دانش و آگاهی امیرالمؤمنین
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امام علی (علیه السّلام) در خطبه 198 نهجالبلاغه میفرماید: «در رأس حکومت اسلامی، باید کسی باشد که به جای «لا أدری؛ نمیدانم»، بگوید: «سلونی قبل أن تفقدونی»؛ از من یپرسید، پیش از آن که من در میان شما نباشم.» همچنین در رأس حکومت اسلامی باید کسی باشد که در آیه مباهله او را به جز در نبوّت در سایر فضایل و سجایای اخلاقی همسان و همانند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شمارده است. در علم و دانش منحصر به فرد امیرمؤمنان (علیه السّلام) همین بس که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او فرمود: «من شهر علم هستم و علی (علیه السّلام) دروازه آن؛ هر که خواهد به شهر علم من درآید از دروازه داخل شود.»[1] گروه زیادی از صحابه از جمله عایشه، ابن عباس، سعید بن مسیّب و... در سخنان خود به مرجعیت علمی آن حضرت تصریح نمودهاند: بخاری در تاریخ خود به نقل از «عایشه» مینویسد: «علی (علیه السّلام) داناترین مردم به سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.»[2] ابن عباس که اهلسنت او را «حبر الامة، دانشمند امّت اسلام» و «ترجمان القرآن، مفسر قرآن» نامیدهاند، گفته: «نهدهم از تمام علم به علی (علیه السّلام) داده شده و به خدا سوگند او در یکدهم باقی مانده آن نیز با تمام مردم شریک است.»[3] سعید بن مسیّب گوید: «هیچ یک از صحابه نگفت «هر آنچه میخواهید از من بپرسید.»[4]
در ادامه با مقایسه دانش و آگاهی امیرمؤمنان (علیه السّلام) با دیگر مدّعیان خلافت که در منابع اهلسنّت و مورد قبول وهابیت آمده بهتر میتوان به جایگاه علمی آن حضرت پیبرد. به گواهی صحیحترین روایات اهلسنّت و مورد قبول وهابیت، ابوبکر که از حکم ارث مادر بزرگ آگاهی نداشت، چندین بار حکم آن را از برخی صحابه پرسید و آنها او را آگاه ساختند؛ این ماجرا را ترمذی با سند کاملاً صحیح به نقل از قبیصة بن ذؤیب روایت کرده: «راوی گوید: پیرزنی نزد ابوبکر آمد و از حکم ارث خود در کتاب و سنت پرسید. ابوبکر در پاسخ گفت: تو را چه به حکم ارث مادربزرگ در قرآن و سنّت؟ برو و بعد بازگرد تا من حکم آن را از مردم بپرسم. مغیرة بن شعبه که آنجا حاضر بود گفت: زمانی من محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم و دیدم که سهم مادربزرگی را یکششم از ارث قرار داد. ابوبکر گفت: آیا کسی دیگر هست که حرف تو را تأیید کند؟ محمد بن مسلمه انصاری نیز در آنجا حضور داشت و سخن او را تأیید کرد؛ بدینرو، ابوبکر همین حکم را صادر کرد... .»[5] با وجود آنچه گذشت مبنی بر ناآگاهی ابوبکر در بسیاری از احکام شرعی از جمله حکم ارث مادربزرگ در قرآن کریم، اکنون به این سخن کینهتوزانه و کاملاً بیاساس ابنتیمیه، سردمدار وهّابیت که چه رسوا بر خلاف اجماع صحابه سخن گفته است پیمیبریم: «معروف، آن است که علی (علیه السّلام) دانش خود را از ابوبکر فرا گرفته است.»[6]
همچنین عمر بن خطّاب از حکمی که حتّی خردسالترین صحابه از آن آگاه است خبر ندارد؛ در صحیحترین کتاب نزد وهّابیت آمده: «ابوموسی اشعری درب خانه عمر بن خطّاب آمد و برای وارد شدن از او اجازه خواست، امّا عمر که گویا مشغول بود به او اجازه ورود نداد؛ به همینرو، ابوموسی بازگشت. پس از آن که عمر فراغت یافت، گفت: دیگر صدای ابوموسی را نمیشنوم، به او اجازه دهید تا وارد شود. گفتند: او بازگشت. عمر، ابوموسی را فراخواند و او حاضر شد [و از سبب بازگشتنش جویا شد] ابوموسی گفت: ما همواره [از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] بر این کار امر شدهایم. عمر گفت: بر توست که برای این سخنت شاهدی بیاوری! ابوموسی خود را به مجلسی از صحابه رساند و از آنها خواست تا بر این موضوع شهادت دهند. صحابه گفتند: این موضوع نیاز به شاهد ندارد؛ حتّی خردسالترین ما که ابوسعید خدری است از این موضوع آگاهی دارد. ابوموسی، برای شهادت، ابوسعید را همراه خود برد. پس از آن که ابوسعید شهادت داد، عمر گفت: عجیب است به حدّی بازار، مرا به خود مشغول داشته بود که از این امر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبردار نشدم.»[7] به عمر بن خطّاب میگوییم: دنیا و بازار به حدّی تو را به خود مشغول داشته بود که نه تنها از امر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبردار نشدی، حتّی از این آیه قرآن کریم که با صراحت به اهل ایمان این چنین امر میفرماید نیز با خبر نشدی: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیرَْ بُیُوتِکُمْ حَتیَ تَسْتَأْنِسُواْ [نور/27] ای کسانی که ایمان آوردهاید! در خانههایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید.»
پینوشت:
[1]. المعجم الکبیر، طبرانی، مکتبة الزهراء، موصل، ج 11، ص 65.
[2]. التاریخ الکبیر، بخاری، دارالفکر، بیروت، ج 2 ف ص 255.
[3]. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ابن عبد آلبر، دار الجیل، بیروت، ج 3، ص 1104.
[4]. فضائل الصحابة، أحمد بن حنبل، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 2، ص 646.
[5]. سنن ترمذی، ترمذی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 4، ص 420.
[6]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبه، مصر، ج 5، ص 513.
[7]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 2، ص 727.
افزودن نظر جدید