دیدگاه امام علی (ع) پیرامون ابوبکر و عمر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اهلسنت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قائل به خلافت ابوبکر، عمر و عثمان و پس از آن قائل به جانشینی امیرالمومنین (علیه السلام) هستند. اما طبق آنچه که در تاریخ و برگرفته از کتب مورد قبول ایشان بر میآید اینکه خلافت خلفاء بر طبق وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت نپذیرفته و طبق نظر شورا انجام شده است. از این رو وقتی با دلایل مستحکم شیعیان در این خصوص مواجه شدند، چاره را در این دیدند که به هر طریق ممکن در برابر شیعیان جوابی را ارائه نمایند. و البته همیشه با پاسخهای مستدل شیعیان مواجه گردیدند. در این میان و از هنگامی که وهابیت را در حمایت خود دیدند آنان را نیز در این راه به کمک طلبیدند و ایشان نیز هر بار به طریقی با حرفهای سست و باطل مواردی را بیان میکردند. اینبار نیز وهابیت در اقدامی دیگر در جهت حمایت کورکورانه از خلافت خلفا، پس از آنکه با استناد به روایات خودشان راه به جایی نبردند و نتوانستند مدعای خود را به اثبات برسانند، چاره را در این دیدند که از موارد مورد قبول شیعه، مصاديقی را به عنوان دلیل بر مدعای خود بیاورند.
این افراد برای اثبات مدعای خود، ادعا نمودند که حضرت امیر المومنین (علیه السلام) نسبت به ابوبکر و عمر نظر بدی نداشته و بر خلاف آنچه شیعیان ادعا میکنند، شخصیت آنان را ارج نهاده است! و شیعیان بدون دلیل در برابر این دو نفر (ابوبکر و عمر) موضع گرفتهاند. ما در این مقاله مواردی را از کتب مورد قبول وهابیت و از معتبرترین آن در نزد اهلسنت مواردی را کر میکنیم که بر خلاف ادعای ایشان بوده و موضع صریح و قاطع امیرالمومنین (علیه السلام) را نیز نسبت به این دو شخصیت مورد بحث بیان میدارد:
در کتب بخاری و مسلم که به اعتقاد خودشان صحیحترین کتب پس از قرآن میباشند به طور آشکار و صریح، دیدگاه امیرالمومنین (علیه السلام) و عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، نسبت به ابوبکر و عمر بیان شده است و چنین آمده که آن دو «دروغگو، فریبکار و خائن» بودند: «پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوبکر گفت: من خلیفه پیامبر هستم؛ اما شما دو نفر، ابوبکر را دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن دانستید. همچنین پس از فوت ابوبکر، من (عمر) گفتم که خلیفه پیامبر هستیم، اما شما دو نفر، مرا نیز دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن دانستید...»[1]
روایت بالا را بخاری هم در کتاب خود آورده با این تفاوت که به جای تعبيرات تندی که مسلم به کار میبرد از الفاظ کذا و کذا استفاده کرده: «پس از آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت ابوبکر گفت: من جانشین پیامبر هستم، امّا تو [علی (علیه السلام)] و عبّاس بر این اعتقاد بودید که ابوبکر «چنین» و «چنان» است...».[2] امّا غافل از اینکه هم شاگرد و هم استاد وی این الفاظ و عبارات را در کلام خود تصریح نمودند. چنانکه عبدالرزاق صنعانی (استاد بخاری) با سند صحیح از عمر بن خطّاب نقل میکند که وی به عباس و امیر مومنان (علیه السلام) گفت که شما مرا فاجر و ظالم میدانید: «من پس از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش پیامبر و ابوبکر را ادامه دادم، امّا شما دو نفر مرا ستمگر و فاجر دانستید.»[3] وی در جای دیگر با اشاره به همین مطلب انتقاد شدیدی به عمر بن خطاب کرده و آن را ذهبی در میزان الاعتدال بدین شکل آورده: «علی بن عبدالله بن مبارک صنعانی گوید: زید بن مبارک همنشین عبدالرزاق بود و از وی روایات فراوانی داشت؛ ولی سرانجام روایات او را پاره کرد و همنشین محمد بن ثور شد. علت کارش را پرسیدم، گفت: نزد عبدالرزاق بودم که سخن به این بخش از سخن عمر رسید که به علی (علیه السلام) و عباس گفت: تو آمدهای تا سهم الارث پسر برادرت را بگیری و علی (علیه السلام) آمده تا سهم الارث زنش از پدرش را بگیرد، عبد الرزاق گفت: ببین که این [...] (عبدالرزاق در اينجا به عمر بن خطاب فحش داد) نمیگوید: ارث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بلکه میگوید: ارث پسر برادرش. به همین رو، از نزد وی خارج شده و دیگر نزد او نرفته و روایتی هم از او نقل نکردم.» [4]
ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که بخاری در کتاب خود که از اعتبار بسیار بالایی نزد اهلسنت برخوردار است و مورد قبول وهابیت نیز میباشد، نقل کرده که منافق چهار صفت دارد: دروغگو، خائن، فریبکار و فاجر: «از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده علامت منافق سه چیز است: چون سخن گوید، دروغ گوید. چون وعده دهد، خلف وعده کند و چون به او اعتماد شود، خیانت کند.»[5]
پینوشت:
[1]. مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فوتد عبدالباقی، بیروت، ج3، ص1378، ح1757
[2]. محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، بیروت1407، ج5، ص2049، ح5043
[3]. ابن ابیشیبه الکوفی، المصنف فی الاحادیث و الاثار، تحقیق: کمال یوسف الحوت، مکتبه الرشد، الریاض1409، ج5، ص469، ح9772
[4]. الذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض، دار الکتب العلمیه، بیروت1995م، ج4، ص343
[5]. محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، بیروت1407، ج1، ص21، ح33
افزودن نظر جدید