سنت نبوی و لعن فاسقِ مسلمان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابن تیمیه برای دفاع نمودن از یزید که یکی از ظالمان تاریخ است، به انحاء مختلف توجیهاتی ذکر میکند که مورد تأیید عالمان بزرگ اهل سنت نمیباشد و علمای اهل سنت از ظالم حمایت نمیکنند. یکی از توجیهات او برای تبرئه یزید، این است که اگرچه یزید ظلم بسیاری نموده است، و سبط گرامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به شهادت رسانده است، (بر فرض که دستور توسط او صورت گرفته باشد)، در نهایت فردی مسلمان و فاسق است، و ما نمیتوانیم او را مورد لعن قرار دهیم؛ زیرا اجازه لعن فرد مشخص را نداریم.
ابن تیمیه میگوید که اگر بنا به لعن یزید باشد، باید باقی خلفای ظالم هم لعن شوند؛ در صورتیکه یزید از آنها بهتر هم میباشد: «أن القول فی لعنة یزید کالقول فی لعنة أمثاله من الملوک الخلفاء وغیرهم ویزید خیر من غیره خیر من المختار بن أبی عبید الثقفی أمیر العراق الذی أظهر الانتقام من قتلة الحسین فإن هذا ادعی أن جبریل یأتیه وخیر من الحجاج بن یوسف فإنه أظلم من یزید بهاتفاق الناس. [1] جواز لعن یزید مانند لعن امثال او از حاکمان خلفا و غیر آنان است، و یزید بهتر از دیگران است، بهتر از مختار ثقفی، امیر عراق که به انتقام قاتلان امام حسین (علیه السلام) قیام کرد، و ادعا میکرد که جبرئیل نزد او میآید، و یزید از حجاج بهتر است، که به اتفاق مردم از یزید ظالمتر بود.»
همچنین اگر اثبات گردد یزید فاسق است، ما امر به لعن فاسق معین نشدهایم، بلکه طبق قرآن و سنت نبوی لعن بر غیر معین صورت میپذیرد: «ومع هذا فیقال غایة یزید وأمثاله من الملوک أن یکونوا فساقاً، فلعنة الفاسق لمعین لیست مأموراً بها. إنما جاءت السنة بلعنة الأنواع کقول النبی (صلی الله علیه و سلم) لعن الله السارق یسرق البیضة فتقطع یده وقوله لعن الله من أحدث حدثاً أو اوی محدثاً وقوله لعن الله اکل الربا وموکله وکاتبه وشاهدیه وقوله لعن الله المحلل والمحلل له لعن الله الخمر وعاصرها ومعتصرها وحاملها والمحمولة إلیه، وساقیها، وشاربها، وآکل ثمنها. [2] و با این حال در مورد یزید و امثال او از حاکمان ظالم، گفته میشود که آنان مسلمان فاسق میباشند، پس سفارشی در لعن فاسق معین صورت گرفته نشده است. بلکه در روایات پیامبر، لعن به لقبهای کلی و غیر مشخص صورت گرفته است؛ مثلاً لعن خدا بر سارق، ... بر خورنده ربا، ... بر شراب و شرابخوار و ...»
و برای تأیید نظرش با تحریف قول احمد بن حنبل، او را کسی معرفی کرده، که فرد معینی را لعن نمیکند: «قال صالح ابن أحمد بن حنبل، قلت لأبی: إن قوماً یقولون إنهم یحبون یزید. قال: یا بنی! وهل یحب یزید أحد یؤمن بالله والیوم الآخر؟ فقلت: یا أبت! فلماذا لاتلعنه؟ قال: یا بنی! ومتی رأیت أباک یلعن أحداً؟[3] صالح فرزند احمد بن حنبل، میگوید: به پدرم گفتم: گروهی میگویند که دوستدار یزید هستند. پدرم گفت: ای پسرم! آیا کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، یزید را دوست دارد؟ پس گفتم: ای پدر! پس چرا او را لعن نمیکنی؟ پدرم گفت: ای پسرم! کِی دیدی که پدرت کسی را لعن کند؟»
بنابراین ابن تیمیه نتیجه میگیرد لعن کردن فرد مشخص کار درستی نیست.
