چگونگی «تقیه»
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قبل از اینکه به چگونگی موارد تقیه اشاره کنیم خوب است در ابتدا تعریف آن را در لغت و اصطلاح بدانیم و سپس وارد بحث مربوط به آن شویم: تقیه در لغت به معنی: «نگاه داشتن، پرهیز کردن و پنهان نمودن»[1] آمده است. و در اصطلاح شرع عبارت است از: « صیانت خویش از صدمۀ دیگری با ابراز همسویی با او در گفتار یا رفتار مخالف حق؛[2] و به تعبیر برخی، پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان به منظور تحفّظ از زبان دینی و دنیایی میباشد.[3] بنابراین در معنای کلی میتوان گفت: ابراز عقیده یا انجام دادن کاری بر خلاف نظر و اعتقاد قلبی را تقیّه گویند.
از این رو میتوان گفت «تقیه» مربوط به جایی است که یک شخص بخواهد خود و یا کسی که همیار و هممسلک اوست را از خطرات احتمالی نجات دهد و از این باب از این راه شرعی استفاده نماید ولی در صورتی که بخواهد تعریفی از مخالفان خود داشته باشد دیگر ضرورتی به انجام تقیه پیدا نمیکند. به عنوان مثال میتوان به مواردی اشاره کرد که امام معصوم (علیهم السلام) در صدد تمجید از عمر و ابوبکر بر آمده و لازم به تصریح اسم آن دو بوده است:
«در رویدادی که مأمون دخترش را به تزویج امام جواد (علیه السلام) درآورد و مأمون و افراد بسیار دیگری در آن مجلس حضور داشتند، یحییبن اکثم به امام (علیه السلام) عرض کرد: «روایت شده جبرئیل حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شد و عرض کرد: یا محمد! خدایت سلام میرساند و میگوید: من از ابوبکر راضی هستم آیا او هم از من راضی است؟»
امام (علیه السلام) فرمود: «من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل میکند باید خبر دیگری را نیز از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجه الوداع نقل کند که فرمود: دروغگویان من زیاد شده و پس از من زیادتر خواهد شد. هرکس عمدا به من دروغی نسبت دهد، جایگاهش در آتش است، هرگاه حدیثی از من نقل شد، آن را به قرآن و سنّت من عرضه کنید؛ آنچه با آن دو موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف بود را رها کنید؛ این روایت (درباره ابوبکر) با قرآن سازگار نیست؛ زیرا خداوند فرموده: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ [ق/16] ما انسان را آفریدیم و میدانیم در دلش چه میگذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» یحیی گفت: روایت شده ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند. حضرت فرمود: «جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی نکرده و از دایره اطاعت خدا خارج نشدهاند؛ ولی ابوبکر و عمر بیشتر عمرشان را در شرک و بتپرستی سپری کردهاند، بنابراین محال است خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.»
یحیی گفت: روایت شده ابوبکر و عمر دو سروران پیران اهل بهشتند. حضرت فرمود: بهشتیان همگی جوانند و پیر در میان آنان یافت نمیشود تا اینکه ابوبکر و عمر سرور آنان باشند! این روایت را بنیامیه در مقابل حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) ساختهاند که فرمود: «حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند.»
یحیی گفت: روایت شده عمر بن خطّاب چراغ اهل بهشت است. حضرت فرمود: «در بهشت فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و همه انبیاء و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمیشود ولی با نور عمر روشن میگردد؟»
یحیی گفت: روایت شده که «سکینه» به زبان عمر سخن میگوید. (یعنی هرچه عمر میگوید، از جانب ملک و فرشته میگوید) حضرت فرمود: «من منکر فضیلت عمر نیستم، ولی ابوبکر، با آن که از عمر افضل است، بالای منبر میگفت: من شیطانی دارم که مرا منحرف میکند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه راست باز گردانید.»[4]
میبینیم که در این موارد و موارد دیگر امام در حالت تقیه از بردن نام مخالفین خود ابائی ندارد.
پینوشت:
[1]. محمد حسین آل کاشف الغطاء، اصل الشیعه و اصولها، چاپ علاء آل جعفر، قم۱۴۱۵
[2]. محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی
[3]. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ المولوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت۱۴۱۲
[4]. طبرسی، الاحتجاج، دار النعمان، تحقیق: السید محمد باقر الخرسان،ج2، ص246 النجف الاشرف1386
افزودن نظر جدید