اقتدا به کدام یک؟ عمر یا ابوبکر؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله اعتقاداتی که در فضیلت شیخین (ابوبکر و عمر) در روایات اهلسنّت و مورد قبول وهابیت مطرح است، حدیث اقتدا «فاَقتَدُوا بِاللَذَینِ مِن بَعدِی» میباشد که متأسفانه بدون هیچ دلیل و مدرکی در نزد معتقدان به خلافت ابوبکر به حدّ شهرت رسیده است و در آن بر این عقیدهاند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امر فرموده که مردم پس از وفاتش به ابوبکر و عمر اقتدا کنند. این روایت از جانب شیعه غیرقابل قبول بوده و با بیان استدلالات مکفی از جمله: تعارض با مبانی مورد قبول وهابیت، عدم ذکر در صحیح بخاری و مسلم و بیان نشدن آن در سقیفه و همچنین ایرادات سندی که به روایات حذیفه و ابن مسعود وارد شده و موارد دیگر که تماماً در کتب روایی اهلسنّت و مورد قبول وهابیّت آمده است، این روایت را معارض با مقبولات روایی ایشان دانسته و علی القاعده باید از جانب آنها نیز مردود باشد (که البته نیست!).
حال با وجود و در جریان قرار گرفتن همه موارد فوق، فرض دیگری را مطرح میکنیم و آن اینکه از فرض را بر این بگذاریم که این روایت و این دستور از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر شده باشد و حکم تکلیفی برای مسلمین داشته باشد، وظیفه مردم نسبت به پیروی و «اقتدا» به این دو نفر چگونه ممکن است؟ شاید در ابتدا این سؤال مضحکانه و عجیب به نظر بیاید ولی هنگامی که به تناقضات رفتاری این دو نفر در نحوه عملکرد به سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آشنا شویم بهتر متوجه این قضیه خواهیم شد. در اینجا به مواردی از تناقضات رفتادی این دو نفر اشاره میکنیم.
1. یکی از سنّتهای رایج در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که بسیار رواج داشت و همگان به آن معترفند «متعه» بود. ابوبکر و دخترش أسماء پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بر اعقاد خود نسبت به مباح و جایز بودن این سنّت پایبند بودند و حال آنکه عمر بن خطاب با بدعتی که گذارد، آن را تحریم نمود. ابوجعفر طحاوی که از دانشمندان مشهور و نامدار اهلسنّت و وهابیت میباشد در کتاب «شرح معانی الاثار» خود مینویسد: «از عبدالله بن زبیر شنیدم که سخنرانی میکرد و به ابن عباس کنایه میزد و نظر او در مورد متعه را به عنوان عیبی از او بیان میکرد. ابن عباس گفت: اگر راست میگوید از مادرش بپرسد! او نیز از مادرش پرسید؛ مادرش (اسماء دختر ابوبکر) گفت: ابن عباس راست میگوید، چنین است.! ابن عباس نیز گفت: اگر بخواهم، میتوانم نام مردانی از قریش را ببرم که همگی از متعه به دنیا آمدهاند.» [1]
و یا با وجود اینکه عمر متعه را حرام و برای آن مجازات سنگین تعین کرده بود، مسلم در صحیح خود که اهلسنّت آن را أصح کُتب پس از قرآن مجید میدانند، آورده است: «جابر بن عبدالله انصاری گوید: در دوران حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خلافت ابوبکر با مشتی خرما و آرد، ازدواج موقت مینمودیم تا اینکه عمر بن خطّاب آمد و به خاطر ماجرای عمرو بن حُریث آن را ممنوع نمود.» [2] سرخسی، فقیه مشهور حنفی در کتاب المبسوط مینویسد: «در خبر صحیح از عمر بن خطّاب وارد شده که از ازدواج موقت منع مینمود و میگفت: دو متعه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حلال بود و به آن عمل میشد، ولی من آن دو را نهی میکنم، یکی ازدواج موقت و دیگر حجّ تمتع.» [3]
2. عمر بن خطاب نماز تراویح را در دین بدعتگذاری کرد و حال آنکه ابوبکر به آن قائل نبود؛ چنانکه بخاری در کتاب خود آورده است: «عمر گفت نظر من این است برای این نمازگزاران امام جماعتی قرار دهم؛ سپس تصمیم خود را عملی کرد و ابی بن کعب را به امامت جماعت گمارد. راوی گوید: شبی همراه عمر بیرون آمده و مردم را دیدم که پشت سر یک شخص نماز میخوانند. عمر گفت: اینکار [نماز تراویح] عجب «بدعت» خوبی است...» [4]
3. عمر بن خطّاب حج تمتع را نهی کرده بود و حال آنکه ابوبکر به آن معتقد بود؛ چنانکه بخاری در کتاب خود آورده است: «آیه حج تمتع در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ما به آن عمل میکردیم و آیهای هم در ردّ حرمت آن نازل نگردید و پیامبر (صلی اله الله علیه و آله و سلم) هم تا پایان حیات خویش آن را منع نفرمود؛ امّا مردی با رأی و میل خود هر چه خواست گفت. محمد (بخاری) گفته: این شخص عمر بن خطّاب بود.» [5]
4. ابوبکر، خالد بن ولید را که یکی از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قتل رسانده و در همان شب با همسر وی زنا کرده بود را مجتهد دانسته و به خاطر همین او را مستحق ثواب میدانست و حال آنکه عمر بن خطاب وی را زانی و مستحق سنگسار میدانست: یعقوبی در تاریخ هود آورده: «مالک بن نویره در حالی که همسرش را همراه داشت، نزد خالد بن ولید آمد تا با وی وارد گفتوگو شود؛ به محض اینکه نگاه نا پاک خالد به همسر وی افتاد، از زیبایی او به شگفت آمد و گفت: به خدا سوگند به آنچه نزد تو است نمیرسم، مگر آنکه تو را بکشم! به همین روی او را کشت و با همسر او زنا کرد...» [5] از طرفی طبری و دیگران آوردهاند: «هنگامی که خبر کشته شدن مسلمانان به عمر رسید، سخنان زیادی با ابوبکر مطرح نمود و گفت: دشمن خدا بر یکی از مسلمانان تعدی کرده، او را کشته، سپس با همسرش نزدیکی کرده... به خدا سوگند او را سنگسار خواهم کرد... ابوبکر او را معذور دانست...[6]
پینوشت:
[1]. الطحاوی، شرح معانی الاثار، تحقیق: محمد زهری النجار، دار الکتب العلمیه، بیروت 1399، ج 3، ص 1
[2]. مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد، دار إحیاء التراث العربی، ج 2، ص 1023، ح 1405
[3]. السرخسی، المبسوط، دار المعرفه بیروت، ج 4، ص 27
[4]. البخاری، صحیح البخاری، بیروت 1407، ج 2، ص 707، ح 1906
[5]. الیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر بیروت، ج 2، ص 131
[6]. طبری، تاریخ الطبری، دار الکتب العلمیه بیروت، ج 2، ص 274
دیدگاهها
babak
1394/05/14 - 10:59
لینک ثابت
عمر و ابوبکر نداره ؟!! هرچه
افزودن نظر جدید