امامت در کودکی فضیلتی قرآنی است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ زیر سؤال بردن چگونگی امامت کودک یکی دیگر از حربههای وهابیت در بحث مهدویت است. نویسندهای وهابی اینگونه مینویسد: «چگونه کسی که در مال و بدنش محجور است میتواند امام همه مسلمین باشد و مؤمن بودن دیگران در گرو ایمان به او باشد، چه رسد که چنین کسی با وجود طولانی بودن غیبتش معدوم و مفقود هم باشد...»[1]
دراینباره که امام مهدی (علیه السلام) کودکی بود که به مقتضای سنش محجوریت داشت و نیازمند حضانت بود و چگونه چنین شخصی میتواند امام مسلمین باشد؟ باید گفت حضانت به معنای اینکه کسی متکفل امور شخصی یک نفر شود و به عنوان مثال برای او غذا تهیه کند و به امور بهداشتی او رسیدگی کند و... هیچ منافاتی با امامت ندارد؛ همچنان که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) خادمانی داشتند که به امور شخصی آن حضرت رسیدگی میکردند. بنابراین از اینکه کسی عهدهدار امور شخصی یک کودک باشد نمیتوان امامت او را زیر سوال برد.
باید افزود که ایراد این نویسنده ریشه در تلقی اشتباه او از مقام امامت دارد. او امامت را منصبی زمینی و دنیوی فرض کرده و پنداشتهاست آن چنان که پادشاهی میمیرد و اطرافیانش فرزند خردسالش را به جای او مینشانند، امام حسن عسکری(علیه السلام) رحلت کردند و فرزندشان توسط آن حضرت یا شیعیانش به جای پدر نشانده شدند. اما این تلقی از اساس باطل است؛ زیرا شیعه امامت را منصبی الهی میداند که هیچ کس جز خداوند متعال در انتخاب آن نقشی ندارد و البته روشن است که خداوند، این منصب شامخ را جز به کسی که دارای توانایی کافی باشد عطا نمیکند. بهترین شاهد شیعه در این مسأله، امامت جد بزرگوار امام زمان (علیه السلام) یعنی امام جواد (علیه السلام) چند دهه قبل از امامت امام مهدی(علیه السلام)، آن هم در طفولیت است. ایشان با اینکه کودکی بیش نبود به گواهی تاریخ، تمام وظایف امامت را به بهترین شکل به انجام رساند. در حالیکه آن حضرت در نزد شیعیان باید معصوم، اعلم اهل زمان، پرهیزگارترین و با فضیلتترین اهل زمان میبود و همین امر بهترین دستاویز برای دشمنان شیعه بود تا در صورت بروز کوچکترین ناتوانی از ایشان در امور فوق، موقعیت والایشان را نزد شیعیان تضعیف کنند و حتی اصل باور شیعیان به امامت را زیر سئوال برند. و با اینکه دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) انگیزهی قوی برای یافتنِ نقطه ضعف در امام جواد (علیه السلام) را داشتند در تمام کتب تاریخی حتی کوچکترین اشارهای نسبت به ضعف آن حضرت برای انجام مسئولیتهای امامت وجود ندارد.[2]
اما این نویسنده برای ما نگفته که اگر برای رسیدن به منصب خطیر امامت جامعه، شرط سنی لازم است چرا برای رسیدن به جایگاه والای نبوت که منزلتی بالاتر نزد او دارد، شرط سنّی لازم نباشد! به نحوی که پیامبران بزرگی مثل حضرت عیسی و یحیی (علیهما السلام) به شهادت آیات قرآن کریم در کودکی به پیامبری رسیدند. قرآن کریم در این باره میفرماید: «يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآَتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا [مریم/12] اى يحيى، كتاب[خدا] را به جد و جهد بگير، و از كودكى به او نبوّت داديم.»، «قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا* قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا [مریم/29،30] گفتند چگونه با كسى كه در گهواره و كودك است سخن بگوييم؟ كودك گفت: «منم بندهء خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار دادهاست.»
