امیرالمؤمنین علی (ع) مصداق گوش شنوا
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ گاه انسان سخنى را مىشنود، و فوراً آن را فراموش مىكند، همانطور كه در تعبيرات عاميانه مىگوئيم: از اين گوش شنيد و از گوش ديگر بيرون كرد، ولى گـاه روى آن انديشه مىكند و در دل جاى مىدهد، و آن را چراغ راه زندگى خود مىشمرد. اين چيزى است كه از آن تعبير به «وعى» مىشود. در بسيارى از كتب معروف اسلامى اعم از تفسير و حديث آمده است كه وقتی آيه «لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ.[حاقه/12] تا آن را مايه اندرزتان گردانيم و گوش نگهدارنده اندرز، آن را فرا گيرد»، نازل شد؛ پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله) فرمود: «من از خدا خواستم كه گوش على را از اين گوشهاى شنوا و نگهدارنده حقايق قرار دهد»؛ و به دنبال آن على (عليه السلام) مىفرمود: «من هيچ سخنى بعد از آن از رسول خدا (صلی الله عليه و آله) نشنيدم كه آن را فراموش كنم، بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم.»
«ابنتیمیه» رهبر فکری وهابیت، که بغض امیرالمؤمنین را در دل دارد و نمیتواند، فضیلتی از ایشان را ببیند، میگوید: «أحدها بيان صحة الإسناد و الثعلبی و أبونعيم يرويان ما لايحتج به بالإجماع؛ الثاني أن هذا موضوع باتفاق أهل العلم.[1] اولاً باید از معتقدان به این مسئله، صحت آن را درخواست نمود، و ابونعیم و ثعلبی که این حدیث را نقل نمودهاند، از کسانی هستند که روایاتی که به اجماع باطل است، را هم نقل میکنند؛ و ثانیاً این حدیث به اتفاق عالمان ساختگی است.» در جواب به او باید عدم اطلاعش از روایات نقل شده در این زمینه را یادآور شویم، و بگوییم که او دانسته یا ندانسته، با تعصب فضائل امیرالمؤمنین را تکذیب مینماید. نزول این آیه در حق امیرالمؤمنین (علیه السلام) با اسناد متعدد و معتبر از 7 نفر از صحابه در کتب اهل سنت، روایت شده است:
1. این روایت از «بریده اسلمی» در تاریخ دمشق، تفسیر ابن ابیحاتم و تفسیر قرطبی نقل شده است. «ابن ابیحاتم» در مقدمه کتابش التزام داده است، که فقط روایات صحیح را در تفسیر آیات بیاورد، و «ابنتیمیه» هم تفسیر او را از تفاسیری میداند که جعلیات را نقل نمیکنند و قابل اعتماد هستند. بریده میگوید: «عن بريدة قال: تلا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) هذه الآية (وتعيها أذن واعية)، فقال النبی (صلى الله عليه و آله و سلم) سألت الله أن يجعلها أذنك. قال علی (علیه السلام): فما نسيت شيئاً بعد ذلك.[2] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! من از خدا خواستم که گوشهای تو را از این گوشهاى شنوا و نگهدارنده حقایق قرار دهد، و امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: من هیچ سخنى بعد از آن نشنیدم، که آن را فراموش کنم.»
2. این حدیث از «ابنعباس» در کتاب مناقب خوارزمی و شواهد التنزیل حاکم حسکانی نقل گردیده است. ابنعباس نقل میکند: «عن ابنعباس، عن النبی (صلى الله عليه و آله و سلم) قال: لما نزلت (وتعيها اذن واعية)، قال النبی (صلى الله عليه و آله و سلم): سألت ربی عزوجل ان يجعلها اذن علی.[3] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نازل شدن این آیه فرمودند: من از خدا خواستم که گوشهای علی (علیه السلام) را از این گوشهاى شنوا و نگهدارنده حقایق قرار دهد.»
