معنویت و معنویتگرایی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ معنویت در لغت، مصدر جعلی از واژه «معنوی» است که با افزودن یای نسبت به آن از واژه «معنی» که خود مصدر میمی بوده و مفاد آن مقصود و مراد است مشتق شده است. بنابراین معنوی یعنی منسوب به معنی و در مقابل «لفظی» است. این کلمه در معانی دیگری مانند حقیقی، راست، اصلی، ذاتی، مطلق، باطنی و روحانی به کار رفته است.[1] در زبان انگلیسی واژه «spirituality» معادل معنویت به کار میرود که از کلمه «spiritus» به معنای نفس و دم گرفته شده است. در ترجمههای لاتینِ انجیل «spirituals» به شخص معنوی گفته میشود. از قرن دوازدهم به بعد معنای آن کارکردی روانشناختی یافت و در مقابل جسمانیت به کار رفت. البته معنای دیگری که از آن برمیآمد به افراد یا امکانات مربوط به کلیسا دلالت میکرد. در قرن هجده و نوزده چون «والتیر» و دیگران از آن به حقارت یاد میکردند از کاربرد افتاد؛ اما در قرن بیستم بار دیگر تجدید حیات یافت و در گستره وسیعتری هممعنا با دین به کار گرفته شد.
فرهنگ ادیان جهان تعریف معنویت را امری دشوار دانسته، ریشههای آنرا در سنّت مسیحی میداند که تاریخی طولانی در دین و عمل دینی دارد: «[امر] معنوی به مثابه جستجوی درونی غالباً مادی، فیزیکی و بیرونی قرار داده شده است. عدهای از «معنوی» موضوعی گسترش یافتهتر از «دینی» که کمتر هم نهادینه شده میفهمند. بهعکس، دیگران معنویت را مرکز و قلب دین میدانند که به ویژه در تجربه عرفانی و دینی مشاهده میشود... سه سطح متمایز، اما بههم وابسته را میتوان در فهم معاصر از معنویت تشخیص داد:
- معنویت به منزله تجربه و یا عمل و فعل زیسته؛ در زمینهای دینی این امر را میتوان به صورت فرزانگی ایمان برای زندگی کردن با آن ایمان در نظر گرفت.
- معنویت به مثابه آموزههای است که از این عمل به ظهور میرسد و آنرا هدایت میکند؛ یعنی همان اصول و قواعد معنوی و توصیههای گوناگون برای رسیدن به کمال که در دینهای متفاوت مشاهده میشوند.
- مطالعه نظاممند و تطبیقی و نقّادانه تجربهها و آموزههای معنوی که در زمانه ما به روشی کاملاً تازه تکامل یافتهاند.» [2]
برخی نیز معنویت را در کنار دین و یا یکی از مهمترین کارکردهای دین تلقی کردند. «پارگمنت» آن را «جستجوی امر مقدس» مینامد. وی معنویت را فرآیندی میداند که در برگیرنده تلاشهایی است که هدف آن (کشف امر مقدس و سپس حفظ) آن میباشد. در این نظر گاه امر مقدس، گستردهای دارد که شامل مکان و زمان، وقایع و گذارها، مواد، محصولات فرهنگی افراد، ویژگیهای روانشناختی، ویژگیهای اجتماعی و قوانین میشود. با این دیدگاه، اعمال دینی و تظاهرات معنویِ غیرخداپرستانه نیز معنویت تلقی میشوند. این همان معنایی است که جنبشهای نوپدید دینی را نیز زیر پوشش خود قرار داده است. اما معنویت و معنویتگرایی در دین اسلام و بهویژه مکتب تشیّع، بار معنایی خاصّی دارد. در این دیدگاه، معنویتگرایی، امری فطری است که انسان در پی یافتن حقیقتی فطری بدان همت میگمارد. فطرت الهیِ آدمی همیشه وی را به سوی خداوند رهنمون میشود. (خداجویی و میل به پرستش)، صدایی است که از درون انسان برمیخیزد و هرگز خاموشی ندارد و نوری است كه فروغ آن افول نمیكند؛ چنانکه خداوند خالق و حکیم میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون.[روم/30] فطرت، همان بُعد ملكوتی و روحانی انسان است كه در عالم الستْ، در محضر ربوبی بوده و او را به روشنی شناخته است.»
