ترویج هوسگرایی در معنویت غربی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ هوسگرایی، انسان را سرگرم میکند و در یک چرخه پایانناپذیر تا پایان عمر پیش میبرد. هوسها ذهن و دل را پر میکند و امیال را بر میانگیزد و چون پاسخگوی نیاز حقیقی انسان و استعداد نامحدود روحی او نیست، تنوعطلبی جایگزین بینهایتطلبی میشود. تنوع طلبی در هوسها راهی بیپایان است که هیچگاه انسان را کامیاب نمیکند و به همین دلیل او را به امید کامیابی در تجربههای بعدی به هوسهایش وابسته میکند.
نیروهای سلطهگر و مستکبر برای تداوم سلطه بر مردم چارهای ندارند جز اینکه استعداد روحی و گرایش به نامحدود را در وجود آنها با تنوع طلبی در هوسگرایی سرگرم کنند، تا نیروی عظیم درونی آنها متراکم نشود و نظام اجتماعی سلطهگر- سلطهپذیر را دگرگون نسازد. ارزشها و الگوهای عمل مبتنی بر هوسگرایی، نوعی فرهنگ فاسد را به وجود میآورد که مردم را از معنویت دور و در برابر سلطه تسلیم میکند.
«فرهنگ غرب، فرهنگ برنامهریزی برای فساد انسان است؛ فرهنگ دشمن و بغض با ارزشها و درخشندگیها و فضیلتهای انسانی است؛ فرهنگی است که همچون ابزار در اختیار صاحبان زور و زر است. با این فرهنگ، درصددند نسل بنی آدم را از همه فضایل انسانی تهی دست کنند و انسانها را به موجودات فاسد و مطیع و تسلیم و غافل از یاد خدا و معنویت تبدیل کنند. منافع آنها، جز از طریق گسترش این فرهنگ تأمین نمیشود. این فرهنگ، برهنگی و اختلاط و امتزاج بیقید و شرط زن و مرد با هم است که یکی از پایههای اصلی فرهنگ غربی میباشد و از روز اول، برای فساد انسانها و خروج انسانیت از دایر فضایل انسانی بنیانگذاری شد.»[1]
در واقع ترویج فساد و تباهی اخلاقی در تمدن غرب، اشتباه نبوده که اصلاح شود، بلکه راهکاری ضروری برای تداوم سلطه و حفظ نظم موجود است. اگر انسانها به خود آیند و بیدار شودن و در ارتباط با خدا قرار بگیرند، دنیاگرایی را نفی خواهند کرد و سلطه دنیاگرایان را نخواهد پذیرفت؛ در این صورت بیداری معنوی به تحولات بزرگ سیاسی و جهانی تبدیل میشود؛ از اینرو لازم است که قدرتمندان برای حفظ سلطه، بیشترین امکانات رسانهای و فرهنگی را برای ترویج فساد در اختیار بگیرند و از آنها بیشترین استفاده را ببرند.
«بزرگترین ایستگاههای تلویزیونی و رادیویی، از آن صاحبان بزرگترین کارخانهها و معادن و منابع و عظیمترین ثروتهاست. تشکیلات صهیونیستی، برای فساد نسل بشر، از حدود صد و پنجاه سال پیش، شروع به برنامه ریزی و اشاعه فساد و فحشا کردهاند. آنها زنها را از عفت بشری خارج ساختند؛ بهطوری که حتی زنهای اروپا و آمریکا هم، به شدتِ پنجاه سال اخیر دچار فحشا و فساد و دوری از فضایل انسانی نبودهاند؛ زنان کشورهای اسلامی و دیگر کشورهای دوردست که جای خود دارد. همچنین مردها را به فساد و راحتطلبی و تنبلی و عشرتجویی و مصرفگرایی کشاندند و به قبول وضع زندگی حیوانی واداشتند. برای اینکه از طرف مردها و زنهایی که در کشورهای مختلف عالم، زیر فشار استبداد و استعمار این قدرتها قرار میگیرند، تهدید نشوند، مغزها را فاسد کردند.
