تقابل صوفیه با ائمه (علیهم السلام) و فقها

  • 1394/08/27 - 00:28
یکی از چالش‌های پیش روی جوامع امروزی برهم زدن اتحاد امت‌ها از طریق فرقه سازی است. فرقه صوفیه یکی از فرقه‌های کهن است که در طول زمان دست‌خوش تغییرات اساسی شده است و همواره برخلاف ظاهری آرام و طرفدار صلحش، با زبان‌های مختلف و اعمال و عقاید خود خواسته یا ناخواسته ابزار دست قدرت‌های جبار و استعماری بوده و هست. با اندک تأملی در عقاید و رفتار...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از چالش‌های پیش روی جوامع امروزی برهم زدن اتحاد امت‌ها از طریق فرقه سازی است. فرقه صوفیه یکی از فرقه‌های کهن است که در طول زمان دست‌خوش تغییرات اساسی شده است و همواره برخلاف ظاهری آرام و طرفدار صلحش، با زبان‌های مختلف و اعمال و عقاید خود خواسته یا ناخواسته ابزار دست قدرت‌های جبار و استعماری بوده و هست.
با اندک تأملی در عقاید و رفتار این فرقه تفرقه افکنی صوفیه روشن می‌شود. برای اثبات این نظریه بحث را در سه محور پی می‌گیریم.
محور نخست: مخالفت صوفیه با امامان معصوم (علیهم السلام)
امامان معصوم (علیهم السلام) به‌عنوان جانشینان برحق رسول خاتم (صلی الله علیه و آله) وظیفه راهبری امت اسلامی و حفاظت از حریم آن را بر عهده داشته و دارند. حضرات معصومین (علیهم السلام) به طرق مختلف در حفظ اتحاد و یکپارچگی امت اسلامی تلاش کرده و از تفرقه افکنی جلوگیری می‌نمودند. اما صوفیه به‌عنوان ابزار دست قدرت‌های جبار وقت همواره به مخالفت با ائمه هدی (علیهم السلام) پرداخته و در کار ایشان خلل وارد می‌کردند. به‌عنوان نمونه در کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج چنین آمده است: «چون حضرت أمیر (علیه السّلام) از جنگ جمل فراغت یافت چند جهاز شتر به‌صورت منبری درآوردند و آن حضرت (علیه السّلام) بر بالای آن رفته و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود: «ای اهل بصره، ای گروه منحرف و منقلب، ای دردمندان بی‌درمان، ای پیروان چهارپای، ای لشکر زن، شما به صدای چهارپایی جمع شدید و چون کشته شد پراکنده گشتید! آب آشامیدنی شما تلخ و ناگوار است و آئین شما نفاق است و افراد حلیم و بردبارتان ضعیف و سست‌اند. سپس از منبر به پایین آمده و ما به همراه آن حضرت راه افتادیم، و در میان راه به حسن بصری (از بزرگان صوفیه) که در حال وضو گرفتن بود رسیده و به او فرمود: ای حسن در وضوی خود دقّت کن و آداب آن را بجای آور. او گفت: ای امیرالمؤمنین دیروز افرادی را کشتی که همگی شهادت به توحید و رسالت داده و نمازهای پنج‌گانه را اقامه می‌کردند و با تمام آداب وضو می‌گرفتند!. حضرت در پاسخش فرمود: اگر این‌گونه بوده و تو شاهد آن بودی پس برای چه به یاری دشمنان ما نشتافتی؟ حسن بصری گفت: به خدا که راست فرمودی، و من آن را تصدیق می‌کنم، ماجرا ازاین‌قرار بود که در روز اوّل جنگ بود که از خانه بیرون آمده غسل کردم و حنوط به بدنم مالیدم و شمشیر را با خود برداشتم، و من هیچ شک و تردیدی نداشتم که تخلّف از امّ المؤمنین عائشه کفر است، ولی وقتی به «خریبه» (نام محلی است در بصره) رسیدم آوازی مرا ندا ساخت که: «ای حسن کجا می‌روی؟ برگرد، که قاتل و مقتول هر دو (در این کارزار) جهنّمی هستند»، پس باحالتی ترسان بازگشته و در خانه‌ام نشستم، پس چون روز دوم رسید هیچ شک نکردم که تخلّف از امّ المؤمنین عائشه کفر است، پس هم‌چون روز گذشته حنوط به بدن مالیده و سلاح بر کمربسته و قصد رفتن به کارزار را نمودم. تا به «خریبه» رسیدم ندایی از پشت سرم گفت: «ای حسن دوباره کجا می‌روی، که قاتل و مقتول هر دو اهل آتش‌اند». حضرت أمیر (علیه السّلام) فرمود: راست گفتی، آیا هیچ فهمیدی که آن منادی که بود؟ گفت: نه. فرمود: او برادرت ابلیس بود، و راست گفت که قاتل و مقتول از آنان هر دو اهل آتش‌اند. حسن بصری گفت: ای امیرالمؤمنین اکنون دریافتم که این قوم در هلاکت و گمراهی هستند.»[1]
