مشروعیت عزاداری در قول و فعل پیامبر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حسّ ماتمزدگی و مصیبت، از جمله مواردی است که ناخودآگاه بر انسان وارد میشود و موجب تألم خاطر میگردد. کمتر کسی را میتوان یافت که عزیزی را از دست بدهد و در غم فراغ آن متألم و متأثر نشود. عواطف انسانی به گونهای است که انسان در تنهایی احساس دلتنگی کرده و از نبود دیگران رنج میبرد. حتی شاید بیان این مثال بیمناسبت نباشد که زندانیانی را که به دلیل ارتکاب جرم در زندان و حصر به سر میبرند را اگر بخواهند دچار تنبیه مضاعف نمایند، به درون سلول انفرادی برده و از دیدار عمومی با همنوعان محروم میکنند. حال اگر این فراغ و جدایی به گونهای باشد که امکان ملاقات و دیدن دوباره ممکن نباشد و در یک معنا مرگ باعث این جدایی گردد، حالت تألم و ناراحتی نمود بیشتری پیدا کرده و هرچه آن شخص به انسان نزدیکتر باشد، این درد و تألم روحی بیشتر خود را نشان خواهد داد.
بنابراین عواطف انسانی آمیخته در نهاد آدمی است و دین نیز در طول دوران حیات انسانی با آن مخالفتی نداشته و در حد معمول و متعارف آن را ممدوح و پسندیده دانسته است. دین مبین اسلام نیز با آن مخالفتی نداشته و ای چه بسا در پارهای موارد بدان، امر نیز کرده است. در این زمینه میتوان به رفتار پیامبران در ادوار مختلف تاریخی اشاره نمود مانند گریه حضرت یعقوب در فراق فرزندش یوسف که به نابینایی وی منجر شد: «یعقوب مدت هشتاد سال برای یوسف گریه کرد تا اینکه دو چشمش از شدت اندوه و گریه سفید گشت» [1] و ماجرای کشته شدن هابیل به دست قابیل و شیوه وقوع آن جنایت که خود نوعی از اعلان عزا و ماتم است: « وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ به الحقّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ ۖ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ﴿٢٧﴾ لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ ۖ إِنِّی أَخَافُ اللَّـهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿٢٨﴾ إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِی وَإِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ۚ وَذَٰلِکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ ﴿٢٩﴾ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿٣٠﴾ [مائده/27-30] داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان، هنگامی که هر کدام کاری برای تقرب انجام دادند، امّا از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. برادری که عملش مردود شده بود به برادر دیگر گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت. برادر دیگر گفت: من چه گناهی دارم؟ این خداست که فقط از پرهیزکاران میپذیرد. اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمیگشایم، چون از پروردگار جهانیان میترسم. من میخواهم تو با گناه من و خودت از این عمل باز گردی و بار هر دو گناه را به دوش کشی و از دوزخیان گردی و همین است سزای ستمکاران. نفس سرکش کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ سرانجام او را کشت و از زیانکاران شد.»
با بیان متن بالا که مستند به قرآن مجید است این مطلب آشکار میشود که قرآن برای به تصویر کشیدن صحنههای کشتار و ستم، از روشی عزاگونه استفاده کرده به طوری که با شرح آن حادثه، عواطف خواننده را تحریک و درونش را از بغض و کینه، رحمت و مودّت و دلسوزی نسبت به دو طرف حادثه آماده نموده است. امّا شاید این سؤال در ذهن بعضی پدید آید که این آیات به موارد خاصی اشاره دارد و ربطی به عزاداری ندارد؛ در پاسخ باید گفت: قرآن کتابی است که دستورات آن مربوط به دوران و یا اشخاص خاص نمیشود و از این رو علما گفتهاند: حکم آیات را نمیتوان منحصر در همان مورد خاص دانست و هر کجا که موضوع آن محقق شود، حکم نیز محقق میگردد؛ چنانکه در بسیاری از احکام و موضوعاتی که در دورانهای پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پدید آمده، مراجعه به آیات قرآنی، زمینه استدلال شده است. بنابراین در مورد عزاداری باید گفت که تا آنجایی که عزاداری با اصول کلی اسلام و دستورات صریح آن مخالف نباشد، از مصادیق روشنِ مضمون آیات بالا است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شهادت عمویش حمزهی سیدالشهداء گریست. حمزه فرزند عبدالمطلّب، عموی پیامبر و از قهرمانان نامآور اسلام بود که در جنگ اُحد به شهادت رسید. شهادت وی تأثیر بسیار شگرفی بر قلب و روح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشت، چراکه یکی از بزرگترین مدافعان مکتب توحید و حامیان راستین خویش را از دست داده بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وی را «سیدالشهدا» نامید و در فراقش گریست: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چون پیکر خونین حمزه را یافت، بر او گریست و چون از مُثله کردن او آگاهی یافت، با صدای بلند گریه کرد.»[2]
پینوشت:
[1]. الشیبانی، الزهد لابن حنبل، تحقیق: عبدالعلی عبد الحمید حامد، دار الریان للتراث، القاهره 1408 ه، ج 1، ص 84
[2]. الجرجانی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، دار الفکر، بیروت 1409، ج 6، ص 409
افزودن نظر جدید