بررسی وضعیت ابن عباس در سند حدیث قرطاس
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که پیروان وهابیت در مبحث غدیر به شیعیان وارد میکنند این شبهه که سند حدیث قرطاس (حدیث دوات و قلم)، ضعیف است؛ چرا که از میان آن همه صحابهای که در جلسه حضور داشتند به غیر از عبداللّه بن عباس که 10 سال بیشتر نداشته هیچکس حدیث قرطاس را روایت نکرد.
پاسخ:
- عدم آشنایی به اعتبار روایات بخاری و مسلم؛ گویا شبهه کننده با ابتداییترین موازین و معیارهای اعتبار سند در علم رجال خودشان نیز آشنایی ندارد؛ چرا که بر اساس اتفاق نظر همه علمای اهل سنت روایتی که در کتاب بخاری و مسلم بیاید همانگونه که اسم این دو کتاب را صحیحین گذاردهاند بدون نیاز به بررسی سند و در بالاترین درجه صحت و اعتبار پنداشته و این کار را بدعت و حرام میدانند.[1]
- سن واقعی ابن عباس هنگام روایت حدیث قرطاس؛ گذشته از اعتبار سندی روایات بخاری بر اساس مبانی مورد قبول علمای اهل سنت، ادعای شبهه کننده مبنی بر 10 ساله بودن ابن عباس در زمان شهادت جانگداز پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلم) نیز صحیح نمیباشد؛ چرا که او در آن هنگام، 15 ساله بوده؛ چنان که سیرهنویسان در اینباره از خود ابن عباس روایت کردهاند: «هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، من 15 ساله بودم. احمد بن حنبل (امام فرقه حنابله) نیز همین نظر را پذیرفته است.»[2]
- آیا حاضرند از همه احادیث ابن عبّاس دست بکشند؟ بر فرض هم که ابن عبّاس 10 ساله میبود باز هم شبهه کنندگان نمیتوانند از روایت او دست بکشند، چرا که در آن صورت باید از همه روایات او در ابواب مختلف فقه، تاریخ، کلام، تفسیر و... دست بکشند؛ این در حالی است که مجموع روایات وی بدون تکرار در کتب اهلسنت، 3835 روایت و با تکرار، متجاوز از 34425 روایت میگردد. آیا شبهه کنندگان میتوانند به همین دلیل از دیگر روایات او نیز صرف نظر کنند، و در آن صورت، چیزی از فقه، تفسیر، احکام و... بر ایشان باقی خواهد ماند؟
- روایت از کودک 3 و 4 ساله؛ حال ببینیم کسانی که چون روایتی را به نفع خود نمیبینند با بهانههای مختلف در صدد ردّ آن برمیآیند، آیا جایی که روایتی به نفعشان هست باز هم به همان دلیل در صدد ردّ آن بر میآیند؟ اهلسنت بر این مطلب اتفاق نظر دارند که از کودکان خردسال در سنین مختلف هم میتوان روایت نقل کرد؛ خطیب بغدادی در اینباره مینویسد: «گروهی گفتهاند: حدّ شنیدن روایت، 15 سال و برخی دیگر گفتهاند 13 سال است؛ اما بیشتر علما گفتهاند شنیدن روایت از کسانی که کمتر از این سن داشتهاند نیز صحیح است؛ از نظر من نیز همین دیدگاه صحیح است.»[3] عبدالله بن زبیر در جنگ خندق حداکثر 5 سال داشته، امّا میبینیم که در کتاب مسلم و دیگر کتابهای اهلسنت، وقایع جنگ خندق از زبان او نقل شده: «از عبدالله بن زبیر نقل شده که من و عمر بن ابی سلمه در جنگ خندق به همراه زنان در قلعه حسّان بودیم، گاهی او بر پشت من بالا میرفت و گاهی من بر پشت او تا جنگ را نگاه کنیم؛ پدرم را دیدم که مسلّح و با اسبش به طرف بنی قریظه میرفت...».[4] نووی در شرح همین روایت گوید: «این حدیث دلالت میکند که روایت کودک ممیّز 4 ساله نیز صحیح است؛ زیرا ابن زبیر در سال اول هجرت در مدینه به دنیا آمده و جنگ خندق نیز بنا بر نظر صحیح در سال چهارم بوده؛ پس او در زمان نقل این روایت، کمتر از چهار سال داشته و این روایت ردّی است بر آنچه برخی گفتهاند که روایت کودک 5 ساله صحیح نیست؛ بلکه نظر صحیح این است که کودک حتی اگر کمتر از چهار سال داشته باشد نقل روایت از او صحیح است.»[5] وقتی عبدالله بن زبیر 4 ساله بتواند روایت نقل کند و روایت او نیز در کتاب مسلم نیز بیاید، چرا ابنعباس که 15 سال داشته روایتش قبول نشود؟
- معیار اهلسنت در نقل روایت از کودک؛ همانطور که چند سطر بالاتر نووی تصریح کرد، در نقل روایت از کودک، سن مهم نیست، بلکه ممیز بودن کافی است؛ اما اینکه چه کودکی ممیز است، خطیب بغدادی در این باره مینویسد: «از موسی بن هارون حمّال پرسیدم: چه زمانی میشود از یک کودک روایت شنید؟ پاسخ داد: زمانی که بین گاو و الاغ فرق بگذارد.»[6] یکی دیگر از علمای اهلسنت در ابنباره مینویسد: «شایستگی برای نوشتن حدیث، زمانی است که خود او شایسته این کار شود که در افراد، مختلف است و مقیّد به سن خاصی نیست. موسی بن هارون گفته: زمانی میشود از کودک روایت کرد که بتواند بین گاو و دیگر حیوانات فرق بگذارد.»[7] بدر الدین عینی در شرح کتاب بخاری در اینباره مینویسد: «علما درباره سنّی که نقل روایت از کودک جایز میباشد، اختلاف کردهاند؛ موسی بن هارون حافظ گفته: زمانی میشود از کودک روایت نقل کرد که بین گاو و دیگر حیوانات فرق بگذارد.»[8]
پینوشت:
[1]. صحیح بخاری، بخاری، بیروت، ج 1، ص 36.
[2]. تهذیب التهذیب، عسقلانی، دار الفکر، بیروت، ج 5، ص 244.
[3]. الکفایة فی علم الروایة، خطیب بغدادی، مدینة منوّره، ج 1، ص 54.
[4]. صحیح مسلم، مسلم، بیروت، ج 4، ص 1879.
[5]. شرح نووی، نووی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 15، ص 189.
[6]. الکفایة فی علم الروایة، خطیب بغدادی، مدینة منوّره، ج 1، ص 65.
[7]. المقنع فی علوم الحدیث، سراج الدین أبو حفص عمر بن علی بن أحمد الأنصاری شافعی، السعودیة، ج 1، ص 290.
[8]. عمدة القاری، بدر الدین عینی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 2، ص 68.
افزودن نظر جدید