نهایت جهالت در عداوت با مظهر عدالت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حدیث «طیر (پرنده)» که سند آن از محکمترین اسناد و متن آن از متقنترین متون روایی است، امّا از آن جا که این روایت، افضلیت بیمانند امیرمؤمنان (علیه السّلام) را به خوبی ثابت میکند، بسیاری از علمای اهلسنت و مورد قبول وهّابیت، تمام توان خود را در تضعیف این روایت به کار گرفتهاند؛ نهایت این دشمنی و بغض را میتوان در گفتار شخص دیگری از همین تبار مشاهده کرد که با دلیلی بسیار زشت و عقیم، مخالفت خود را با حدیث طیر بیان داشته است؛ و هرگونه قضاوت و داوری پیرامون گفتار او را که در پی میآید به عهده خوانندگان با انصاف و وجدانهای بیدار میگذاریم. ابو احد بن عدی گوید: «علی بن عبدالله الدّاهری یقول: سألت ابن أبی داود عن حدیث الطّیر فقال: إن صحّ حدیث الطّیر فنبوّة النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) باطل لانّه حکی عن حاجب النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) خیانة یعنی أنسا و حاجب النّبیّ لا یکون خائنا.[1] علی بن عبدالله داهری گفت: اگر روایت طیر درست باشد، نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باطل میگردد؛ چرا که از این روایت خیانت خادم و دربان خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی انس بن مالک ثابت میشود، در حالی که او نمیتواند خائن باشد!» شما را به خدا به نحوه استدلال و کیفیت آن دقت کنید! این شخص که حاضر نیست فضیلتی از فضایل بیشمار امیرمؤمنان (علیه السّلام) را که دهها و صدها دلیل در تأیید آن وجود دارد را بپذیرد با توجیهی سست و بیاساس با این بهانه که چگونه ممکن است پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستهای از انس داشته باشد و او فرمایش آن حضرت را نادیده گرفته و خلاف آن عمل کرده باشد آن را به معنای خیانت وی به آن حضرت پنداشته و در صدد انکار آن برآمده است.
اینگونه نظرات که برگرفته از نظریه «عدالت بیچون و چرای همه صحابه» است، حاضر است نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و فضیلت امیرمؤمنان (علیه السّلام) را زیر سؤال ببرد، اما حاضر نیست غباری بر چهره یک صحابی معمولی همچون «انس بن مالک» بنشیند؛ کسی که سابقه انکار فضایل امیرمؤمنان (علیه السّلام) از سوی او منحصر به همین مورد نیست؛ چرا که او حدیث غدیر را نیز انکار کرد و در نتیجه به نفرین آن حضرت مبتلا گردید: «و قال علیه السّلام لانس بن مالک، و قد کان بعثه الی طلحة و الزبیر لمّا جاء الی البصرة یذکرهما شیئا قد سمعه من رسول الله صلّی اللّه علیه و آله و سلم فی معناهما، فلوی عن ذلک فرجع، فقال: انی انسیت ذلک الامر. فقال علیه السّلام: إن کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لامعة لا تواریها العمامه. قال: یعنی البرص، فاصاب انسا هذا الداء فیما بعد فی وجهه، فکان لا یری الا متبرقعا.[2] هنگامی که امام وارد بصره شد «انس بن مالک» را خواست تا نزد «طلحه» و «زبیر» برود و آنچه را که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او شنیده را به آنها یادآوری کند. انس از این مأموریت سرپیچی کرد و گفت: من آن را فراموش کردهام. امام فرمود: اگر دروغ میگویی خداوند سرت را به سفیدی روشنی، مبتلا کند که عمامه آن را نتواند بپوشاند [شریف رضی میگوید: منظور امام بیماری «برص» (پیسی) است؛ چیزی نگذشت که لکههای سفید برص، در چهره انس آشکار گشت و از آن پس هیچ کس او را بینقاب ندید.» و یا روایتی که بلاذری در انساب الاشراف آورده: «قال علیّ (علیه السّلام) علی المنبر: أنشد الله رجلا سمع الله رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول یوم غدیر خمّ: «اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه» إلّا قام فشهد و تحت المنبر أنس بن مالک و البراء بن عازب و جریر بن عبدالله فأعادها فلم یجبه أحد. فقال: «اللّهم من کتم هذه الشّهادة و هو یعرفها فلا تخرجه من الدّنیا حتّی تجعل به آیة یعرف بها» قال: فبرص أنس و عمی البراء و رجع جریر أعرابیا بعد هجرته فأتی السّراة فمات فی بیت أمّه بالسّراة.[3] امیرمؤمنان (علیه السّلام) بر فراز منبر فرمود: شما را به خدا سوگند هر یک از شما که این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر خم را شنیده بایستد و شهادت دهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خدایا دوست بدار هر که علی (علیه السّلام) را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد. راوی گوید: در حالی که انس بن مالک، براء بن عازب و جریر بن عبدالله بجلی در کنار منبر بودند، هیچ نگفتند. امیرمؤمنان (علیه السّلام) بار دیگر سخن خویش را تکرار کرد، امّا باز هم کسی پاسخ نداد تا این که امیرمؤمنان (علیه السّلام) فرمود: بارالها هر کس شهادت خویش را کتمان نمود از دنیا خارج مگردان مگر این که به دردی مبتلا کنی تا برای مردم نشانهای گردد. راوی گوید: با این نفرین بود که «انس بن مالک» به بیماری پیسی و برص مبتلا گشت، براء بن عازب نابینا گردید و جریر بن عبدالله سر به بیابانها گذارد و نهایتا در منطقه سرات در خانه مادرش جان داد.»
مرحوم علامه امینی صاحب کتاب ارزشمند «الغدیر» سبب اینگونه دشمنیها را چنین بیان مینماید: «از قلبی که خداوند بر آن مهر زده چگونه میتوان انتظار قبول این احادیث را داشت؛ وگرنه با وجود دلایل آشکار برای صحّت اینگونه روایات، انکار و ردّ آنها چه دلیلی میتواند داشته باشد؟»
پینوشت:
[1]. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 13، ص 232.
[2]. ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1234 و 1235.
[3]. إلّا قام فشهد و تحت المنبر أنس بن مالک و البراء بن عازب و جریر بن عبدالله فأعادها فلم یجبه أحد. فقال: «اللّهم من کتم هذه الشّهادة و هو یعرفها فلا تخرجه من الدّنیا حتّی تجعل به آیة یعرف بها» قال: فبرص أنس و عمی البراء و رجع جریر أعرابیا بعد هجرته فأتی السّراة فمات فی بیت أمّه بالسّراة. أنساب الأشراف، بلاذری، دارالنشر، ج 1، ص 289.
[4]. الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، علامه أمینی، دار الکتاب العربی، بیروت، ج 3، ص 219.
افزودن نظر جدید