«وعلی هذا الأصل فالذی یجوز لعنة یزید وأمثاله، یحتاج إلی شیئین: إلی ثبوت أنه کان من الفساق الظالمین الذین تباح لعنتهم وأنه مات مصراً علی ذلک. والثانی: أن لعنة المعین من هؤلاء جائزة والمنازع یطعن فی المقدمتین. لاسیما الأولی. [4] طبق روایاتی که بخشش خداوند در قیامت را متذکر شده است، کسی که لعن یزید و امثال او را جایز میداند، به دو چیز احتیاج دارد: اول اینکه ثابت نماید، یزید از فاسقان و ظالمانی است که لعنت نمودن آنان جایز است، و او با اصرار بر بدی خود مرده است؛ و دوم اینکه لعنت نمودن فرد معین از فاسقان جایز است. و کسی که لعن یزید را جایز نمیداند، دو مقدمه را خدشه میکند، مخصوصاً در مقدمه اول. (که یزید فاسق ظالم جایز اللعن است.)»
البته او اعتراف دارد که طبق مذهب ما، اهل قبله به مجرد گناه تکفیر نمیگردد، و هر شخصی دارای بدی و خوبی میباشد، ولی از این مسئله نتیجه میگیرد که دیگر ما در مورد هیچ فردی که شهادتین گفته و غیر شرک هر گناهی کرده باشد، نمیتوانیم اظهار نظر کنیم، بلکه حساب اعمال همه دست خداست و خدا میداند که او لایق دوری از رحمت خداست، یا اینکه خدا او را بخشیده است: «ومن لعن أحداً من المسلمین عزر علی ذلک تعزیراً بلیغاً و (المؤمن لایکون لعاناً) وماأقر به من عود اللعنة علیه. [5] کسی که یکی از مسلمانان را لعن نماید، بر آن کارش تعزیر میگردد، تعزیر شدید و مؤمن زیاد لعن کننده نمیباشد، و کسی که مؤمنی را لعن نماید، لعن به خود او برگشت میکند.»
در پاسخ به مطالب ابن تیمیه، بدون مناقشه بر همه ادعاهای بیدلیل او، برای رد این مطلب که فرد مشخص، از مسلمانان فاسق را نمیتوانیم لعن کنیم، میتوان مطالبی را طبق مبنای اهل سنت ارائه نمود و ثابت کرد که لعن فاسق جایز است: ازجمله فعل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و فعل صحابه.
در کتب حدیث اهل سنت آمده است: عدهای که با وصف اسلام مشمول عقوبت واقع شدهاند، و به علت تجرّی به ساحت قدس نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرین شده و آن نفرین برایشان به استجابت رسیده، مثلاً: «عن الطبری أن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) خطب إلیه ابنته جمرة بنت الحارث فقال إن بها سوءا ولم تکن کما قال قال فرجع فوجدها قد برصت. [6] پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از «حارث بن ابی حارثه» دخترش جمره را خواستگاری فرمود، حارث گفت: دخترم به بیماری بدی مبتلا است، در حالتی که چنین نبود، ولی پس از آن که به خانه آمد مشاهده نمود که دخترش مبتلا به برص شده است.»
و یا مسلم در صحیح خود از سلمه بن اکوع روایت نموده که: «حدثنی سلمة بن الأکوع: ان رجلاً اکل عند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بشماله فقال: کل بیمینک. قال: لاأستطیع. قال: لا استطعت ما منعه الا الکبر قال: فما رفعها إلی فیه. [7] مردی در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دست چپ غذا خورد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: با دست راست بخور، گفت: نمیتوانم، (در صورتیکه میتوانست) پیامبر فرمود: از دست چپ ناتوان شوی. در نتیجه هیچگاه نتوانست دست چپ خود را به دهان برساند!»