3. این حدیث از «ابورافع» در کشف الاستار نقل شده است. ابورافع نقل میکند: «عن أبیرافع، أنّ رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم)، قال لعلیّ بن أبیطالب: إنّ اللّه أمرنی أن أعلّمك ولا أجفوك، وأن أدنيك ولا أقصيك، فحقّ علیّ أن أعلّمك، وحقّ عليك أن تعی.[4] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمود: خدا مرا امر نمود، که تو را بیاموزم و به تو جفا نکنم، و تو را نزدیک نمایم و دورت ننمایم. پس حق تو بر من این است که به تو بیاموزم و حق من بر تو این است که فرا بگیری و فراموش نکنی.»
4. این حدیث از «عبدالله بن جعفر» در مسند بزار هم نقل گردیده است.
عبدالله بن جعفر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به علی (علیه السلام) نقل میکند: «عن عبدالله بن جعفر أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال لعلی (علیه السلام): إن الله تبارك وتعالى أمرنی أن أدنيك و لاأقصيك وأن أعلمك ولاأجفوك.[5] خدا مرا امر نمود، که تو را نزدیک نمایم و دورت ننمایم، و تو را بیاموزم و به تو جفا نکنم.»
5. این حدیث از «انس بن مالک» در شواهد التنزیل نقل شده است. انس نقل مینماید: «عن أنس فی قوله: (وتعيها أذن واعية) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) سألت الله أن يجعلها أذنك ياعلی!.[6] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نازل شدن این آیه فرمودند: ای علی! من از خدا خواستم که گوشهای تو را از این گوشهاى شنوا و نگهدارنده حقایق قرار دهد».
6. این حدیث از (جابر بن عبدالله انصاری) در کتاب شریعه آجری نقل گردیده است. جابر نقل میکند: «عن جابر بن عبدالله قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) لعلی (علیه السلام): يا علی! إن الله عزوجل أمرنی أن أدنيك ولا أقصيك، وأن أعلمك ولا أجفوك، حق علی أن أطيع الله عزوجل فيك، وحق عليك أن تعی عنی.[7] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمود: ای علی! خدا مرا امر نمود، که تو را نزدیک نمایم و دورت ننمایم وتو را بیاموزم و به تو جفا نکنم، حق تو بر من این است که اطاعت کنم خدا را در مورد حق تو و حق من بر تو این است که فرا بگیری از من و فراموش نکنی». و همچنین از او در شواهد التنزیل نقل شده است. جابر نقل میکند: «عن جابر قال: نزلت على النبی (صلى الله عليه و آله و سلم) هذه الآية: (وتعيها أذن واعية) فسأله أن يجعلها أذن علی ففعل.[8] وقتی این آیه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نازل گردید، از خداوند درخواست نمود، که گوش علی (علیه السلام) را مانند چنین گوشی قرار دهد، و خداوند چنین نمود».
7. این حدیث از «امیرالمؤمنین» در کتابهای مناقب ابنمغازلی، شواهد التنزیل نقل شده است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «... سمعتُ علیّ بن أبیطالب (عليه السلام) يقول: لمّا نزلت (وَتعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ) قال لی النبیّ (صلّى الله عليه و آله و سلّم): سألتُ الله أن يجعلها أُذنَكَ يا علیُّ.[9] هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمودند: ای علی! من از خدا خواستم که گوشهای تو را از این گوشهاى شنوا و نگهدارنده حقایق قرار دهد.» همچنین از ایشان در کتابهای شواهد التنزیل، تفسیر زمخشری، تفسیر فخر رازی، مناقب ابنمردویه نقل شده است: «عن علی قال: لما نزلت قوله تعالى (وتعيها أذن واعية)، قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): سألت الله أن يجعلها أذنك يا علی. قال علی: فما نسيت شيئاً سمعته بعد.[10] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! من از خدا خواستم که گوشهای تو را از این گوشهاى شنوا و نگهدارنده حقایق قرار دهد، و امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: من هیچ سخنى بعد از آن نشنیدم، که آن را فراموش کنم.»
