اتهامات حلاج و محاکمه وی

  • 1394/03/25 - 10:14
حسین بن منصور حلاج از صوفیان بغداد بود که به عقیده صوفیه جرم وی آن بود که اسرار حق را فاش کرد. زندگی وی به دلیل اینکه مملو از افسانه‌هاست، ارتباط بین احوال و عقاید وی را دشوار می‌کند و شخصیت وی را در نوعی ابهام فرومی‌برد که حتی تحقیقات عظیم و طولانی لویی ماسينيون [۱] هم نتوانسته است این ابهام را از چهره وی بزداید. در هر حال زادگاه وی را...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حسین بن منصور حلاج از صوفیان بغداد بود که به عقیده صوفیه جرم وی آن بود که اسرار حق را فاش کرد. زندگی وی به دلیل اینکه مملو از افسانه‌هاست، ارتباط بین احوال و عقاید وی را دشوار می‌کند و شخصیت وی را در نوعی ابهام فرومی‌برد که حتی تحقیقات عظیم و طولانی لویی ماسينيون [۱] هم نتوانسته است این ابهام را از چهره وی بزداید. در هر حال زادگاه وی را بنا بر مشهور بیضاء فارس نقل کرده‌اند.
بعدازآنکه حلاج شروع به دعوت به خود کرد، مقالاتی منتشر کرد که موجب شد تا عده ای وی را کافر پندارند. ابن داود اولین کسی بود که به قتل حلاج فتوی داد. وی فقیه بود ولیکن با مقالات صوفیه آشنایی کامل داشت، چنانکه در کتاب "الزهره" خود که در باب عشق الهی تألیف کرد، به مناسبت اقوال صوفیه را نیز نقل می‌نمود و به‌هرحال طعن و انکار او در حق حلاج –برخلاف اعتقاد عامه مردم- به جهت تصوف حلاج نبود، بلکه به سبب مقالات حلاج در باب حلول و اتحاد بود. ازاین‌رو این حکم ابن داود که خودش دوازده سال قبل از حلاج وفات یافت، در آن زمان حتی به تعقیب حلاج هم منتهی نشد و حلاج تا چند سال بعد از وفات ابن داود نیز در بغداد و شوش به نشر ادعاهای خود پرداخت. تنها تأثیر حکم محمد ابن داود آن بود که اهل سنت را متوجه نماید تا اقوال و ادعاهای حلاج را نپذیرند و او را از حوزه اسلام خارج شمارند.
به‌هرحال در سال ۲۹۸ هجری قمری که بعضی از پیروان حلاج را به سبب اعتقاد به اقوال حلاج دستگیر کردند، خود حلاج خود را از مردم پنهان کرد و در شوش متواری شد. [۲] والی شوش که بر  حسب اتفاق محل پنهان شدن وی را کشف کرد، وی را با شکل و شمایل مبدل از جایی که پنهان شده بود بیرون آورد. می گویند حلاج با اصرار و تاکید زیاد کوشید تا هویت خود را انکار نماید، اما یک نفر از پیروانش که در بغداد دستگیر شده بود، پذیرفته بود که مخفیگاه حلاج را پیدا کند و وی را به‌دست سلطان بسپارد، او را به‌دست عمال سلطان سپرد. [۳] وقتی حلاج را به جهت محاکمه به بغداد می‌بردند (ربیع الاول ۳۰۱ هجری قمری) او را بر شتری نشانده بودند و بانگ می زندند که «بیایید یک تن از عمال قرمطيان [۴] را بشناسید.» درواقع در طی آن سال‌ها و چندی بعد قرمطیان برای مسلمین مایه وحشت و نفرت بودند. [۵] و ادعاهایی مثل آنچه از حلاج نقل می‌شد به آنها نیز منسوب بود. در مورد حلاج عده ای ادعا کردند که او در اهواز و بغداد ادعای ربوبیت کرده است و در نامه‌هایی هم که به بعضی از دوستان و مریدان خود نوشته است از حلول صحبت کرده است.
در حقیقت آنچه حلاج را در نزد فقها مستوجب محکومیت کرد، ظاهراً اقوال وی بود در مسائل مربوط به عبادات و احکام و مخصوصاً جنبه رخصت اباحه آمیزی که در آن اقوال بود. ولی خود او گناه واقعی خود را عبارت می‌دانست از قول به توحید که به گفته وی فقها نمی‌توانستند آن را درک کنند. [۶]
اما همچنان محاکمه حلاج ادامه داشت تا اینکه واقعه ای اتفاق افتاد که آخرین محاکمه حلاج را تسریع کرد و منتهی شد به اصرار حامد بن عباس (که وزیر خلیفه المقتدر عباسی بود) بر محاکمه و قتل حلاج. و آن واقعه این بود که در ولایت دینور کسی را توقیف کردند با نامه‌ای عجیب از حلاج که در بالای آن نوشته‌شده بود: «از رحمن رحیم به فلان بن فلان.» نامه را به بغداد فرستادند و وقتی آن را به حلاج نشان دادند تصدیق کرد که دست خط اوست. از او پرسیدند که آیا ادعای ربوبیت داری؟ گفت نه. ازاین‌رو از وی خواستند که اعتقاد خود را در این رابطه بنویسد و وی نوشت. نوشته حلاج را به بزرگان صوفیه آن زمان که جریری و شبلی بودند عرضه کردند. جریری گفت این مرد کافر است و وی را باید کشت و هر کس نیز چنین اعتقادی داشته باشد را نیز باید کشت. اما شبلی جوابی ملایم تر داشت و گفت: «هر کس که اعتقادش چنین باشد می‌بایست وی را از آن بازداشت». [۷]
وقتی اعتقاد حلاج را بر فقها عرضه کردند، همگی آن را رد کردند. [۸] ماجرای محاکمه حلاج ادامه داشت و وی هر بار اتهاماتی را که به وی وارد می‌کردند، دفع می‌کرد تا آنکه "ابوبکر هاشمی" و عده ای دیگر از پیروان حلاج دستگیری شدند. وی به "نبی" و "رسول حلاج" شهرت داشت و حلاج وی را "ابومغیث" می‌خواند. در بین کاغذهایی که از شاگردان حلاج به‌دست آمد پاره ای از دستورات بود دراین‌باره که دعوت تازه را از چه طریقی باید نشر کرد و چگونه باید نوگرویدگان را جلب کرد. بااین‌وجود بازهم اتهامات وارده به حلاج ثابت نشد. تا آنکه سندی به‌دست آمد حاکی از آنکه حلاج به یاران خود تعلیم کرده بود که هر کس می‌خواهد حج واجب به‌جای آورد و نمی‌تواند، در خانه خویش محرابی درست کند و به آداب خاص تطهیر و احرام و طواف انجام دهد، مثل آن است که حج کعبه به‌جای آورده باشد. [۹] وقتی از حلاج در باب این تعلیم پرسیدند گفت که این قول مبتنی بر حدیثی است که در کتاب "الاخلاص" حسن بصری آمده است. در این حال یک تن از قضات این ادعا را رد کرد و گفت در آن کتاب چنین روایتی نیست. [۱۰] حامد از دو قاضی بزرگ بغداد در باب این قول فتوی طلبید که قاضی ابو عمر این قول را قول زندقه شمرد و قائل به آن قول را زندیق شمرد. همین قاضی ابو عمر فتوای قتل حلاج را نوشت. به‌موجب روایتی دیگر می گویند گذشته از حج برای سایر احکام از روزه و نماز و زکات نیز حلاج بدل آورده بود و قاضی گفته بود که این سخن تمام شریعت را تباه می‌کند و به خون او فتوی نوشت.
ماجرای حکم کردن به قتل حلاج ازاین‌قرار بود، لیکن برخی سعی دارند به مردم بقبولانند که وی را به خاطر درک نکردن اسرار حق و بیان اسرار از سوی حلاج اعدام کردند. اما درواقع به خاطر اینکه حلاج در ادای واجبات دست برده بود و بنایی را نهاده بود که به‌وسیله آن شیرازه دین به هم می‌خورد، وی را اعدام کردند. عقاید حلاج مورد قضاوت بزرگان صوفیه زمان خود قرار گرفت و عقاید وی هم از سوی صوفیه هم از جانب فقها انکار شد، به همین دلیل سبب شد که وی را اعدام نمایند.

