امام جماعت بودن دلیلی بر تصدی خلافت نیست

  • 1394/10/29 - 08:58
از جمله دلایلی که اهل‌سنت در اثبات امر جانشینی پیامبر بیان می‌کنند قضیه مشکوک انتساب وی به امامت جماعت می‌باشد که بر فرض قبول این روایت، باز هم نمی‌توان آن را دلیلی قاطعی بر اثبات خلافت ابوبکر بدانیم چرا که به جز وی افراد دیگری نیز از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله) به امامت جماعت برگزیده شده بودند که هیچ‌کدام ادعای خلافت نکردند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله مهم‌ترین دلایلی که در عرصه روایات، به عنوان دلیل خلافت ابوبکر مورد استناد قرار می‌گیرد، ادّعای امامت نماز جماعت ابوبکر از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در واپسین روزهای حیات آن حضرت است. بر اساس این ادّعا، هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این کار خود ابوبکر را برای امری دینی که نماز جماعت بود شایسته دیده، چرا ما او را برای دنیای خود شایسته ندانیم؟
پاسخ:
الف) اگر پیش‌نمازی، ملاک شایستگی برای خلافت است باید با همین ملاک، عبدالرحمن بن عوف، سالم مولی حذیفه، ابن مکتوم نابینا و تعدادی دیگر از صحابه بر ابوبکر مقدّم باشند، چرا که بر اساس روایات خودشان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها افراد دیگری را نیز به پیش‌نمازی به جای خود برگزیده و گرچه در این رابطه دیدگاه شیعه خلاف آن است، امّا طبق روایات خودشان حتی در برخی موارد خود حضرت نیز به برخی از آنها اقتدا نموده است: عبد الرحمن بن عوف؛ «فی غزوة تبوک هذه صلّی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خلف عبد الرّحمن بن عوف صلاة الفجر...[1]در جنگ تبوک، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز صبح خواند.» سالم مولی ابی حذیفه؛ «قال لمّا قدم المهاجرون الأوّلون العصبة موضع بقباء قبل مقدم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کان یؤمّهم سالم مولی أبی حذیفة و کان أکثرهم قرآنا[2] هنگامی که نخستین گروه از مهاجرین به منطقه قباء رسیدند تا قبل از آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه بیاید سالم مولی ابی‌حذیفه امامت جماعت را به عهده داشت.» ابن امّ مکتوم نابینا؛ «أنّ النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) إستخلف إبن أمّ مکتوم ثلاث عشرة مرّة[3] پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 13 مرتبه این ام مکتوم را به جای خود به امامت جماعت گماردند...»
ب) اعتراف عمر بر خلاف ادّعای مدّعیان؛ با وجود نص و اعتراف صریحی که هم در صحیح‌ترین کتاب موجود نزد اهل‌سنت و مورد قبول وهّابیت بیان شده و هم وقایع خارجی و روایات متعدد، آن را تأیید می‌کند، آیا باز هم می‌توان به دلایلی همچون آنچه در مورد نماز ابوبکر آمده استناد کرد؟ بخاری و مسلم از عبد الله بن عمر روایت می‌کنند: «به عمر گفته شد: چرا برای پس از خود خلیفه تعیین نمی‌کنی؟ عمر در پاسخ گفت: اگر خلیفه تعیین کنم، کار کسی بهتر از خود ابوبکر را کرده‌ام و اگر خلیفه تعیین نکنم، کار انسانی بهتر از خود، یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را انجام داده‌ام.»[4] نووی شارح صحیح بخاری در شرح این روایت گوید: «این حدیث دلیلی است بر این که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر هیچ خلیفه‌ای برای پس از خود نصّ و تصریحی نداشته و همین نظر اهل‌سنت نیز می‌باشد.»[5] نظر ابن کثیر هم جالب به نظر می‌رسد؛ وی می‌گوید: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ نصّی برای جانشینی پس از خود نداشته، نه آن‌گونه که گروهی از اهل‌سنت برای ابوبکر می‌پندارند و نه آن‌گونه که برخی شیعیان برای علی (علیه السّلام) می‌پندارند.»[6] اگر چه شیعه معتقد است پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها به مناسبت‌های مختلف، امیرمؤمنان (علیه السّلام) را به عنوان خلیفه بر حق پس از خود معرفی نموده، با این وجود دست‌کم این حدیث می‌تواند دلیل محکم و قاطعی برای ردّ استدلال معتقدان به نماز ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد.
ج) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حال وخیم به مسجد می‌رود! به راستی اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوبکر را مأمور ساخته تا به جای خویش به نماز ایستد و او را شایسته چنین کاری دیده، چه چیز باعث می‌شود تا حضرت، با وجود ضعف شدید و با کمک دو نفر از یاران خود در حالی که پاهای حضرت به زمین کشیده می‌شود به هر شکلی شده خود را به مسجد برساند و خود به نماز بایستد و ابوبکر ناچار شود به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا کند؟! «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از منزل به طرف مسجد خارج شد در حالی که دو نفر زیر بغل‌های حضرت را گرفته و در حالی که پاهای حضرت از شدت بیماری به زمین کشیده می‌شد خود را به مسجد رساند... و در حالی که ابوبکر به نماز ایستاده بود خود جلو آمد و به نماز ایستاد.»[7]

پی‌نوشت:
[1]. البدایة و النهایة، ابن کثیر قریشی، مکتبة المعارف، بیروت، ج 5، ص 22.
[2]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 1، ص 246.
[3]. الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، بیروت، ج 4، ص 601.
[4]. عن عبدالله بن عمر قال قیل لعمر ألا تستخلف قال إن أستخلف فقد استخلف من هو خیر منّی أبوبکر و إن أترک فقد ترک من هو خیر منّی رسول الله. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 6، ص 2638.
[5]. و فی هذا الحدیث دلیل علی أنّ النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لم ینصّ علی خلیفة، و هو إجماع أهل السّنّة و غیرهم. شرح النووی علی صحیح مسلم، نووی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 12، ص 205.
[6]. إنّ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لم ینصّ علی الحلافة عینا لأحد من النّاس، لا لأبی بکر کما قد زعمه طائفة من أهل السّنّة، و لا لعلی کما یقوله طائفة من الرافضة. البدایة و النهایة، ابن کثیر قریشی، مکتبة المعارف، بیروت، ج 5، ص 250.
[7]. فخرج یهادی بین رجلین کأنّی أنظر رجلیه تخطّان من الوجع... و کان النبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) یصلّی و أبوبکر یصلّی بصلاته... . صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 1، ص 236.

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.