امروز، وضع فساد اخلاقی مردم کشورهای استعمارزده دنیا در آفریقا و آمریکای لاتین، در نهایت درجه است. آنها به خودی خود، اینگونه فاسد نشدند، بلکه استعمار و استکبار برای فساد اینها برنامهریزی کردند تا از شر و تعرض و مقابله به مثل و بیداری آنها جلوگیری کنند و امپراتوری قدرت شیطانی و اهریمنی دستگاههای استعماری و استکباری خود را حفظ نمایند.»[2]
انسان موجودی خطاکار است؛ اما به طور طبیعی و خودبهخود نمیتواند تا این حد فاسد شود؛ زیرا پس از هر خطایی، معنویت درونی تحریک میشود؛ فطرت انسان فریاد میکشد و او را از خطایش آگاه و برای اصلاح آماده میسازد. البته ممکن است افراد تاریکدلی باشند که هیچ روزنۀ روشنی در دلشان نباشد و صدای وجدان و فطرت در وجودشان به گوش نرسد: اما تعداد چنین افرادی زیاد نیست و خدا به سادگی ارتباط درونی و معنوی را با کسی قطع نمیکند.
این همه خطا روی و عادتهای ناروا که بشر معاصر به آن مبتلا شده، کاملا غیر طبیعی است و انسانها از این همه فساد لذت نمیبرند، بلکه به آن عادت کرده و از آن خسته شدهاند. هماکنون ترویج این همه فساد در حالی از سوی رسانهها صورت میگیرد که هیچکس در خلوت خودش هم، چنین مفاسدی را انجام نمیدهد یا تکرار نمیکند. این فضای غیرطبیعی، محصول فرهنگ سلطهگری است که میخواهد ذهن و دل مردم مشغول شود و به بیداری معنوی و تغییر اساسی فکر نکند. بهرغم پیشرفتهای مادی در کشورهای پیشرفته، مردم خوشبختی را احساس نمیکنند و از زندگی لذت نمیبرند. «در میان خودشان، اضطراب، نگرانیها قتلها، جنایتها، افسردگیها، وازدگی از زندگی مادی و معنوی، دوری از معنویت و فضیلت، پاشیده شدن اساس خانواده و از بین رفتن پیوند فرزندان با والدین وجود دارد. اینها گرفتاریهای آنهاست؛ برای دنیا هم که میبیند چه به ارمغان آوردهاند! برای ملتهای دیگر هم، جنگ و فقر و بیسوادی و اختلاف و بدبختی و تیرهروزی را آوردهاند. آنها رشد مادی دارند، اما رشد معنوی ندارند. وقتی رشد مادی بدون رشد معنوی شد، نتیجه این است که مشاهده میکنید.»[3]
انسانی که در اثر فساد حتی لذتهای طبیعی هم کامش شیرین نمیشود، سرد و بیاعتنا میشود، به هر ناکامی و رنجی عادت میکند و از حیطه انسانیت فرو میافتد. چنین موجودی شهروند خوبی برای نظام سلطه است و با رنجها و ناکامیهای آن کنار میآید و تسلیم میشود. البته انسان هیچگاه فطرت و ساختار وجودی معنویاش را از دست نمیدهد؛ ممکن است آن را فراموش کند؛ اما فقر و تعلق وجودی به خدا و استعداد نامحدود روحی تغییر نمیکند و از بین نمیرود. چنین انسانهایی که سلطهپذیری برای آنها درونی شده است، همیشه تضاد سلطهپذیری و گرایش به آزادی و شکوفایی را در خود خواهند داشت. با این وصف اگر الگویی متفاوت و چشماندازی از وضعیت بهتر به آن نشان داده شود، با توجه به اینکه چیزی برای از دست دادن ندارد، میتوانند به سختترین مبارزهها وارد شوند. این خطری بزرگ برای نظام سلطه است، که هر قدر شالودههای ستم پیشه و سلطهگر در جوامع بشری همواره روی گسل هستند و این حقیقتی است که نمیگذارد هیچگاه آرامش پیدا کنند و از قدرت و سلطه خود کامیاب شوند.
پینوشت:
[1]. آیت الله خامنهای، علی، (رهبر معظم انقلاب اسلامی)، بیانات، 15/9/68.
[2]. همان.
[3]. همو، 1/8/70.
برای اطلاع بیشتر، معنویتهای رهایی بخش، مظاهری سیف، 1393، ص 124.
افزودن نظر جدید