انگيزه ابن تيميه در گرايش به تجسم‏

  • 1392/07/26 - 11:52
يكى از نمونه ‏هاى بارز كج انديشى‏هاى دينى در ابن تيميه و طرز تفكر او در مسأله توحيد و خداشناسى در بعضى از فتاواى فقهى وى متبلور گرديده است . در اعتقاد ابن تيميه به جسمانى بودن خداوند، دو عامل مؤثر بوده و دو علت سبب گرايش وى به اين عقيده و بينش گرديده است: يكى عدم شناخت صحيح از جهان هستى و ديگر جمود بر ظواهر الفاظ است.

یکی از اختلافات اساسی و مهمی که میان پیروان وهابیت و پیروان سایر مذاهب اسلامی وجود دارد ، اعتقاد در مورد خداوند متعال و ماهیت اوست ، در حالی که بنابر تصریح و نص آیات قرآن کریم و احادیث نبوی ، اکثر مسلمانان ، خداوند متعال را منزه از جسم داشتن و صفات و خصوصیات جسمانی دانسته و بشر را از مشاهده و رویت او عاجز می دانند ، وهابیون معتقد به جسمانیت خدا بوده به گونه ای که برخی از ایشان بنابر عقل ناقص خویش ، خداوند را بسان یک انسان تصور کرده و به برای او هیئت و صورت انسانی متصور می شوند و به تشریح اعضا و جوارح وی می پردازند با این تفاوت که اعضا و جوارح الهی را بسیار بزرگتر از جوارح انسانها معرفی می کنند ، ایشان پا را از این هم فراتر نهاده و قائل به امکان مشاهده و رویت او نیز شده اند .

البته از کسانی که با عقل و علوم عقلی به مبارزه برخاسته و با جمود فکری خویش به ظاهر برخی از آیات و روایات تمسک می کنند و راه هر گونه تاویل و تفسیر و باطن نگری را بر خود می بندند ، چنین سخنانی بعید به نظر نمی رسد .

آری ، ظاهرا احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه ، همان نظریه پرداز تفکر وهابیت و شیخ الاسلام ایشان ، نخستین کسی بود که به این نظریه در وهابیت معتقد شده و به شدت از آن دفاع می کرد . و بدین جهت بود که بسیاری از علمای اهل سنت نیز با او به مبارزه برخاسته و سخنان وی را کفر آمیز و خود وی را از جمله مجسمه ( قائلین به جسمانیت خدا ) معرفی کردند .

قبل از پرداختن به اصل این بحث ، ابتدا لازم است به اين پرسش پاسخ داده شود كه انگيزه‏ گرايش ابن تيميه به تجسم به عنوان يك عالم دينى چيست؟ و چگونه ممكن است كسى كه حشر و نشرش با قرآن و حديث است، بگويد خداوند داراى مكان و قابل رؤيت و متشكل از اعضايى مانند اعضاى يك انسان است؟

در پاسخ اين سؤال می گوييم:
يكى از آفات و خطرهاى بزرگ براى هر مذهب و مكتبی، كج فهمى ‏ها و تندروى‏ ها و برداشت‏هاى غلط و انحرافى و احياناً عُجب و غرورها است.
و يكى از نمونه‏ هاى بارز اين كج انديشى‏ هاى دينى در ابن تيميه و طرز تفكر او در مسأله توحيد و خداشناسى در بعضى از فتاواى فقهى وى متبلور گرديده است .

در اعتقاد ابن تيميه به جسمانى بودن خداوند، دو عامل مؤثر بوده و دو علت سبب گرايش وى به اين عقيده و بينش گرديده است:

يكى عدم شناخت صحيح وی از جهان هستى و ديگری جمود بر ظواهر الفاظ است.