و یا در صحیح بخاری مذکور است که: «عن ابن عباسان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) دخل علی اعرابی یعوده فقال وکان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) إذا دخل علی مریض یعوده. قال: لا بأس طهور إن شاء الله. فقال له: لا بأس طهور، إن شاء الله. قال: قلت طهور! کلاً، بل هی حمی تفور أو تثور علی شیخ کبیر، تزیره القبور. فقال النبي (صلی الله علیه وآله): فنعم. [8] پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان عیادت بر عرب صحرائی وارد شد، و رسم پیامبر این بود که هر وقت به عیادت مریض میرفت، میفرمود: باکی نیست، و بر حسب همین رویه به آن مرد، این سخن را فرمود، عرب بیمار در جواب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: چنین نیست و بلکه تب است، که بر مرد سالخورده هجوم کرده و او را به قبر میبرد! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حال که چنین پنداشتی، چنین باشد، (در نتیجه آن عرب روز بعد را به شام نرسانید و جان سپرد).»
و یا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد معاویه، وقتی او را برای کتابت نامه طلب نمودند، و در سه مرحله مشغول خوردن بود، فرمودند: «لا أشبَعَ اللهُ بَطنَه. [9] خدا شکم معاویه را سیر نکند.» که او در شمار پرخورهای دنیا محسوب شده و با خوردن روزی هفت وعده غذا و خسته شدن، باز هم سیر نمیشد. [10]
و در مورد دیگری در روایت آمده است که: «سمع رسول الله (صلی الله علیه وسلم) صوت رجلین یغنیان وهما یقولان ولا یزال حواری یلوح عظامه روی الحرب عنه أن یجن فیقبرا فسأل عنهما فقیل معاویة وعمرو بن العاص فقال اللهم ارکسهما فی الفتنة رکسا ودعهما إلی النار دعا. [11] روزی پیغمبراکرم، دو مرد را دید که همخوانی میکنند و آواز میخوانند؛ و حال خوشی به آنها دست داده بود، فرمود: چه کسانی هستند که اینطور میخوانند، گفنته شد: معاویه و عمروعاص؛ پیامبر فرمود: خدایا! اینها را به سختی در فتنه سرنگون کن و به سوی آتش ببر!»
که این روایت صحیح بوده، [12] و نفرین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد فرد معین میباشد.
و یا نفرین و لعن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد حکم و مروان که توسط عثمان پناه داده شدند؛ «... فبلغ عائشة. فقالت: ... رسول الله لعن ابامروان و مروان فی صلبه، فمروان قصص من لعنة الله عزوجل. هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه. [13] عایشه گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکم را لعن نمود در حالیکه مروان در صلب او بود، پس مروان قطعهای از لعن خداوند است. و این حدیث صحیح است.»
و این حدیث با کلام عبدالله بن زبیر، تأیید میگردد: «عن عبدالله بن الزبیر: ان رسول الله (صلی الله علیه و آله) لعن الحکم وولده. هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه. [14] ابن زبیر گفت: حکم و پسرش را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) لعن نموده است؛ که این حدیث هم صحیح است.»
«ابن عبدالبر» روایت کرده که: «پيامبر (صلی الله علیه و آله) هنگامی که راه میرفت، بدن مبارکش، به جلو متمایل میشد؛ و «حکم بن ابوالعاص» کیفیت راه رفتن آن حضرت را تقلید میکرد، پیامبر (صلی الله علیه وآله) روزی ملتفت عمل او شد، و به او فرمود: چنین باش، حکم بن ابوالعاص از آن روز، دچار ارتعاش و اختلاج شد.»[15]
«بیهقی» از طریق مالک بن دینار آورده ...: «پيامبر (صلی الله علیه و آله) از برابر «حَکَم» عبور فرمود، و نامبرده با حرکت دادن انگشت آن حضرت را مسخره و استهزاء نمود، پیامبر که او و حرکت او را مشاهده فرمود نفرین کرد و فرمود: بار خدایا او را چلپاسه گردان، بلا درنگ مبتلا بخزیدن شد.»[16]
در روایت دیگری است که عبداللهبنعوف نقل میکند: «عن عبدالرحمن بن عوف قال: کان لایولد لاحد مولود، الا أتی به النبی فدعا له فادخل علیه مروان بن الحکم. فقال: هو الوزغ ابن الوزغ، الملعون ابن الملعون. هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه. [17] مرسوم بود که وقتی بچّهای به دنیا میآمد، آن را به خدمت پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میآوردند، تا حضرت برای او دعا کند. وقتی مروان بن حکم به دنیا آمد، او را آوردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: او ترسو پسر ترسو است و ملعون پسر ملعون. و سند این حدیث صحیح است.»
