تناسخ در اندیشه والش
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نیل دونالد والش یكی از رهبران جنبش تفکر نوین که تشکیلاتی عظیم برای معنویت جهانی است، با ارائه تجربه عرفانی خود و خلق خدای جديد، راه نجات بشر را در این تعالیم نوین معرفی میكند. وی راه نجات را، نه آموزههای اديان، مثل ده فرمان، بلكه هفت مرحله آگاهی میداند. تعالیم نوین والش، خدا را از مسند خدایی گرفته و در حدّ خدای درون يا خدای انرژی قرار میدهد و اریکه قدرت را به اندیشه آدمی میسپارد. خدایی كه زایيده همین اندیشه و پندار است. در این میان خدا مثل غول چراغ جادو، غلامی حلقهبهگوش در خدمت خواستههای آدمی است. خدایی بیخاصیت که حقّ بیانِ بايد و نبايدها را ندارد. حقِّ مکافات ندارد. قيامت و بازتاب اعمال در این آموزهها جايگاهی ندارد و قدرت فكر و خلاقيت انسان است كه با تخيل خود جهان پس از مرگ را خلق میكند، تا جايیكه قدرت خلاقيت میتواند زندگیهای ديگری خلق كند كه منجر به اعتقاد به تناسخ میشود.
دونالد والش در دهم سپتامبر سال 1943 در شهر میلواکی از ایالت ویسکانسین آمریکا به دنیا آمد. پدرش کاتولیک متعصّب مذهبی و مادرش فالگير بود و به عنوان نخستین آموزگار معنوی باوری از خدايی جديد را در وی ايجاد كرد؛ خدايی كه بعدها والش پيامبر اين خدای جديد خواهد بود؛ خدايی ورای بینشهای سنّتی مسيحی.
والش با خودستایی عجیبی خود را تجلّی کلام خدا معرفی میکند: «پیام همان است که تو هستی. تو خود پیامی! این معنویت توست در حالت عملی، پیام تو شیوه زندگی توست. تو پیام را از طریق وجود خود اشاعه میدهی. من به تو میگویم کلام من در درون تو جای دارد. تو به معنای واقعی کلمه، کلام خدا هستی که تجسّد پذیرفتهای.[1] والش با نفی تمام آموزههای دينی، حتی واقعيت مرگ و بازتاب اعمال پس از مرگ، چهره معنویت خود را روشن کرده است. والش مرگ را وهم و خيال دانسته، توصيه به لذتبردن از اين وهم میكند.[2]
رویکردهایی که به نفی معاد انجامیده و به گونهای به اثبات تناسخ میانجامد گوناگون است. والش نیز با رویکرد نسبتاً آشکاری به این امر همت گماشته است: «افرادی هستند كه تصور میكنند به هنگام مرگ، جسم و ذهن فرو میريزند؛ درحالیكه چنين نيست؛ جسم تغيير شكل میدهد و بخش غيرشفاف خود را پشت سر میگذارد ولی غشای بيرونی خود را همواره حفظ میکند. ذهن هم همواره با تو همراه است. ذهن، به روح و جسم به صورت توده انرژی سه بعدی يا سه وجهی میپیوندد چنانچه تو انتخاب كنی که به اين فرصتِ تجربهاندوزی كه زندگی بر روی كره زمين مینامی، برگردی، خود الهيات يك بار ديگر ابعاد واقعی را به صورت جسم، ذهن و روح متجلی ميسازد... به مجرّد آنكه تو تصميم میگیری در كالبد جسمانی سكنی گزينی و به زمين بيايی، جسم اثيری تو ارتعاشهای خود را كم میكند و از ارتعاشی سريع و غيرقابل رؤيت بهسرعت كاهش مییابد تا در آن سرعت، توده و مادّه ايجاد كند. اين مادّه واقعی زاييده فكر پاك و خالص است؛ زاييده ذهن است.[3] در بیان فوق و بیانات دیگر، وی فرایند تناسخ را بیان میکند. «روح در زندگی بعدی به ياد میآورد كه چه چيزهايی را بهتر است در اين زندگانی به ياد بياورد و اينكه همه تأثرات توسط فكر خلق میشوند و تجلّی پديدهها، نتيجه قصد و اراده است.[4] روحها پس از خروج از جسم فوراً متوجه میشوند كه بايد كاملاً مراقب افكار خود باشند؛ چون به هرچه بينديشند فوراً آنرا خلق و تجربه میكنند.[5]