كلمات و گفتارهاى ابن تيميه نشانگر اين است كه او از جهان هستى شناخت صحيح نداشته و مانند ماديون، در جهان هستى به‏ جز اعتقاد به طبيعت و امور مادى و جسمانى، به چيزى قائل نبوده و به بيان ديگر وى چيزى خارج از «ماوراء الطبيعه» را قبول نداشته است و اگر مى‏ بينم براى اعقتاد خويش درباره توحيد، به منقولات تمسك جسته و با ظاهر بعضى از آيات و احاديث استدلال نموده است، اين حركت در واقع براى توجيه و تعليل اين عقيده درونى و بيان اين مكنون باطنى او بوده است.

گر چه اين جهت در پيدايش عقيده ابن تيميه نسبت به تجسيم، مورد توجه نويسندگان قرار نگرفته و در شرح حال و علت گرايش او به جسمانى بودن خدا، فقط مورد دوم را مطرح شده، ولى اين موضوع در لابلاى كلمات او گاهى با اشاره و كنايه و گاهى به صراحت مطرح شده به طوری که وی در مواضعی به مادى و جسمانى بودن همه موجودات جهان هستى اصرار ورزيده و آنچه را كه خارج از دايره ماده و طبيعت باشد را انكار نموده است

او در پاسخ گفتار علامه حلی درباره اوصاف خداوند که می فرماید :
«انّه غير مرئى و لا مدرك بشى‏ء من الحواس لقوله تعالى لاتدركه الابصار هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير» (1)
 چنين مى‏ گويد :
«و اما اثبات موجود قائم بنفسه لايشار اليه و لايكون داخل العالم و لاخارجه فهذا ممّا يعلم العقل استحالته و بطلانه بالضرورة» (2)
 يعنى اثبات هر مجودى كه به خود قائم باشد اما قابل اشاره نباشد و در درون و بيرون جهان هم نباشد چيزى است كه عقل بطلان و محال بودن آن را به روشنى درك مى ‏كند.
و اين گفتار ابن تيميه دقيقاً همان است كه مادى‏ ها و كسانى كه به ماوراء طبيعت قائل نيستند در ردّ و انكار خدا مى ‏آورند، چيزى كه نه با چشم مى‏ توان ديد و نه قابل لمس است و نه داراى رنگ و بو است عقل از پذيرش آن امتناع دارد (دقت شود!)

جمود بر ظاهر الفاظ :

دومين عامل و انگيزه گرايش ابن تيميه به جسمانى بودن خداوند، جمود او بر ظاهر الفاظ و انكار هر نوع معانى مجازى و مفاهيم استعارى است؛ زيرا مى ‏دانيم در آيات و احاديث و به‏ طور كلى در ادبيات عرب مانند همه زبان‏ها و بلكه بيش از همه زبان‏ها كنايه و مجاز گويى به طور گسترده به كار رفته است، ولى ابن تيميه هيچ يك از اين كنايات و استعاره ‏ها را قبول ندارد و هر لغتى را كه در قرآن و حديث درباره اوصاف خداوند اطلاق گرديده، آن را اطلاق حقيقى مى ‏داند و به مفهوم اوّلى آن حمل مى‏ كند. او مى‏ گويد چون در قرآن آمده است ( الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ). (3) پس خداوند در محلى به نام عرش نشسته است همان‏گونه كه ( يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ) (4) دليل بر اين است كه خداوند داراى دست است و ...