و همچنین در مناقب خوارزمی از ایشان نقل شده است: «عن علی بن أبیطالب (عليه السلام) قال: ضمنی رسول الله (صلى الله عليه و آله) وقال لی امرنی ربي أن أدنيك ولا أقصيك وان تسمع و تعی، وحق على الله ان تسمع و تعی فنزلت: (وتعيها اذن واعية).[11] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا ضمانت نمود، و به من فرمود: خداوند به من فرمان داده است که تو را نزدیک نمایم و دور نکنم، و اینکه بشنوی و فرابگیری؛ حق است بر خداوند که بشنوی و فرابگیری، (فراموش نکنی)، پس این آیه نازل گردید.»
میتوان به «ابنتیمیه» گوشزد نمود، که خود معتقد است که: «تعدد الطرق وكثرتها يقوى بعضها بعضاً، حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجاراً فساقاً.[12] زيادی و تعدد طرق نقل حديث برخی، برخی ديگر را تقويت میكند كه خود زمينه علم به آن را فراهم میكند؛ اگر چه راويان آن فاسق و فاجر باشند». چه برسد به این مورد که غیر از تعدد طرق، روایات صحیح و نیکو میباشد. در پایان یکی دیگر از نشانههای بغض تکذیبکنندگان امیرالمؤمنین را میتوان نقل آنان از اسحاق بن راهویه، به اینکه او گفت: «قال إسحاق بن راهويه: قيل لی: إنك تحفظ مئة ألف حديث؟ قال: مئة ألف حديث ما أدری ما هو، ولكنی ماسمعت شيئاً قط إلا حفظته، ولاحفظت شيئاً قط فنسيته.[13] نشنیدم چیزی را مگر اینکه حفظ نمودم، و فراموش نکردم چیزی را که حفظ نمودم.» و بعید ندانند، ولی اگر همین مطلب از امیرالمؤمنین نقل شود، آن را قبول نکرده و بگویند هیچ کسی این مطلب را قبول ندارد و نمیپذیرد.
پینوشت:
[1]. منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسه قرطبه، 1406ق، ج7، ص171.
[2]. تاریخ دمشق، ابن عساکر، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج41، ص455.
تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم رازی، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ج10، ص3369.
الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1405ق، ج18، ص264.
[3]. المناقب، خوارزمی، مؤسسة النشر الإسلامي، 1414ق، ص282.
شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، قم: مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411ق، ج2، ص377.
[4]. کشف الاستار، هیثمی، بیروت: مؤسسه الرسالة، 1399ق، ج1، ص99.
[5]. مسند البزار (البحر الزخار)، ابوبکر بزار، بیروت، مؤسسة علوم القرآن، 1409، ج6، ص211.
[6]. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، قم: مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411ق، ج2، ص378.
[7]. الشریعة، آجری، ریاض: دار الوطن، ج4، ص2094.
[8]. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، قم: مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411ق، ج2، ص371.
[9]. مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی، انتشارات سبط النبي، 1426ق، ص250.
شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، قم: مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411ق، ج2، ص361.
[10]. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، قم: مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411ق، ج2، ص370.
الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، زمخشری، قاهره: 1385ق، ج4، ص151.
تفسیر الکبیر، فخر رازی، ج30، ص107.
مناقب، ابن مردویه، دارالحدیث، 1424ق، ص338.
[11]. المناقب، خوارزمی، مؤسسة النشر الإسلامي، 1414ق، ص282.
[12]. مجموع الفتاوی، ابن تیمیه، دار الوفاء، 1426ق، ج18، ص26.
[13]. تهذیب الکمال، مزی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1408ق، ج2، ص385.
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق، ج11، ص373.
افزودن نظر جدید