ریشه تفکرات سلفی وهابی در افکار مروانیان اموی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به گفته تاریخ، اولین بار مروان بن حکم اموی و حجاج بن یوسف ثقفی، استاندار عبدالملک بن مروان در عراق تبرک و توسل و زیارت را حرام شمردند، مروان حکم کسی است که با سنگ خواندن قبر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان گستاخی کرد و ابو ایوب انصاری را از زیارت قبر شریف پیامبر و تبرک جستن به آن بازداشت. حاکم نیشابوری به نقل از داود بن ابی صالح روایت میکند که روزی مروان مردی را دید که صورتش را بر قبر حضرت رسول گذاشته بود و مروان گردن وی را گرفت و گفت: میدانی که چه کار میکنی؟ مرد روی به مروان حَکَم کرد، ناگهان مروان، با ابوایوب انصاری مواجه شد، ابو ایوب انصاری گفت: بله به دیدار سنگ نیامدم، بلکه به دیدار رسول خدا آمدهام، از رسول خدا شنیدم که میگفت: بر دین خدا گریه نکنید زمانی که اهل دین متولیانش باشند، اما بگریید بر دین، آن زمانی که نااهلان متولیانش باشند. این حدیث را بزرگان اهل سنت مانند حاکم نیشابوری، ذهبی،[1] احمد بن حنبل و... گفته اند صحیح است.[2] علامه امینی (رحمة الله علیه) در کتاب الغدیر ذیل این حدیث می فرماید: «این حدیث بیان کنندهی آن است که منع توسل به قبور پاکان دین، از بدعتهای امویان بوده است».[3]
اما حجاج بن یوسف کسی است که گفتههایش گستاخانهتر از مروان بوده است زیرا قبر پیامبر را چوبها و استخوانهای پوسیده خواند و از زائرین قبر شریف پیامبر خواست به جای زیارت قبر پیامبر، از قصر عبدالملک دیدار کنند، چون که عبدالملک بهتر و برتر از پیامبر خدا است. ذهبی در کتاب خود از مبرد روایت میکند: «روزی حجاج بن یوسف در کوفه خطبه خواند و به کسانی که قبر پیامبر را زیارت میکردند اینگونه خطاب کرد، ای زیانکاران شما به دور چوبها و سنگهای پوسیده میگردید و طواف میکنید، چرا قصر امیرالمومنین عبدالملک را طواف نمیکنید؟ آیا نمیدانید که خلیفهی فرد، بهتر از فرستاده اوست؟[4] ذهبی این عالم بزرگ اهل سنت در مورد حجاج بن یوسف و بیان اوصاف زشت او اینگونه وی را معرفی میکند: «حجاج بن یوسف بسیار ستمگر، خون ریز، ناپاک، دشمن اهل بیت، و... است. او عبدالله بن زبیر را در کعبه محاصره کرد و کعبه را با منجنیق سنگ باران نمود، و اهل حرمین را ذلیل و خوار گردانید، از این جهت ما به او دشنام میدهیم، و او را دوست نداریم».[5]
حال برخی از عالمان بزرگ اهل سنت مثل ابن عبد البر و مالک و... مروان بن حکم را اینگونه معرفی میکنند و میگویند: «مروان بن حکم ابی العاص اموی در سال دوم هجری متولد شد و به تعبيری در سال جنگ خندق به دنیا آمد، مالک میگوید: در روز جنگ احد متولد شد... لذا طبق قول مالک زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت مروان در حدود هشت سال داشت و پیامبر اکرم را ندید، زیرا او در خردسالی و وقتی هنوز ممیز نشده بود به طائف رفت، بدان جهت که رسول خدا پدرش، حکم را به آنجا تبعید کرده بود... روزی حضرت علی (علیه السلام) به مروان نگاه کرد و به او گفت : «وای بر تو، و وای بر امت پیامبر از دست تو و پسرانت، زمانی که به خلافت برسید».[6]
در کتاب نهج البلاغه این چنین آمده: «مروان بن حکم در روز جنگ جمل اسیر گشت، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) شفاعت او را نزد حضرت علی (علیه السلام) کردند و با آن حضرت درباره او سخن گفتند، پس حضرت امیر او را آزاد کرد، آن دو آقازاده به پدرشان عرضه داشتند: آیا اجازه میدهید مروان با شما بیعت کند؟ امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: «آیا بعد از قتل عثمان با من بیعت نکرد؟ نیازی به بیعت او ندارم همانا دست او دست یهودی است، اگر با دست خود با من بیعت کند در نهان و خفا بیعت خود را میشکند، آگاه باشید که او حکومتی کوتاه مدت خواهد داشت مانند فرصت کوتاه سگی که با زبان بینی خود را پاک کند و او پدر چهار فرمانروا است «مراد حضرت فرزندان او بودند یعنی عبدالملک که خلیفه شد، عبدالعزیز که والی مصر گردید، بشر که والی عراق شد، و محمد که والی جزیره گردید»، و امت اسلام از دست او و پسرانش روزگار سخت و خونینی خواهند داشت».[7] و این ملعون در مقابل شفاعت دو آقازاده چگونه رفتار کرد، در تاریخ اینطور وارد شده است که: از ابوالفرج اصفهانی و ذهبی و... دیگران نقل شده، وقتی امام حسن (علیه السلام) به شهادت رسید، طبق وصیت خود حضرت، بدنش را در جوار پیامبر دفن کنند، ولی مروان از اینکار جلوگیری کرد و گفت: «آیا عثمان در دورترین نقطهی بقیع دفن شود و حسن در خانه پیامبر؟ به خدا قسم اجازهی چنین کاری را نخواهم داد مادامی که شمشیر در دست دارم».[8] و این در حالی بود که بر اثر تحریک و خیانتهای مروان بود که مردم بر عثمان شورش کردند و او را به قتل رساندند. همچنین از ابن ابی الحدید نقل شده: «مروان کسی است که در روز رسیدن سر مطهر پسر پیامبر امام حسین(علیه السلام) به مدینه خطبه خواند و سر مبارک امام را با دو دست خود برداشت و گفت: ای خنکای سر تو در دستان من، کنایه از این که دلم خنک شد و بسیار خوشحالم، سپس سر امام حسین را بطرف قبر پیامبر پرت کرد و گفت: ای محمد، این روز -عاشورا- در مقابل روز بدر».[9]
بالجمله تفکرات امروزی سلفیان وهابی، همان تفکرات تلخ تاریخ اوائل اسلام است که اینگونه بروز میکند، چرا که همان هتاکیها و ظلم و ستمها و ناجوانمردیها و... در این زمان به همان صورت و شکل صورت میگیرد .
پینوشت:
[1]. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج4 ص560 حدیث8571.
[2]. مسند، احمد بن حنبل، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج5ص422.
[3]. الغدیر، علامه امینی، دارالکتب العربی، بیروت، لبنان، ج5 ص218 .
[4]. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج13 ص576.
-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج15 ص242.
[5]. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج4 ص343.
[6]. الاستیعاب، قرطبی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، (1417ه)، ج3 ص444 رقم 2399.
[7]. نهج البلاغه، سید رضی، ستاد اقامه نماز، مترجم دشتی، خطبه 73، ص122.
[8]. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج2ص605.
-مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، نشرالرضی، قم، ایران، ص48.
[9]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج4 ص71.
افزودن نظر جدید