محور دوم: عرفان سازی صوفیه در مقابل عرفان ائمه (علیهم السلام)
دستگاه اموی بعد از غصب خلافت نتوانست مانع رجوع مردم به ائمه معصومین (علیهم السلام) شود. امویان برای اینکه مرجعیت دینی و الهی امامان معصوم (علیهم السلام) را تحت الشعاع قرار دهد، اقدام به عارف سازی در مقابل مقام معنوی امامان معصوم (علیهم السلام) نمود و صوفیه از همین نوع است.
«تصوف بعدازاینکه نشان‌هایی از زهد مرسوم در اسلام را به لحاظ به هم آمیختگی با زاهدان از دست داد و در خدمت دودمان اموی درآمد، از بنیادهای آغازین خود جدا شد و به نهادی از نهادهای حکومتی تبدیل گردید، توانست کمبود دین دولتی بنی‌امیه را جبران کند. به هر تقدیر اینکه تصوف نظیر حسن بصری و ابوهاشم کوفی به‌عنوان دین طبقه‌ای از پیروان بنی‌امیه شد، در آن شکی نیست و بعدها دین دولت‌هایی بود که با جدایی بین دین و سیاست می‌توانستند حکومت کنند. علامه شیخ علی محمد همدانی در زمینه وصله تصوف بر اسلام می‌نویسد: صوفیه باید این را بپذیرند که تصوف در دوره نخستین، توسط امویان برای مقابله با تشیع و جنبش‌های آن -درصورتی‌که یک روش اخلاقی زاهدانه بود- ساخته شد. این اواخر که صوفیان بیش از گذشته پیرامون شیعه بودن تصوف گفتند و نوشتند: خرقه پوشان و کمر بستگان شاه مردان علی امیر المومنین (علیه السلام) می‌باشند و کرسی نامه‌های ایشان به باب علم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می‌رسد و مصمم شدند به‌صورت شعار تصوف را به اسلام خاصه شیعه ربط دهند، باید بدانند اینگونه ادعاها به اثبات نمی‌رسد.»[2]
محور سوم: برتری علمای صوفیه بر فقها
در ادامه انحرافات صوفیه می‌توان به تقابل صوفیه با فقها اشاره کرد. صوفیه همواره فقها را علمای ظاهر می‌نامیدند و خود را به‌عنوان علمای باطن معرفی می‌کردند. ایشان عالمان آخرت (صوفیه) را مفتیان قلوب دانسته است که در آخرت اسباب نجات از قهر و غلبه می‌باشند؛ برخلاف فقها که کارشان رتق‌وفتق امور این جهانی است. [3] حساسیت فقها آنگاه بیشتر می‌شود که صوفیه خود را حامل اسرار الهی و وارثان اسرار اولیاء و انبیاء دانسته، برآنند که تنها عمل‌کننده به احکام ظاهری و باطنی آنان می‌باشند و غیر صوفیان تنها عامل به احکام ظاهری شریعت هستند. [4] از طرف دیگر فقیهان را فاقد بصیرت و فهم عمیق دین دانسته و عبادت فقیهانه را عبادتی بی‌ارزش و غیرمستمر و ظاهری قلمداد کرده‌اند که ویژه اوقات خاصی است و در غیر آن‌وقت خاص عاطل و باطل است. [5]

پی‌نوشت:
[1]. طبرسی احمد بن علی، الإحتجاج، ترجمه جعفری بهراد، اسلامیه، تهران، ج ۱، صفحه ۳۷۱-۳۷۰
[2]. فقیه ایمانی محمدحسین، رویشگاه تصوف، راه نیکان، تهران، ۱۳۸۶ شمسی، صص ۷۷ و ۷۸ به نقل از انس عارفان با قرآن، ج ۱، ص ۹۲
[3]. غزالی محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، مترجم مویدالدین محمد خوارزمی ج 4، ص 213، و ج 1، ص 171
[4]. حیدر بن علی آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، مترجم محمدرضا جوزی، هرمس، تهران، ص 33 به بعد
[5]. لینگز مارتین، التصوف اسلامی، مترجم ترجمان امان‌الله، ناشر پرشکوه، 1386، ص 254 به نقل از قوت القلوب، ج 1، ص 153

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.