آیا عمامه بر سر گذاشتن به تأسی از پیامبر است؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عمامه بر سر گذاشتن تاریخچه ای بلند دارد. که در این مقاله سعی شده مختصری از تاریخچه و اینکه بر سر نهادنش به تأسی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بوده است، یا نه، پرداخته میشود. عمامه نزد مردم عرب، چه پیش از اسلام و چه پس از آن، عظمت ویژه ای داشته است. از این رو، هر کسی اجازه نداشت عمامه بر سر بگذارد، بلکه فقط شخصیتهای خاصی از میان اعراب، حق استفاده از عمامه را داشتند. پیامبر در موقعیتهای حساس، عمامه بر سر میگذاشتند و میتوان گفت که عمامه جزو لباسهای رسمی پیامبر بوده است. پیامبر هم عمامه سیاه بر سر میگذاشتند که نامش سحاب بوده و هم عمامه سفید و عمامه سرخ. ایشان در روز فتح مکه، در حالی که عمامه سیاه بر سر داشتند، وارد مکه شدند. در روز غدیرخم، همان عمامه را به عنوان تاج بر سر حضرت علی (علیه السلام) گذاشتند و این همان عمامه ای بود که در جنگ خندق، بر سر امیرالمؤمنین بستند. این مقام و منصب سبب شد که ائمه اطهار (علیه السلام) و سادات، به نشانه یاد بود آن روز فرخنده، عمامه سیاه بر سر بگذارند.[1]
از نظر دینی، استفاده سادات از عمامه سیاه، تأسی و پیروی از جد بزرگوارشان حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) میباشد. روایات زیادی وجود دارد که آن حضرت عمامه سیاه داشته است. شمسالدین ذهبی (دانشمند بزرگ اهل سنت) در مورد سیاه بودن عمامه حضرت چند روایت را از صحاح سته و سایر منابع ذکر میکند، که به دو روایت اشاره میشود.[2] عَنْ جَابِرٍ«أَنَّ النَّبِيَّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- دَخَلَ مَكَّةَ يَوْمَ الفَتْحِ وَعَلَى رَأْسِهِ عِمَامَةٌ سَوْدَاءُ. جابر روایت میکند که پیامبر در روز فتح مکه وارد شهر شد در حالی که عمامه سیاه بر سر داشت». جعفر بن عمرو بن حریث میگوید: «پیامبر(صلی الله علیه و آله) را روی منبر دیدم در حالی که عمامه سیاه بر سر داشت و یک طرف آن بین شانههای او آویزان بود».[3] درکتاب التاریخ القویم آمده است که رسم مردم حجاز این بود که، عمامه بر سر میگذاشتند، وقتی عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود به حکومت رسید در سال 1350 هجری قمری اراده کرد و دستور داد همه کارکنان دولت عبا بپوشند و به جای عمامه دستمال «شطافه» روی سرشان بیندازند و روی دستمال، عقال (بند کلفت) بگذارند و از آن تاریخ تا کنون مردم روی سر دستمال میاندازند و از آن تاریخ عمامه بر سر گذاشتن از بین رفت. سپس روایتی در فضیلت عمامه نقل کرده است، از ترمزی و نسایی و دیلمی نقل کرده که «رسول الله (صلی الله علیه و آله) عمامه سیاه بر سر میگذاشت و یک طرف آنرا به مقدار چهار انگشت روی شانه چپش آویزان میکرد» همچنین نقل کرده «که وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) علی بن ابیطالب (علیه السلام) را برای جنگ به سوی خیبر فرستاد، عمامه سیاه بر سر او بست و یک طرف آنرا به مقدار چهار انگشت روی شانه چپ او آویزان نمود».
از معاذ بن جبل نقل کرده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند «علیکم بالعمائم فانها سیماء الملائکه و تیجان العرب. عمامه بر سر گذارید زیرا عمامه سیمای ملائکه و تاج عرب است» و از عایشه نقل کرده «که عمامه رسول الله (صلی الله علیه و آله) در سفر سفید بود و در حضر سیاه» و نیز نقل کرده که «جبرئیل با عمامه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد» و از ابن عباس و حضرت علی(علیه السلام) نقل کرده که «سیمای ملائکه در جنگ بدر با عمامههای سفید بودند» سپس گفته از قدیم الایام تا زمان حاضر، عمامه شعار علما و طلاب بوده و آنرا در اندازههای مختلف و رنگهای گوناگون بر سر میگذاشتهاند در حجاز، در اسکندریه، در مصر، در یمن، در شام، در عراق، ایران، افغانستان، پاکستان، هند، سند، بلکه در جمیع بلاد اسلامی عمامه بر سر میگذاشتند.[4] حرعاملی در وسائل الشیعه از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که فرمودند: «رکعتان مع العمامه خیرمن اربع رکعات بغیرعمامه.[5] دو رکعت نماز با عمامه بهتر است از چهار رکعت بدون عمامه».
علمای وهابی که ادعای پیروی از سلف دارند این سؤال را باید جواب بدهند، که چرا به جای عمامه دستمال «شطافه» روی سرشان قرار میدهند و روی دستمال عقال (بند کلفت) میبندند؟
پینوشت:
[1]. سیراعلام النبلاء ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي چاپ موسسه الرساله، ج6 ص51 و چاپ بیروت 1/372
[2]. اقتباس از www.porsojoo.com
[3]. سیراعلام النبلاء ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، چاپ موسسه الرساله، ج6 ص51
[4]. التاریخ القویم، لمکه وبیت الله الکریم، کردی، محمدطاهرالمکی، ناشر دارالخضر، بیروت، چاپ اول، ج3 جزء ششم، ص199
[5]. وسایل الشیعه، حرعاملی، محمدبن حسن، مصحح، ربانی شیرازی، باب استحباب العمامه والسراویل فی حال صلاة، ناشر، داراحیاء التراث العربی بیروت، ج3 ص 339/ و پرسش و پاسخ در مدینه منوره، علی عطایی اصفهانی، ناشر، امیرالعلم، قم، چاپ قدس، ج1 ص257 پاورقی
افزودن نظر جدید