شناخت امام تنها راه رسیدن به سعادت و خوشبختی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «من مات و لم یعرف امام زمانه ...» این روایت در کتاب مسلم نیشابوری بدین شکل آمده: «هر که بمیرد و بیعت امامی را به گردن نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلیت است».[1] از آن جایی که هدف از خلفت آدم، عبادت و بندگی خداوند بوده و خداوند نیز در همین راستا از ابتداء خلقت، پیامبرانی را برای هدایت مردم فرستاده و این روند تا پیامبری رسول خاتم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه داشته است و پیوسته پیامبران الهی مردم را به سمت خداپرستی و عبادت معبود راهنمایی میکردند. حال جای این سوال است که پرسیده شود: آیا این روند، بعد از آن منقطع شده؟ و یا دیگر نیازی به آن احساس نمیشود؟ آیا مردم آخرالزمان جزء مخلوقاتی نیستند که خداوند هدف از خلقت ایشان را عبادت برای پروردگار بیان نموده است؟
خداوند در آخرین کتاب آسمانی، قرآن مجید هدف از خلقت انسانها را چنین بیان نموده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ [الذاریات/56] و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» از طرفی میدانیم که پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آخرین فرستاده خداوند به عنوان پیامبر بوده و بعد از ایشان پیامبری نخواهد آمد؛ پس باید خداوند راهکار دیگری را برای هدایت انسانهای پس از آن ترسیم کرده باشد و آن امام و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلام) میباشد.
روایت بالا در واقع مضمون همان آیههای ابلاغ: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ [مائده/67] ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن، و اگر نکنی، پیامش را نرساندهای» و إکمال: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا [مائده/3] امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما برگزیدم» است. بنابراین در این که وظیفه مردم در دوره آخرالزمان متابعت از امام لایق و شایسته است، شکی نیست امّا باید قبل از پیروی از امام، نسبت به شناخت آن، دقت لازم را داشته باشیم و سپس ایشان را معیار و الگو برای پیروی قرار دهیم. این مطلب را میتوان از همان «یعرف» که در روایت آمده است فهمید. شناخت امام و کسی که باید الگو و معیار برای اعمال ما باشد بسیار مهم است. در واقع ما میخواهیم اعمالمان را مطابق گفتار، کردار و عملکرد ایشان تنظیم نماییم؛ بنابراین در انتخاب امام دقت نظر باید فوق العاده باشد.
وهابیت به طور قطع نمیتوانند منظور این روایت را حکّام و رؤسای کشورها قلمداد کنند؛ چرا که لازمه چنین گفتاری «اولی الامر» دانستن افرادی همچون «صدام»، «بوش»، «اوباما»، «قذافی» و غیره میباشد که کارنامه ایشان برای همهی عالم مشخص است. همچنین است انسانهای ظالم و ستمگری که در اعصار و قرون ماقبل بودند تا زمان رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم). پس بهتر است در این رابطه نیز از رهنمودهای پیامبر اعظم استفاده کنیم و در راه شناخت و تعیین جانشین برای ایشان از خودشان بهره ببریم. خود همین حدیث در واقع پاسخی به شبههافکنیهای وهابیت در باب «امامت» است که ایشان آن را مخالف «خاتمیتِ رسالت» پنداشته و میگویند: با اتمام رسالت، دین نیز کامل شد و نیازی به ادعای «امامت» شیعه وجود ندارد. در پاسخ به این شبهه باید گفت: اگر اینگونه است که شما میپندارید، آیا خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمیدانسته که خاتم پیامبران بوده و این حدیث را بیان فرمود و برای پس از خود بیعت امام هر زمانی را بر گردن مسلمانان واجب دانست؟ دیگر اینکه: آیا همان کسانی که بدعتهای عمر مانند: نماز «تراویح»[2] و یا منع در «متعه النساء و متعه الحج»[3] را با توجیح مشرِّع بودن، سرپوش میگذارند، مشّرِع بودن او را با خاتمیت نبوّت در تضاد نمیدانند؟
نکته حائز اهمیت در این روایت، راوی آن «عبدالله بن عمر» است که خود، راوی بیش از نود و پنج درصد از روایات این باب است، امّا خود او از بیعت با امیرالمومنین (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) سر باز زد و از مدافعان یزید در برابر شورش مردم مدینه گردید و همو در دوران عبدالملک، از خلفای بنیامیّه، برای عمل به همین حدیث، شبانه نزد حجّاج بن یوسف ثقفی رفت تا تا با او بیعت کند. حجّاج گفت: برای چه آمدهای؟ گفت: دیشب به یاد روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افتادم که فرمود: «کسی که بدون بیعت با امام زمان خویش از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده» به همین جهت ترسیدم امشب مرگ من فرا رسد و با امام زمان خود بیعت نکرده باشم؛ حجّاج برای تحقیر او (به خاطر این اعتقادش)، در حالی که خوابیده بود، گفت: در حال حاضر دستم مشغول است برای بیعت، دستت را به پای من بکش و برو.[4] و اینجاست که باید گفت: «دستی که لیاقت بیعت با فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نداشته باشد، باید با پای همچون حجّاجی بیعت کند.»
پینوشت:
[1]. مسلم النیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، ج3، ص1478، ح1851
[2]. الشیبانی، مسند احمد بن حنبل، موسسه قرطبه مصر، ج1، ص368، ح369
[3]. صحیح البخاری، بیروت1407ه، ج2، ص707
[4]. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد عبدالکریم النمری، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1418، ج13، ص145
افزودن نظر جدید