه به ذکر، خود به عالم بالا متوجه شود.»[3]
اما موضوع به این نقطه ختم نمیشود، بلکه شخص مذکور گویا کلامی که در مورد سماع زده و آن را رد کرده، فراموش کرده و در جای دیگر در مورد سماع نظر مساعدی ارائه کرده است لذا گفته: «مساله ای که در اینجا به آن میپردازیم مساله سماع و موسیقی است. موسیقی عبارت است از نظم و هماهنگی در صداها و اصوات. مثلاً وقتی شما در سحرگاهی آرام در کنار رودخانهای کوهستانی نشستهاید، صدای آبشارهای کوچک و صدای رودخانه با صدای برگهای درختان که به هم برخورد میکنند مجموعه اینها موسیقی خاصی را تشکیل میدهد که عارف را به حرکت درمیآورد، حرکتی درونی یعنی توجه به خداوند و توجه به یاد خداوند. بنابراین به این طریق میتوان گفت که خود موسیقی بهطور اعم نمیتواند تحریم شود. سعدی در داستانی میگوید:
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیحگوی و ما خاموش [4]
این خود نوعی موسیقی است، یا بهاصطلاح سماع است. سعدی در دنباله میگوید:
«اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب.»[5]
که اشاره به "حدی" است. حدی آهنگ خاصی بود که شتربانان میخواندند و شتر به هیجان میآمد و حرکت میکرد. نقل است که کاروانی را از بغداد به اصفهان میخواستند بفرستند شتربان حدای بسیار جذابی میخواند. او تمام شب را که حرکت میکردند حدی خواند و اشتران هم باحال دو رفتند بهطور که صبح به اصفهان رسیدند ولی شترها همه از شدت خستگی و ضربه مردند. بنابراین اساس اثر موسیقی مورد انکار نیست. تأثیر مسلمی که موسیقی در انسان دارد ممکن است هم در مسیر تقرب به خداوند و یادآوری وظایف انسانی و معنوی او باشد و هم خدایی ناکرده در مسیر دوری از خداوند و تسلیم به هوای نفس باشد.»[6]
با مقایسه کلام بزرگان تصوف در طول تاریخ بودهاند کسانی که در مشربهای مختلف صوفیگری که در عالم تصوف نظرات مختلفی از موضوعی واحد ارائه کردهاند، اما اینکه قطبی از اقطاب نخستین نظری در مورد یک مساله داشته باشد و قطب دیگر از اقطاب امروزه همان نظر را با توجیهات خود رد کند و همان قطب امروزی اتفاقاً مجدداً کلام خود را در جای دیگر نقض کند، موضوعی است که به اساس اعتقادات تصوف برمیگردد و آن توجه به این نکته است که اعتقادات تصوف همگام با سیاستهای دولتهای وقت تغییر کرده است.
پینوشت:
[1]. باخرزی یحیی، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1383، ص 181
[2]. همان
[3]. گفتگوهای عرفانی با نورعلی تابنده (مجذوب علیشاه)، چهارم، 1387، صص 17 و 18
[4]. گلستان سعدی، تصحیح یوسفی غلامحسین، انتشارات خوارزمی، 1368، حکایت 25، ص 97
[5]. همان
[6]. تابنده نورعلی، آشنایی با عرفان و تصوف، چاپ سوم، انتشارات حقیقت، تهران، 1383، صص 73 - 75
افزودن نظر جدید