تاریخچه تکفیر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از بزرگترین مشکلات پیش روی جوامع اسلامی در دورههای اخیر، پدیده شوم تکفیر است. عمده این حرکت توسط گروههای سلفی و وهابی شکل گرفته است و سبب کشته شدن مسلمانان زیادی گردیده است.
امّا این پدیده آنقدرها هم تازه نیست. نمونههای فراوانی در تاریخ صدر اسلام دیده میشود که مسلمین بی گناهی، بهراحتی و بهکوچکترین بهانه مورد تکفیر واقع شدهاند. بهطور مثال سعد بن وقاص، عمار را صرفا به خاطر مخالفت با سیاستهای نادرست عثمان، کافر میخواند و میگفت: «اخرجت رقبة الاسلام من عنقک.[1] عهد اسلام از گردنت برداشته شده(و کافر گشتهای).»
تکفیر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) توسط خوارج و امویون نیز از مشهورترین وقایع تلخ تاریخ اسلام است. حتی خلیفه اول در ماجرای جنگ ردّه، عدهای زیادی از مسلمین را صرفا بخاطر عدم موافقت با دادن زکات به وی، کافر خوانده و خون آنان را مباح اعلام میکند: «لو منعونی عناقا کانوا یؤدونه الی رسول الله(صلی الله علیه) لأقاتلنّهم علی منعها.[2] اگر حتی بزغاله یکسالهای را که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میدادند از من منع کنند، با آنان خواهم جنگید.»
مشکل اینجاست که همه این اعمال زشت به راحتی توجیه میشده است. چنانکه پس از آنکه خالد بن ولید به مالک بن نویره یورش برده، او و یارانش را بدون دلیل میکشد، از سرها پایه برای دیگهای غذا درست میکند و همان شب با همسر وی همبستر میشود، عمر برآشفته میشود و او را مورد عتاب قرار میدهد اما ابوبکر میگوید: «او را رها کنید که او اجتهاد کرده و خطا نموده است و او اولین کسی نیست که مرتکب خطا میشود!»[3] آیا به راستی چنین مخالفتهای آشکار با اسلام، جزو اجتهادات است؟! و آیا بر گردن چنین کسی هیچ حدّ و تعذیری نیست؟!
معاویه نیز تکفیر را چنان به اوج میرساند که وقتی سفیان غامدی را به عراق میفرستد، به او چنین دستور میدهد: «اقتل کلّ من لقیت ممن لیس هو علی رأیک.[4] به هرکس برخورد نمودی که با نظر تو مخالف بود، او را به قتل برسان.» آری تکفیر صرفا بهانهای بوده است برای از سر راه برداشتن مخالفین و توجیه قتل و غارت آنها!
نمونههای فراوان دیگری نیز میتوان در تاریخ یافت که جملگی نشانگر تاریخی بودن این مشکل است. و تنها راه حل آن، بازگشت به اسلام راستین و دست برداشتن از توجیه چنین اشتباهات بزرگی است.
نویسنده: سلام
پینوشت:
[1]. ابن قتیبة الدینوری، المعارف، ص550، الهيئة المصرية العامة للكتاب: القاهرة.
[2]. ابن کثیر، البدایة و النهایة: ج6 ص343، دار إحياء التراث العربي: بیروت.
[3]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة: ج1 ص171، دار الكتب العلمية: بيروت.
[4]. ابراهیم بن محمد ثقفی ، الغارت: ج2 ص467، انجمن آثار ملى: تهران.
افزودن نظر جدید