نسبت عمل با ایمان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از اصلی تری و حساسترین مولفههایی که خلط در آن باعث ایجاد پدیدهی شوم تکفیر، و در نهایت کشتار و غارتگری اموال و نوامیس مسلمانان میشود، مسئلهی فهم معنای ایمان است.
اگر ایمان درست معنا شود یعنی بر اساس ضوابطی که قرآن و سنت به ما ارائه نموده است، به معنای واقعی ایمان دست یابیم، هرگز به ورطهی هولناک تکفیر و عواقب ناگوار آن گرفتار نخواهیم آمد.
دقیقا اینجا همان نقطهای است که وهابیت و تکفیریها بدان مبتلا شدهاند، و درست به همین دلیل که قادر به تحلیل صحیح این معنا نیستند، از مسیر صحیح و صراط مستقیم جدا شده، به وادی ضلالت درافتادهاند. کاری که ایشان در برخورد با آیات قرآن و روایات میکنند درست، مثل این است که لا اله را میگویند و الا الله را کنار میگذارند. یعنی بخشی از یک آیه که در ظاهر مناسب مراد ایشان است اخذ میکنند و به باقی آن آیه یا آیات مرتبط با این آیه که حکم تفسیر و تبیین آن را دارد، اعتنا نمیکنند. حال آنکه ما موظفیم در رجوع به آیات برای استنباط یک مفهوم صحیح، مجموعهی آن آیات را باهم در نظر آوریم.
آنچه وهابیت در مسالهی ایمان میگوید این است که ایمان یعنی اعتقاد قلبی به آنچه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردهاند، به همراه عمل، یعنی ایمان بدون عمل با هیچ برابری میکند، و اگر کسی صرفا به شهادتین و فرائض اسلام اقرار کرد و قبلا به آن ایمان داشت، ولی عملی به دنبال آن نیامد، او هرگز به وادی ایمان وارد نشده است. استناد ایشان به این است که فرعون هم این درجه از اقرار را داشت ولی چون عمل نداشت، مومن به حساب نمیآید.[۱] که فرمود: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا[نمل/۱۴] از روى ستم و عصیان منکر آنها شدند، اما ضمیرهایشان بدان یقین داشت، بنگر عاقبت مفسدان چسان بوده است».
این استدلال چند ایراد دارد
اول: اینکه صرف اعتراف وجدانی به مطلبی به معنای پذیرش قلبی آن نیست. یعنی ممکن است من در درون خودم به مسالهای اقرار داشته باشم ولی از روی عناد و لجاج منکر آن شده و تسلیم آن نشوم. و کار فرعون هم از این قبیل است. یعنی با وجود اقرار باطنی منکر ایمان به خداوند متعال و پیامبر او حضرت موسی (علیه السلام) شدند. پس این آیه موضوعات از مراد شما خارج است. چون مراد ما جایی است که فرد قلبا تسلیم پیامبر و محتوای وحی او باشد.
ثانیا: آیاتی داریم که صراحت در جدایی ایمان از عمل دارد مثل:
«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَات...[بقره/۲۷۷] محققا کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام مىدهند...» عطف عمل به ایمان دال بر عدم جزئیت عمل در ایمان است. چون مقتضای عطف مغایرت بین معطوف و معطوف علیه است. [۲]
آیهی دیگر: «وَ مَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِن...[طه/۱۱۲]و هر کس کارهاى شایسته انجام دهد در حالی که مومن است...» هو مومن جملهی حالیه است یعنی کسی که عمل صالح انجام میدهد در حالی که مومن است. که اگر عمل صالح جزء ایمان بود که هنوز ایمان محقق نشده است. [۳]
همچنین در صحیح بخاری آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خیبر به حضرت علی (علیه السلام) فرمود تا جایی با دشمنان بجنگ که اقرار به شهادتین کنند. و اگر چنین شد دیگر مال و جان ایشان محترم است.[۴]
پر واضح است که مراد ما این نیست که میتوان مدعی ایمان شد و به لوازم آن متعهد نبود، یعنی اگر کسی به ظاهر اعلام ایمان کند و عمل صالحی انجام ندهد مجازات اخروی دارد ولی در دنیا، اسلام به ما حکم کرده که با او معاملهی مسلمان کنیم و خون و مال و ناموسش محترم است.
پینوشت:
[۱]. عبد العزیز بن عبد الله الراجحی، أسئلة وأجوبة فی الإیمان والکفر، ص ۲۱، وزارت اوقاف، عربستان سعودی، بیتا.
[۲]. آیت الله جعفر سبحانی، الایمان و الکفر فی الکتاب والسنه، ص۱۷، موسسهی امام صادق، قم، ۱۴۱۶ق.
[۳]. همان
[۴]. بخاری محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»، ح ۱۱۳، تحقیق محمد زهیر بن ناصر، دارالطوق النجاه، ۱۴۲۲.
افزودن نظر جدید