اقرار خلفا بر میزان علم خود و علم امیرالمؤمنین در کتب اهل سنت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در کتب اهلسنت با یک بررسی اجمالی میتوانیم بفهمیم که خلیفه اول و دوم تا چقدر به احکام شرع و آیات قرآن در دین اسلام ناآگاه بوده اند.
قاضی القضات مینویسد: «ابوبکر میراث جده را نمیدانست، جدهای از او میراث خود را پرسید، او جواب داد: «من برای تو چیزی در کتاب خدا و سنت پیامبر نمییابم»، پس مغیره و ... به او خبر دادند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به جده سدس داد و ... و او میراث عمه و خاله را نیز نمیدانست.»[1] ابنحجر عسقلانی در کتاب خود فتح الباری[2] مینویسد: «ابوبکر صدیق این آیه را خواند: «وفاکهةً و ابّاً» ... کسی از او پرسید ابّ چیست؟ او گفت من اگر در کتاب خدا چیزی را بگویم که نمیدانم، کدام آسمان بر سر من سایه میافکند، و کدام زمین حاضر است مرا بپذیرد؟»[3]
ابنابیالحدید میگوید: «ابوبکر بر منبر اعلام کرد: از من دست بردارید، زیرا که بهتر از شما نیستم و حال اینکه بهتر از من (مانند علی) در بین شما است.»[4] و یا سیوطی در کتاب خود مینویسد: «خلیفه اول زیاده بر بیست سال خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، ولی فقط 142 حدیث را نقل کرده، علت و سبب آن چیست؟»[5] و یا در کتاب سنن بیهقی روایت کرده صفیة بنت ابوعبید که میگوید: «در زمان ابوبکر مردی که یک دست و یک پای او قطع شده بود سرقت کرد، ابوبکر میخواست پای دیگر او را قطع کند و دستش را بگذارد تا با آن کار کند! عمر گفت: خیر قسم به خدا باید دست دیگر او را قطع کنی، ابوبکر دستور داد دست او را قطع کردند.»[6]
یا مثلاً در مورد خلیفه دوم برخی از مفسران اهلسنت در ذیل آیه (و فاکهةً و ابّاً) نقل کردهاند: «روزی عمر بر منبر بود و این آیات را از سوره عبس تلاوت کرد سپس گفت: همه اینها را ما میشناسیم، اما -ابّ- چیست؟ نمیدانم، سپس عصایی را که در دست داشت رها کرد و گفت به خدا سوگند که این نوع تکلّف است، چه اشکالی دارد معنی -ابّ- را ندانیم! شما از چیزی از کتاب الله پیروی کنید که برای شما تبیین شده و به آن عمل نمایید و آنچه را نمیدانید و نمیفهمید موکول به پروردگار کنید.»[7] در کتاب تفسیر فخر رازی روایتی وارد شده که عمر اقرار به ندانستن خود کرد و گفت: «همه مردم حتی زنهای پشت پرده از عمر داناترند.»[8] در کتاب الاستیعاب روایت شده: «عمر امر کرد زن دیوانهای را سنگسار کنند، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمود: عمر این حکم غلط است، چرا که از دیوانه قلم مرفوع است تا به عقل آید. پس عمر گفت: اگر علی نبود البته عمر هلاک میشد.»[9]
اما در مورد حضرت علی علمای اهلسنت اینطور میگویند: «سلمان فارسی میگوید: از پیامبر شنیدم که فرمود: اعلم امت من پس از من علی بن ابیطالب است.»[10] ابنعباس میگوید: «از پیامبر شنیدم که فرمود: من شهر علم هستم و علی درب آن است هر کس میخواهد وارد آن شهر شود باید نزد علی بیاید.»[11] خود حضرت فرمود: «رسول خدا هزار باب از علم را به من آموخت که از هر بابی هزار باب دیگر برایم گشوده شد از این رو من علم گذشته و آینده را تا روز قیامت میدانم.»[12]
پینوشت:
[1]. مغنی. قاضی القضاة تقی الدین عامری شافعی (م 710 هـ)، ج 20 ص 352.
[2]. فتح الباری. ابن حجر عسقلانی (م 852 هـ) بیروت. دارالفکر، ج 13 ص 285. (1418 هـ 1997 م)
[3]. سوره عبس: آیه 31.
[4]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 169، دار الأضواء، بیروت (1423 هـ 2003 م)
[5]. تاریخ خلفا، سیوطی ص 86، تحقیق محی الدین عبدالحمید، منشورات شریف رضی.
[6]. سنن بیهقی، ج 8 ص 273 ص 274، دارالفکر، بیروت. (1424 هـ 2003 م)
[7]. تفسیر روح المعانی، آلوسی (م 1270) طبع قاهره، مصر.
[8]. تفسیر کبیر رازی، فخر رازی، ج 10 ص 14. بیروت، دار الفکر (1423 هـ 2002 م)
[9]. الاستیعاب، ابن عبد البر ج 3 ص 93، دارالفکر، بیروت (1423 هـ 2002 م)
[10]. فرائد السمطین، حموینی شافعی (م 722) ج 1 ص 97، حدیث 66، تحقیق محمد باقر محمودی، دار الحبیب. (1428 ق 1386 هـ )
[11]. همان، ص 98 حدیث 67.
[12]. ینابیع المودة: ص 231، قندوزی حنفی (م 1294 ق) ترکیه، طبع استانبول، مناقب امیرالمؤمنین
افزودن نظر جدید