نمونههایی از فضیلتتراشی وهابیت برای بزرگان خود
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از اشکالاتی که به فرقه وهابیت وارد است این موضوع میباشد که چرا وقتی آنان به روایتی که فضیلت اهلبیت (علیهم السّلام) در منابع و کتابهای مورد قبول خود میرسند که با دلایل قرآنی و روایی به خوبی قابل اثبات است، آن را غلو آمیز و دروغ میپندارند؛ اما همانگونه که خواهد آمد برای بزرگان خود و بزرگ جلوه دادن شخصیت آنها بدون هرگونه سند معتبر و مؤید قرآنی و حدیث صحیح از هرگونه مبالغه و دروغ دریغ نمیورزند؛ به عنوان نمونه ابن تیمیه در کتاب خود بابی گشوده به نام «باب کرامات اولیاء الله» و در آن جریانات عجیبی از افراد متعددی که نامی از اهلبیت (علیهم السّلام) میان آنها نیست، نقل میکند که در حدّ اعجاز انبیاء میباشد و تمام این کرامات را نیز پذیرفته است؛ به عنوان نمونه از افرادی همچون: «اسید بن حضیر» که با خواندن سوره کهف سایهایی بر سرش در آسمان پدیدار میگشت؛ «عمران بن حصین» که ملائکه بر او سلام میکردند؛ «ابودرداء» که هنگام غذا، ظرف و محتویات آن به تسبیح، صدا بلند میکردند؛ «عباد بن بشیر و اسید بن حضیر» شب هنگام از نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خارج شدند و در مسیر راه نوری بالای سر آنها حرکت میکرد تا این که راهشان از هم جدا شد و نور هم به دو قسمت تقسیم شد و بالای سر هر دو قرار گرفت؛ «ابوبکر» که سه نفر را به خانه برد و در حالی که از باقیمانده غذای موجود در ظرف طعام، هر سه نفر را سیر کرد و در عین حال غذا از اول هم بیشتر شده بود، همین غذا را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برد و در آنجا نیز گروهی فراوانی از این غذا خوردند و سیر شدند؛ «ام ایمن» با زبان روزه در مسیر راه هجرت از شدت گرسنگی و تشنگی به حدّ مرگ افتاد، ناگهان دلوی از بالای سر او از آسمان پایین آمد و او از آن آشامید و از آن به بعد تا پایان عمر تشنه نگردید؛ «هالد بن ولید» سم مینوشید ولی بر او اثر نمیکرد؛ «سعد بن ابی وقّاص» مستجاب الدعوه بود و هر دعایی میکرد مستجاب میشد؛ «عمر بن خطّاب» از فراز منبر در شهر مدینه صدا زد و لشکریان اسلام را در ایران راهنمایی کرد و صدای او بدان منطقه رسید و لشکر دشمن شکست خورد؛[1] و گروه دیگری از افراد که ابن تیمیه در بیان کرامات آنها دست کم نگذارده و جالب این که هیچ نامی از اهلبیت (علیهم السّلام) در میان آنها دیده نمیشود. جالب این است که ابن تیمیه مقامی همچون حضرت عیسی (علیه السّلام) را برای خود ثابت میداند؛ او درباره خودش میگوید: «ما بینا کردن کور، شفا دادن بیماری برص، زنده کردن مردگان و مانند این امور را از خودمان بعید نمیدانیم».[2] اموری که خداوند سبحان در قرآن کریم به حضرت عیسی (علیه السّلام) نسبت میدهد: «وَ أُبْرِئُ الاكْمَهَ وَ الابْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللّهِ [آل عمران/49] و کور مادرزاد را و برص گرفته را شفا میدهم. و به فرمان خدا مرده را زنده میکنم».
