صوفیان گمراه در بیان ابونصر سراج
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ درمیان انتقاداتی که از بیرون به فرقههای صوفیه میشود، از میان بزرگان صوفیه هم انتقاداتی به ایشان داشته و دارند که در این موارد جای توجیهی برای بزرگان صوفی باقی نمیماند. اینگونه صوفیان خود به انتقاد از خویش پرداختهاند و انحرافات برخی از صوفیان را بیان کردهاند.
در میان نخستین متون صوفیه، مطالبی است که ابونصر سراج طوسي (متوفی 378 هجری قمری) در کتابش به نام "اللمع فی التصوف" نوشته است. وی اشتباهکاران در تصوف را به سه دسته تقسیم میکند: «گروهی از آنان در اصول اشتباه کردهاند، علت هم آنکه در عقیده به اصل دین، کمبنیه بودهاند و پایههای صداقت و اخلاصشان سست بوده و شناخت اندکی از آن داشتهاند و به گفته برخی مشایخ اینها از رسیدن بهحق به خاطر ضایع ساختن اصول، محروم شدند.
گروه دوم کسانی هستند که در فروع دچار اشتباه شدهاند و آن خطای در آداب و اخلاق و مقامات و حالات و افعال و اقوال تصوف است، علت هم باز ناشی از شناخت ناچیز آنان از اصول و یروی از خواستههای نفسانی و پاسخ به غرایز حیوانی بوده است؛ زیرا اینان به افراد شایسته ای که تربیتشان کنند و آنان را بر قبول سختیها و ریاضتها جرأت دهند و به راهی برانند که به مقصد مطلوب برسند، نزدیک و آشنا نبودهاند. اینان مانند کسی هستند که بدون چراغی وارد خانه ای تاریک شود، بدیهی است تباهکاری او بهمراتب بیش از بهسازی او خواهد بود، هرچند که پندارد گوهر ارزشمندی بهدست آورده اما درواقع خرمهره ای بیش در دست ندارد. زیرا او در این راه از افراد بصیر پیروی نکرده؛ یعنی از کسانی که در میان اشتباه و اشکال و اخلاق و اجناس را تشخیص میدهند چیزی نیاموخته، در نتیجه به اشتباه افتاده است، زیاده روی کرده و لغزیده است. اینان اينگونه اند: سرگردان و پراکنده یا درهمشکسته و شکستخورده و یا فریفته و مغرور و اندوهگین، بازی خورده و آلوده به گردوغبار شک و گمان، دیوانه رسمی و سرگشته، افسرده و دلتنگ و از غم و اندوه، پرمدعا و فریب خورده و آرزومند سپاسگزاری، آنکس که به احوالشان آگاه است از آنان به دور است و همان کس است که درد و درمانشان را میداند و به ناخوشی و راز تندرستیشان آگاه است.
گروه سوم کسانی هستند که در آنچه اشتباه فهمیدهاند و لرزیده و لغزیدهاند و نه از روی دلیل و برهان که به خاطر دوری و بیگانگی، لذا هرگاه حقایق بر ایشان روشن شود به حقیقت بازآیند و به مکارم اخلاقی روی آورند و نابسامانی هایشان را جبران کنند و اشتباهات خود را برطرف نمایند و عناد و دشمنی را رها کرده بهحق اعتراف نموده و به ناتوانی و ضعف خویش اقرار نمایند و درنتیجه به حالات مرضیه و افعال پسندیده و درجات عالیه بازمیگردند و در چنین صورتی مراتب روحانی و مقامات انسانی آنان به خاطر لغزشی که کرده بودند، نقصی برنمیدارد. لذا لغزششان مراتب روحانی آنان را خدشهدار نمیسازد و دوری و بیگانگی که از حقایق داشتهاند، فرصت و زمان بازگشت را از آنان نمیگیرد و پاکی و خصوصشان از تاریکی و پلیدی گذشتهشان متأثر نمیشود.
همه این گروههای سهگانه حالات گوناگونی در خواستهها و اهداف و مقاصد و نیات دارند و هر کس از ز آنان که در اصول دچار اشتباه شود از گمراهی جان سالم به در نبرد و امیدی برای درمان او نیست مگر که خداوند شفای او را بخواهد.
اشتباه در فروع آفت و آسیب کمتری دارد، هرچند که مبتلای به آن از رسیدن به حقیقت به دور است.»[1]
بنا به گفته ابونصر سراج از اولین مؤلفان کتب صوفیه قدیم، فقط یکسوم کسانی که در صوفیه اشتباه میکنند قابل بازگشت هستند و در مورد دو سوم ایشان امیدی به بازگشتشان نیست. حالآنکه سخن سراج در مورد صوفیه قدیم است که دستنخورده و بکر بود و دچار خانقاه بازی و تشکیلاتی به شکل امروزه نشده بود. در آن زمان درست است که مرید و مراد بازی نیز وجود داشت، چراکه جوامع انسانی خارج از تشکیلات به جایی نمیرسند، خصوصاً مساله سیر و سلوک که بدون استاد راهرفته بهجایی نخواهد رسید. اما سؤال اینجاست که در زمانه ما که فرقههای صوفیه بیشماری زیست میکنند و هرکدام خود را فرقه ناجیه مینامند، کدام بر حق هستند؟ و در میان ایشان کدام فرقه دستخوش تغییر و تحولات و انشعابات زیادی نشده است؟ و آن فرقه که از دسترس نامحرمان در امان مانده کدام است؟ و برفرض که فرقه موردنظر پیدا شد، چگونه باید آن یک سومی که امید بازگشتشان است را یافت؟ از کجا باید دانست که بقیه فرقه راه صواب را طی میکنند تا انسان از ایشان تبعیت کند؟
پینوشت:
[1]. ابونصر سراج طوسی، اللمع فی التصوف، کتاب سیزدهم در بیان مشکلات، باب چهاردهم، اساطیر، چاپ دوم، 1388، صص 430 و 431
افزودن نظر جدید