و به حدی این موارد در کتب حدیثی و صحاح اهل سنت وجود دارد، که بیشرمانه احادیثی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دادهاند که فرمودند: «من بشر هستم، و از خداوند درخواست نمودند که هرگاه شخصی از مسلمانان را دشنام دادم، یا لعن نمودم، یا تازیانه زدم، این اعمال و رفتار را برای آنان رحمت و پاک شدن قرار بده!». [18] و در صحیح مسلم یک باب به این عنوان آورده شده است. [19]
همچنین در همین منابع فقط پیامبر (صلیالله علیه و آله) نیست که ناسزا میگوید بلکه اصحاب او هم بسیار این کار را نسبت به صحابه دیگر انجام دادهاند: نظیر معاویه که علناً دستور به دشنام و لعن امیرالمؤمنین، بر سر منابر داده بود، یا خالد بن ولید که عبدالرحمن بن عوف را ناسزا میگویدگوید [20] یا ابن عمر که فرزندش را دشنام میگویدگوید [21] و دیگر نمونههایی که در سیره صحابه پیامبر بیش از حد تصور وجود دارند.
بنابراین طبق عمل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اعتراف کتب اهل سنت، و همچنین عمل صحابه، لعن فرد مشخص مانعی ندارد، بلکه برخی که از خواص و از شخصیتهای برجسته در اجتماع میباشند، و میتوانند رهبری منحرفان و معاندان را برعهده گیرند، برای مشخص شدن راه درست و نشان دادن موضع درست، باید غیر از لعن کلی، به صورت شخصی، مورد لعن قرار گیرند.
پینوشت:
[1]. منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبه، 1406ق، ج4، ص567.
[2]. همان، ص567 الی 569.
[3]. مجموع الفتاوی، ابن تیمیه، ج3، ص412، باب الوصیة الکبری.
[4]. منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبه، 1406ق، ج4، ص571.
[5]. مجموع الفتاوی، ابن تیمیه، ج4، ص16، باب مذهب السلف فی الاعتقاد.
[6]. الاصابة، ابن حجر، بیروت: دار الكتب العلمية، 1415ق، ج1، ص663.
[7]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج6، ص109.
[8]. صحیح البخاری، بخاری، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1401ق، ج4، ص181 و ج7، ص6.
[9]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج8، ص27.
[10]. «پیامبر و سرزنش شکمپرستی معاویه»
[11]. المعجم الکبیر، طبرانی، دار إحياء التراث العربي، ج11، ص32.
[12]. «جرح راوی به دلیل روایت چند حدیث»
[13]. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج4، ص481.
[14]. همان.
[15]. الاستیعاب، ابن عبدالبر، بیروت: دارالجیل، 1412ق، ج1، ص360.
الاصابة، ابن حجر، بیروت: دار الكتب العلمية، 1415ق، ج2، ص91.
[16]. الاصابة، ابن حجر، بیروت: دار الكتب العلمية، 1415ق، ج2، ص91.
[17]. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج4، ص479.
[18]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج8، ص25.
[19]. «آیا پیامبر کسی را بیهوده لعن میکرد؟»
[20]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج7، ص188.
[21]. همان، ج2، ص32.
افزودن نظر جدید