او در جای دیگر با ردّ بهشت و جهنّم در صدد تبیین تناسخ برآمده است: «والش: وقتی ما میميريم چه اتفاقی میافتد؟ خدا: تو انتخاب میكنی چه چيزی اتفاق بيفتد.»[6] «اين را بدان كه تجربه پساز مرگ به صورتی كه تو در اعتقادهای ريشهدار در ترس خود ساخته و پرداختهای وجود ندارد؛ با وجود اين، روحِ خطاکار، آنچنان ناشادی، آنچنان نقصان، آنچنان جدايی از كل و آنچنان محروميتی (از انوار فيّاض بركات الهی) را درك و تجربه میكند كه برايش حكم جهنّم را دارد و بدان كه پروردگار نه تو را آنجا میفرستد و نه باعث میشود چنين تجربهای برای تو اتفاق بيفتد... آيا رواست خداوند، تو را برای انتخاب و فرصتی كه خودش در مقابل تو قرار داده، تنبيه كند؟»[7]
در جای دیگر گفتوگوهای پیامبرانه او با خدا به اینجا میرسد: «والش: تا آنجايی كه من حدس میزنم، چيزی به نام جهنّم وجود ندارد. خدا: جهنّم وجود دارد؛ ولی نه به شكلی كه تو تصور میكنی، و تو به دلايلی كه گفته شد آنرا تجربه نمیكنی. والش پس جهنّم چيست؟ خدا: جهنّم، تجربه بدترين نتيجه ممكن از انتخابها، تصميمها و آفرينشهای تو است. جهنّم پيامد طبيعی هر فكر و انديشهای است كه خداوند را نفی میكند، يا آنكه و آنچه را تو هستی در ارتباط با پروردگار نفی میكند. جهنّم، ضد و مخالف شادی است. جهنّم يعنی عدم موفقيت؛ يعني پیبردن به اينكه تو كه و چه هستی و ناتوانی برای تجربه اين واقعيت. جهنّم يعنی كمتر بودن (از آنچه واقعاً هستی) و هيچ شكنجهای بالاتر از اين برای روح وجود ندارد؛ حتی اگر خداوند به اين انديشه خارقالعاده میرسید كه تو «استحقاق» بهشت را نداری، چه نيازی بود كه از تو انتقام بگيرد يا تو را برای شكستی كه متحمّل شده بودی تنبيه كند؟ آيا برای او خيلی سادهتر نبود كه شرّ تو را دفع نمايد؟ خداوند چه نيازی به اين دارد كه تو را به رنجی ابدی، از نوع و سطحی ورای قلم و توصيف محكوم سازد؟»[8] «بهشت نیز مانند جهنّم نفی میشود: «چيزی به نام «بهشت» به مفهومی كه در ذهن تو است وجود ندارد؛ فقط دانستن اين نكته لازم است كه تو عنقريب در بهشت هستی. مسئله بر سر قبول و درك است، نه كار و تلاش برای رسيدن به چيزی.»[9]
پینوشت:
[1]. دوستی با خدا، نیل دونالد والش، تهران، حمیدا، [ بی تا]، ص 333.
[2]. گفتگو با خدا 3، نیل دونالد والش،دایره، 1385، ص 158.
[3]. گفتگو با خدا، والش، نیل دونالد، تهران، دایره، 1388، ص 297.
[4]. همان، ص 93.
[5]. همان، ص 95.
[6]. همان، ص 91.
[7]. گفتگو با خدا، والش، نیل دونالد، تهران، دایره، 1388، ص 88.
[8]. همان، 1388، ص 85.
[9]. همان، ص 172.
فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 92.
افزودن نظر جدید