پی‌نوشت:

[۱]. اسلام‌شناس و شرق‌شناس فرانسوی ۱۸۸۳ تا ۱۹۶۲ میلادی که از معروف‌ترین آثار او قوس رندگی منصور حلاج است.
[۲]. ابن ندیم، الفهرست، ج ۱، ص ۲۴۲، (تهران)؛ محمد بن احمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج ۱، ص ۴۵۶، چاپ محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت
[۳]. نام این مرید را "حماد دباس" گفته‌اند که البته او را با حماد دباس دیگر از مشایخ شیخ عبدالقادر گیلانی نباید اشتباه کرد. ر.ک به نفحات الانس جامی، ص ۵۱۰
[۴]. فرقه ای از غُلات شیعه می‌باشند که به سبعیه نیز نامیده شده‌اند. لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه "قرمطیان"
[۵]. نفیسی سعید، تعلیقات بر تاریخ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی، ج ۲، ۱۳۲۶ شمسی، صص ۸۴۶-۸۵۹
[۶]. مشکور محمدجواد، تاریخ مذاهب اسلام، چاپ دوم، ۱۳۴۴ شمسی، ص ۱۹۱
[۷]. زرین کوب عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، امیر کبیر، چاپ دهم، ۱۳۹۰ شمسی، ص ۱۴۶
[۸]. همان
[۹]. نقد صوفی، محمدکاظم یوسف پور، انتشارات روزنه، ص ۴
[۱۰]. ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، طبع مصر، ج ۶، ص ۱۶۸.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.