انتصابی بودن خلافت در کلام پیامبر (ص)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از امور بدیهی در دنیا، وجود مدیریت اجتماعی است؛ بدین گونه که در هر اجتماعی ولو کوچک، نیازمندی به وجودِ یک مدیر و سرپرست حِس میشود که به عنوان مثال اگر ما کوچکترین واحد اجتماع یعنی خانواده را در نظر بگیریم، به سادگی میتوان دریافت که همین اجتماع کوچک نیز محتاج یک سرپرست و نظام مدیریتی است و هر اندازه که مدیریت آن قویتر باشد، نظام و استحکام آن بیشتر بوده و موفقیت آن چشمگیرتر خواهد شد. بنابراین در تمام نظامهای دنیوی، وجود نظام مدیریتی، لازم و بلکه ضروری است، از اینرو در تمامی ممالک و کشورها مشاهده میشود که همه دارای رهبر، پادشاه و یا رئیس جمهور، بسته به شرایط و قوانین و آداب و رسوم آن ملّت میباشند.
در مورد ادیان آسمانی نیز همین رویه جاری است و دولتهای الهی و اسلامی نیز نه تنها از این قاعده مستثنی نبودند بلکه دقت نظر در این امر بسیار حسّاستر و منظمتر است به طوری که گزینههایی مانند عدالت و ... نیز در سطوح مختلف آن مدنظر قرار میگیرد؛ امّا مهمترین مسئله در مورد تعیین پیشوای دینی، انتصابی بودن آن از جانب خداوند است چرا که آن شخص (جانشین) میبایست اوامر و نواهی الهی را برای مردم بیان نماید و اهمیت این موضع میطلبد که تعین چنین فردی از جانب خود خداوند باشد. این قضیه در سنّت نبوی و تعیین جانشین برای نبیّ مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز جاری گردید چنانکه خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این امر را الهی دانسته و آن را از حدود اختیارات مردم عادی مستثنی نموده است؛ برای مثال میتوان جریان مَسیلمه کذاب و اسلام آوردن وی را به شرط کسب جانشینی پس از پیامبر و پاسخ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از کتب بخاری و مسلم مد نظر قرار داد:
«مُسیلمه کذاب در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگفت: اگر محمد خلافت پس از خود را به من واگذارد از او پیروی میکنم. به همین روی او با افرادی از قبیلهاش نزد پیامبر آمد. پیامبر در حالی که تکّه چوبی در دست داشت به همراه ثابت بن قیس به سوی او رفت و به او فرمود: حتی اگر این تکّه چوب را از من بخواهی، به تو نخواهم داد و هرگز نمیتوانی اراده خدا در [جانشینی پس از من] را در خود ببینی و اگر پشت کرده (و اسلام نیاوردی) حتما خداوند تو را خوار خواهد کرد و من عاقبت تو را شوم میبینم.»[1]
روایات دیگری نیز در این مورد وجود دارد که اتفاقا مورد قبول وهابیّت نیز میباشد و ما در اینجا بدان اشاره میکنیم: هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سران قبائل عرب را به اسلام دعوت میفرمودند بعضی از آنان پذیرش دعوت آن حضرت را منوط به واگذاری ریاست و جانشینی پس از وی به خود می دانستند، اما حضرت در پاسخ کوبنده به آنان میفرمود: «جانشینی پس از من موضوعی الهی و خارج از اختیار من است و خداوند آن را به صلاحدید خود در جایگاه واقعی خود قرار خواهد داد.»[2] نمونهای از موارد فوق بدین شرح است: «پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نزد قبیله بنیعامر آمد و آنان را به اسلام دعوت کرد؛ مردی از آن قبیله گفت: اگر ما با تو بیعت کرده و تو بر مخالفان پیروز گردی آیا حکومت پس از تو برای ما خواهد بود؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: جانشینی پس از من موضوعی الهی و خارج از اختیار من است و خداوند آن را به صلاحدید خود در جایگاه واقعی خود قرار خواهد داد. آنان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روی گردانده و در پاسخ گفتند: تو انتظار داری گردنهایمان را هدف تیرها قرار داده و چون پیروز گردیدی جانشینی تو از آن دیگران باشد؟ خیر، ما را نیازی به اسلام تو نیست.»[3]
پینوشت:
[1]. اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، بیروت، ج3، ص1325، ح3424؛ مسلم، صحیح مسلم، تحقیق: محمد عبد الباقی، بیروت، ج4، ص1780، ح2273
[2]. ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق: عبدالله القاضی، ج1، ص609
[3]. همان
افزودن نظر جدید