به گواهی آیات بالا این دو پیامبر الهی با اینکه کودک بودند به پیامبری رسیدند و در مال و جانشان هم محجور نبودند، مقام کودکی مثل حضرت عیسی(علیه السلام) هم آنقدر بالا بود که پیامبر اولوالعزم شدند و حجت خدا بر همهی انسانها بودند و همه مومنان ملزم به ایمان آوردن به ایشان بودند. پس از این آیات به راستی میتوان دریافت که کمی سن نمیتواند مانعی برای رسیدن به مناصب الهی باشد.
البته آقار القفاری میتواند امامت را منصبی عادی و دنیایی تفسیر کند و به اقتضای آن، هم نصب امام از سوی خدا را انکار کند و هم استدلال به آیات مذکور را نپذیرد؛ اما باید یادش باشد که در ابتدای کتابش متعهد شده که نقدهایش براساس مقبولات شیعه باشد نه بر اساس مذهب اهل سنت، پس با این اوصاف او نمیتواند به عنوان یک وهابی و از منظر یک سنی که امامت را منصوب از جانب غیرخدا میداند، اعتقاد به امامت یک کودک را، با این پیش فرض که امامت منصبی الهی است نفی کند. به عبارتی دیگر، اعتقادت شیعه یک دستگاه فکری منسجم است که اجزای آن بایکدیگر مرتبط و در هم تنیده شدهاند و همچنان که برای فهم آن باید مجموعه را لحاظ کرد، برای نقد آن نیز توجه به این مطلب ضروری است. بر این اساس او اصولاً القفاری اعتقاد شیعیان را نقد نکرده زیرا اگر شیعیان معتقد به امامت کودکی هستند، به این دلیل است که آن حضرت را منصوب از طرف خداوند متعال میدانند و با توجه به آیات بالا هم سپرده شدن مناصب الهی به کودک امکان پذیر است و اگر نقد او نیز بر فرض پذیرفتن این اعتقاد شیعه است، اشکال او نیز بیجاست؛ زیرا طبق گواهی آیات مذکور کودکی نیز میتواند پیامبر اولوالعزم شود. پس منصفانه این است که القفاری فقط میتواند اذعان کند که ادلهای خلاف این اعتقاد شیعه وجود ندارد هرچند این موضوع مورد قبول او نیست. همانطور که برخی علمای اهل سنت نیز به این مهم اذعان داشتهاند؛ شیخ احمد الطیب رئیس دانشگاه الأزهر مصر، در مصاحبهای با شبکه نیل در مصر در پاسخ به خبرنگاری که در مورد اعتقاد شیعه به امامت کودک پرسیده بود، گفت: «وقتی یک طفل در گهواره پیغمبر بشود، اینکه یک کودک ۸ ساله هم امام باشد عجیب نیست، هرچند ممکن است ما به عنوان اهل تسنن این اعتقاد را قبول نداشته باشیم؛ اما این موضوع به اسلام آنها صدمهای نمیزند و آنها مسلمانند.»[3]
اما پاسخ این اشکال القفاری که چگونه میشود در طول این مدت طولانی مصلحت امت اسلامی فوت شود، را شیخ طوسی نزدیک هزار سال پیش داده و افزوده است: «فرستادن امامی که مبسوط الید باشد و مردم از فیض وجودش بهرهمند شوند لطف الهی است و البته ذات خداوند بلند مرتبه، از بخل منزه است. بنابراین اگر انسانها از مدیریت ظاهری امام معصوم بهره نمیبرنند، علت آن خداوند متعال نیست؛ بلکه علت اساسی این محرومیت مردم هستند که زمینههای مناسب برای ظهور او را فراهم نکردهاند.»[4]
پینوشت:
[1]. اصول مذهب شیعه؛ القفاری، انتشارات دارالرضاء، ص 1091
[2]. دلیل روشن، آیت الله آیتی، قم، آینده روشن، ص508
[3]. به گزارش سایت رهیافته، کد خبر: 3105، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۳
[4]. الغیبة للحجة، محمد بن ابراهیم نعمانی، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1422ق، ص11
دیدگاهها
babak
1394/06/11 - 12:28
لینک ثابت
کسی نیست به این وهابیون پلید
افزودن نظر جدید