در روایت آمده است: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها مَا تِلْكَ الْفِطْرَةُ قَالَ هِيَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حِينَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ قَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ فِيهِ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِرُ.[3] عبدالله بن سنان از امام صادق (علیه السلام) پرسيد: كدام فطرت است كه آيه شريفه (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها) از آن ياد كرده است؟ امام فرمود: اسلام است كه وقتی خداوند از بشر بر توحيد خويش پيمان میگرفت، به مؤمن و كافر فرمود: (أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ).»
در روایت دیگری میخوانیم: «ابْنُ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى قَالَ ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ نَسَوُا الْمَوْقِفَ وَ سَيَذْكُرُونَهُ يَوْماً وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ رَازِقُه.[4] زراره میگويد از امام صادق (علیه السلام) پرسيدم: گواهی گرفتن كه در آيه (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى...) آمده آيا ديدن حقيقی بوده است؟ فرمود: آری؛ اما مردم آن را از ياد بردهاند؛ ولی اصل آن معرفت را از دست ندادند و به زودی به ياد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست میرفت، هيچكس نمیفهميد خالق و روزی دهندهاش كيست.»
در حقیقت فطرت، سطحی از وجود انسانی است كه در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال، شكوه و كمال، نور و سرور، علم و قدرت، لطف و رحمت و ساير كمالات جلوههای صفات عالی الهی است؛ از اينرو گرايشهايی از جان آدمی سر بركشيده، او را به سوی سرچشمه بیكران هستی و كمال هدايت میكند. با تكيه بر اين سرمايه معنوی درون و مطالعه فطرت و دنبال كردن آرزوها و خواستههای فطری میتوان به اصل هستی، زيبايی، عشق و كمال رسيد. كسی كه كتاب فطرت را مطالعه كند، به خدا میرسد. فطرت، هادی درونی و دعوتِ رسای خداوند است كه از درون هر انسان، برخاسته، او را به سوی مقصد حقيقی و اصل خويش فرامیخواند. طبيعت انسان، چيزی ورای اين تن مادی است كه بيشتر مردم خویشتن خویش را با آن اشتباه میگيرند و فراموش میكنند كه در حقيقت، روحاند و هويّت اصيلشان منوط به فطرت و بُعد ملكوتی وجودشان است. اگر مردم، فطرت الهی خويش را در نظر نگيرند و مقتضيات آنرا با مقتضيات طبيعت از هم نشناسند، از هدايتهای فطری محروم و در تمنّيات طبيعی گرفتار میشوند.[5] با توجه به مطالب پیشین و روایاتی که بدان اشاره شد، معنویت در حقیقت، یادآوری و یافتنِ همان حالت فطری است که انسان خود و منشأ وجودش را نزد وجدانش مییابد. بنابراین معنویت را میتوان اینگونه تعریف کرد: «گرایشی درونی در انسانها است که با توجه به فطرت الهیشان خود را در محضر خدا حاضر میبینند و شاهد جلال و جمال، شكوه و كمال، نور و سرور، علم و قدرت، لطف و رحمت او خواهند بود.»[6]
پینوشت:
[1]. لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مکرم، دار صادر، بیروت، دارالفکر للطباعه و النشر، 1414ق.
[2]. فرهنگ ادیان جهان، هینلز، جان راسل، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1386، ص 596-598.
[3]. کافی، کلینی، (ط – اسلامیه)، بیروت، ج2، باب فطرة الخلق علی التوحید، ص 12، 6/2.
[4]. بحار الأنوار ، المجلسى، محمّد باقر بن محمّد تقى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق، ج 3 ، ص 280.
[5]. عوامل پيدايش معنويتهاي نوظهور، مظاهری سیف، حمید رضا، 1387، ص 12-14.
[6]. فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی، نشر صهبای یقین، قم، 1391، ص 19.
افزودن نظر جدید