خلاصه آنچه اشاره شد و از سوی آنها (دشمنان شیعه) طرح میگردد از این قرار است: «شما شیعیان کتاب کافی را برترین کتاب خود میدانید، آیا میدانید که در این کتاب چه توهینهایی به پیامبر و ائمه شده است؟ یکی از توهینها حدیث سلسلة الحمار است که طبق این روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با الاغی صحبت میکند و الاغ از پدران خود حدیثی را از حضرت نوح (علیه السّلام) بیان میکند. این روایت چند چیز را ثابت میکند: سخن گفتن الاغ با انسانها، الاغ به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید: «جان من و پدر و مادرم فدای شما»! اوّلا: با وجود صحابه آیا نوبت به الاغ میرسد که خود را فدای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کند؟ ثانیاً بر فرض که این الاغ اختیار جان خود را داشته؛ آیا اختیار جان پدر و مادرش را نیز دارد؟ بین حضرت نوح (علیه السّلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هزاران سال فاصله است؛ در حالی که این حمار روایت را با چهار واسطه از حضرت نوح نقل کرده است (خودش از پدرش از جدش و او از پدرش)، چگونه این چند حمار، هزاران سال عمر کردهاند؟
پاسخ:
- شیعه همچون اهلسنت و وهّابیت نیست که نام برخی از کتابهای خود را کتاب «صحیح» گذارده و هر روایتی را که در آن کتاب بیاید را کاملا صحیح دانسته و هرگونه بررسی و خدشه در آن را مساوی با بدعت در دین و... بپندارد. در کتاب اصول کافی و دیگر کتب روایی شیعه نیز روایاتی وجود دارد که از حیث سند، دلالت و مدلول دارای اشکال بوده و از نظر علمای شیعه، غیر معتبر و غیر قابل استدلال است؛ از این رو، وجود چنین روایاتی در برخی کتب شیعه، ضرر به مذهب شیعه نمیزند! همانگونه که در سند روایت به خوبی آشکار است این روایت در ادامه روایت نهم از ابواب «باب ما عند الأئمّة من سلاح رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و متاعه» به سند مرفوع «و روی أنّ أمیر المؤمنین...» آمده و روایت مرفوع، ضعیف است و ارزش استدلال نداشته و به همینرو، جایی برای این همه جار و جنجال راه انداختن ندارد. علمای شیعه همچون علامه مجلسی به ضعف سند این روایت تصریح نمودهاند: «حدیث نهم، ضعیف و آخر آن (روایت مورد نظر) مرسل است.»[3]
- اگر مشکل وهابیت در سخن گفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حیوانات است، خداوند سبحان در قرآن کریم، موارد متعددی از سخن گفتن پیامبران با حیوانات، همچون سخن گفتن مورچه و هدهد با حضرت سلیمان را گزارش نموده است.
- و اگر مشکل وهابیت با جمله «فداک أبی و أمّی» است، باید گفت این جمله عباراتی است که به منظور تکریم، بزرگداشت و تعظیم طرف مقابل ایراد میشود؛ چه از طرف انسان گفته شود یا با معجزه الهی، توسط حیوانی بر زبان جاری گردد؛ چنان که ابن اثیر جزری مینویسد: «اطلاق لفظ «خدایا فدایت گردم، مرا ببخش!» درباره خداوند، حمل بر مجاز و کنایه میشود؛... و مرا از فدا شدن، تعظیم و بزرگداشت است! زیرا انسان خود را جز برای کسی که او را بزرگ میداند فدا نمیکند! و به همین جهت است که جان خویش را در راه او میدهد!»[4] بنابراین گفتن جمله «فداک أبی و أمّی» دلیل بر این نیست که کسی اختیار جان کسی را در اختیار داشته باشد.
پینوشت:
[1]. مجموع الفتاوی، ابن تیمیه حرانی، تحقیق: النجدی، ج 11، ص 278.
[2]. النبوات، ابن تیمیه، المطبعة السلفیة، قاهرة، ج 1، ص 32.
[3]. مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، محمد باقر المجلسی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ج 3، ص 48.
[4]. النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ابن أثیر الجزری، بیروت، ج 3، ص 422.
افزودن نظر جدید