ابن تيميه هم در سخنرانى‏ ها و محاوراتش بر اين عقيده اصرار داشت و هم در كتاب‏ها و تأليفاتش؛ طورى كه ابن بطوطه، جهان‏گرد معروف در سفرنامه ‏اش تحت عنوان «الفقيه ذو اللّوثه» (فقيه كم عقل) درباره او مى ‏نويسد:
من در دمشق فقيه بزرگ حنابله تقى الدين ابن تيميه را ديدم كه در فنون مختلف سخن مى‏ گفت با اينكه در عقل او چيزى بود ولى مردم شام به او شديداً احترام قائل بودند.
ابن بطوطه مى ‏افزايد:
او در يكى از جمعه ها در مسجد جامع مشغول وعظ و ارشاد بود و من نيز شركت داشتم؛ از جمله گفتار او اين بود كه خداوند از عرش به آسمان اول پايين مى‏ آيد، مانند فرود آمدن من از منبر، اين سخن را گفت و يك پله از منبر پايين آمد. در اين هنگام فقيهى مالكى به نام «ابن الزهراء» به مقابله برخاست و سخن او را رد كرد مردم به طرف‏دارى از ابن تيميه برخاستند و فقيه معترض را با مشت و كفش زدند تا آنجا كه عمامه از سرش افتاد! (5)
اين جريان را ابن حجر عسقلانى (متوفاى 753 ق.) معاصر ابن تيميه نيز نقل نموده با احتمال اين كه ممكن است اين موضوع ساختگى و جزو شايعات باشد. (6)

در صورتى كه ابن بطوطه به عنوان يك نفر شاهد عينى بى ‏طرف آن را ديده و جزئيات آن را مانند حوادث ديگر در سفرنامه‏ اش نقل نموده است.

ابن تيميه در كتاب خود به نام «العقيدة الحموية الكبرى» به طور ادعايى مى‏ گويد :
هيچ يك از سلف صالح و صحابه و تابعين نگفته اند كه خداوند در آسمان نيست و يا در فوق عرش نيست و كسى نگفته است خداوند در همه جا هست و نسبت همه مكان‏ها به او يكى است و كسى نگفته است كه خدا نه در درون جهان است و نه در بيرون جهان و كسى نگفته است كه او قابل اشاره حسّى نيست.(7)

او در منهاج السنه هم مى‏ گويد:
«نازل شدن خداوند در هر شب به آسمان پايين، جزو حديث‏هاى معروف و ثابت نزد عالمان حديث است و همچنين حديثى كه مى‏ گويد خداوند در روز عرفه به بندگانش نزديك مى‏ شود»، از احاديث ثابت و مسلّم مى‏ باشد. (8)
                    
ابن قيم شاگرد و هم فكر ابن تيميه، عقيده خويش و استادش را درباره جسمانى بودن خدا و اينكه او داراى مكان و جهت است و در بالاى عرش قرار دارد، در موارد متعدد از قصيده نونيه‏ اش مطرح و بر آن اصرار ورزيده است او مى‏ گويد:
مى‏توان بر اين موضوع نه فقط هزار، بلكه دو هزار دليل اقامه نمود. (9) و (10)
       

 

 

 

منابع :

[1] خدا قابل رؤيت و قابل درك با هيچ يك از حواس نيست زيرا خداوند مى فرمايد چشم ها او را نمى بيند ولى او همه چشم ها را مى بيند.

[2]منهاج السنه، ج 1، ص 218، چاپ بولاق مصر طبع اوّل.

[3] طه: 5

[4] فتح، 10

[5] رحله ابن بطوطه، ص 90، چاپ دار التراث بيروت.

[6] الدرر الكامنه، ج 1، ص 104

[7] منهاج السنه، ج 1، ص 262

[8] منهاج السنة النبویة ج 1، صص 451 و 452 به نقل از دائرة المعارف اسلامى ج 1871

[9] تاريخ حرم ائمه بقيع (علیهم السلام ) و آثار ديگر در مدينه منوره، ص: 43 - 46

[10] يكى از كتاب‏هاى ابن قيم اعلام الموقعين و يكى ديگر القصيدة النونيّه است كه الكافية الشافية فى الانتصار للفرقة الناجيه ناميده شده است و داراى بيش از شش هزار بيت است كه اكثر اين اشعار بيان عقيده استادش ابن تيميه است. اين كتاب در دار المعرفه بيروت از روى نسخه ‏اى كه در 1345 ق. در قاهره چاپ شده، افست گرديده است.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.