مشترکات اهل حق و صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به عده برخی از صاحبنظران اهل حق و تصوف با هم یکی نیستند بلکه باهم تفاوت دارند، برخی دیگر از ایشان منشأ تصوف و اهل حق را یکی میدانند و میگویند اهل حق از زمره فرقههای صوفیه است و دسته سوم بااینکه معتقد به یکی بودن اهل حق و تصوف نیستند، اما مشترکاتی از دو فرقه برشمردهاند. در نتیجه باید دانست وجود برخی مشترکات میان تصوف و اهل حق موجب نمیشود تا گمان رود این دو فرقه باهم یکی هستند.
در این جا سعی شده تعدادی از مشترکات فرقه اهل حق و صوفیه بیان شود.
۱. دم گرفتن و جمع شدن در مراسمات مذهبی و عبادی
هر دو فرقه صوفیه و اهل حق در مراسمات مذهبی خود بهصورت هفتگی جلساتی دارند. یعنی اهل حق بهصورت هفتگی در جم خانه جمع شده و اقدام به برگزاری مراسمات خود میکنند. [1] صوفیه نیز بهصورت هفتگی مراسمات خود را در خانقاه برگزار میکنند. [2]
2. مراسم ذکر جلی و خفی
در مراسمات هر دو فرقه از ذکرهای خفی و جلی استفاده میشود و پیروان این دو فرقه چه در مراسمات چه در غیر مراسمات از ذکرها استفاده میکنند. در اجرای سنتهای مراسم در ذکر جلی و خفی که بین مسلک یاری رواج دارد، شبیه این در مسلک متصوفه وجود دارد. [3]
۳. هر دو سه مرحله سیر و سلوک عرفانی را قبول دارند
ازآنجاکه اهل حق و صوفیه را میتوان جزو فرقههای باطنی محسوب کرد، ایشان در کلیات معتقد به سه مرحله سیر و سلوک هستند، هرچند اعتقاد ایشان به مراحل سیر و سلوک دلیل بر انجام تمامی مراحل حین سلوک نیست و این اعتقاد موجب نمیشود که باور داشته باشیم ایشان برای رسیدن به غایت خود این مراحل را از ابتدا آغاز کرده و تا انتها پیش میروند. اما اجمالاً دانسته شود که ایشان به "شریعت، طریقت، حقیقت" معتقدند و نیز معتقدند مرام و مسلک ایشان مشعر به مرحله حقیقت است و باطن و لب دین را مسلک و مرام ایشان بیان میکند. [4]
۴. اعتقاد به حلول و تناسخ
علی بن عثمان هجویری (متوفی قرن پنجم) در کشف المحجوب در ذکر صوفیان از حلولیه نام میبرد که دستهای از آنان خود را به ابوحلمان دمشقی منسوب میکنند و او را به حلول و نسخ ارواح متهم میدارند. اعتقاد به تجلی خداوند در مظاهر مختلف، صوفیان را با اتهام تناسخ روبرو میکرده [5] و به پاسخگویی وامیداشته است. [6]
5. غلو نسبت به رهبران و امیر المومنین (علیه السلام)
نیکلسن مستشرق صوفی پژوه مینویسد: «همانطوری که اعتقاد به وسائط بین خالق و خداوند در میان فلاسفه کلیسا رواج کامل یافته بود، صوفیه هم به اشخاصی بنام «قطب و پیر» متوسل میشدند و میگفتند اگر انسان به خود واگذار شود گمراه خواهد شد. غلو در مقام پیر و مرشد تا آنجا بود که آنان را روحاً و متحداً با خدا میشمردند و اعمالشان را اعمال خدا میدانستند.»[7] ضمناً تبعیت محض،مهمترین وظیفه مرید در قبال دستورات پیرِ تصوف است بهگونهای که صوفیان تأکید میکنند که حتی اگر پیر (قطب) فرمانی خلاف فرامین دین صادر نماید، سالک، بدون هیچ درنگ و تعللی موظف است از آن اطاعت کند. زیرا، به تعبیر عین القضات همدانی «اگر در موافقت پیر خلاف راه دین خود نرود پس او هنوز مرید دین خود بوَد نه مرید پیر!»[8]
۶. احترام برای سبیل
تمامی فرقههای اهل حق داشتن سبیل را واجب میدانند و برای آن اهمیت خاصی قائل هستند اما مکتبی یا همان دراویش اهل حق (که به گفته اهل حق به علت انحرافات زیاد از زمره اهل حقها خارجشدهاند) داشتن سبیل را واجب نمیدانند، هرچند مبدع مکتب هیچگاه بدون سبیل دیده نشد. و فرقههای صوفیه نیز همانند اهل حق برای سبیل خود احترام قائل هستند و اکثر آنان دارای سبیلهای بلندی هستند، اما برای این کار خود توجیه مناسبی ارائه نداده و این امر را همانند سنتی در میان خود حفظ کردهاند.
۷. تکخوانی یا جمع خوانی در مراسمات و استفاده از موسیقی
اهل حق در مراسمات مذهبی تکخوانی و جمع خوانی دارند و تشکیل حلقه میدهند و از موسیقی استفاده میکنند و برخی از فرقههای اهل حق نیز هم تکخوانی هم جمع خوانی داشته و هم از دف استفاده میکنند.
با ذکر مواردی از شباهتهای صوفیه و اهل حق نمیتوان این دو فرقه را یکی دانست یا اینکه اهل حق را جزو فرقههای صوفیه به شمار آورد.
پینوشت:
[1]. کاظم نیک نژاد، گنجینه یاری، ص 128؛ صفی زاده صدیق، نامه سرانجام، خرده سرانجام، هیرمند، 1375، صص 552-556؛ مسعود جلالی مقدم، داریوش صفوت، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج 10، ص 427
[2]. محسن کیانی، تاریخ خانقاه در ایران، ج ۱، ص ۳۹۷، تهران ۱۳۶۹ ش
[3]. زرین کوب عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، امیر کبیر، 1390، ص ۹۷
[4]. الهی نورعلی، برهان الحق، جیحون، 1373، ص ۷ ـ ۱۵
[5]. علی بن محمد ترکهاصفهانی، اطوار ثلاثه، ج ۱، ص ۵۸، چاپ حسین داوودی، در معارف، ۱۳۷۱، دوره ۹، ش ۲
[6]. محمود بن عبدالکریم شبستری، مجموعه آثار شیخ محمود شبستری، ج ۱، ص ۸۱، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۵ ش؛ محمد بن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی به شرح گلشن راز، ج ۱، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۱، چاپ کیوان سمیعی، تهران، ۱۳۷۴
[7]. نیکلسن، تاریخ تصوف، به نقل از ارمغان خانقاه، محمدتقی رهبر، ص 256
[8]. تمهیدات، عین القضات همدانی، ص 99- 1373 عرفان حقیقی و عرفان کاذب، احمد حسین شریفی ص 230
افزودن نظر جدید