شواهدی بر ترس مردم از خلیفه اول و دوم در کتب اهلسنت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شواهدی بر ترس مردم از خلیفه اول و دوم در کتب اهلسنت وجود دارد که یکی از این موارد، جریان غصب فدک توسط خلیفه اول میباشد، حضرت زهرا (سلام الله علیها) در خصوص ارث بردن ایشان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پنج آیه از قرآن استدلال نمود[1]. بهطوری که مردم یقین پیدا کردند که خلیفه حتماً تسلیم میشود و فدک را بر میگرداند. اما ابابکر گفت فرمایشات شما منطقی و صحیح است، اما با این حدیث چه کنم که پیامبر خدا فرمود: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث[2] به درستی که ما پیامبران ارث نمیگذاریم.»
آنجا بود که مردم جرأت اعتراض را در خود ندیدند و نتوانستند از کلام منطقی و مستدل قرآنی حضرت فاطمه در برابر روایتی که ناقل آن، تنها خلیفه اول بود حمایت کنند، این سکوت مردم، نشانگر وحشتی بود که از خلفا در دل آنان ایجاد شده بود. دیگر از شواهد مبنی بر ترس مردم از دو خلیفه اول حذف بعضی دستورات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان خلیفه دوم میباشد، این کار صورت گرفت در حالی که کسی به این عمل خلیفه، اعتراض نکرد. از جمله این امور را میتوان به موارد ذیل اشاره کرد (متعه حج، متعه نساء، ازدواج موقت، حذف سهم مؤلفه قلوبهم) از زکات در کتاب الفقه المیسّر علی مذهب ابی حنیفه در خصوص این عمل خلیفه این چنین آمده است: «فقد ذکر القرآن ثمانیة أصناف تصرف علیها الزکاة ولکن للخلیفه عمر رضی الله عنه منع المؤلفه قلوبهم من الزکاة بدلیل أن الاسلام قد قوی أمره.[3] یعنی قرآن هشت طایفه را نام برده که زکات به مصرف آنان میرسد، اما خلیفه دوم عمر گروه -مؤلفة قلوبهم- را از زکات بیبهره ساخته است. به این دلیل که اسلام اکنون قدرت یافته است.» و هیچ کس از صحابه نیز با آن مخالفتی نکرد و به این لحاظ ساقط شدن این طایفه از ردیف مستحقان زکات به استناد اجماع صحابه ثابت شد. لذا در مقابل این دستوری که برخلاف قرآن از جانب عمر صادر شد، همه مسلمانان آن عصر سکوت اختیار کرده و توان مخالفت و اعتراض با آن را نداشتند.
در کتاب سنن ابی داود و برخی کتب دیگر وارد شده که خلیفه اول و دوم و سوم حذف سهم اقرباء پیامبر از خمس را بعد از رحلت پیامبر انجام دادند، از جمله این روایت: «اخبرنی سعید بن المسیب قال: أخبرنی جبیر بن مطعم أنه جاء هو و عثمان بن عفان یکلمان رسول الله صلی الله فیما قسم من الخمس[4] یعنی سعید بن مسیب بر این نقل کرد و گفت: جبیر بن مطعم خبر آورد که همراه با عثمان با حضور پیامبر اکرم رسیدند و دربارهی آنچه از خمس میان بنیهاشم و بنیمطلب قسمت کرده بود، با حضرت گفتگو کردند.» (جبیر میگوید) من گفتم :ای پیامبر! شما به برادرانمان بنیمطلب سهم دادید، ولی هیچ چیز به ما عطا نفرمودید، در حالی که خویشاوندی ما و آنان با شما یکی است، پیامبر فرمود: بنیهاشم و بنیمطلب، یک چیز هستند. جبیر میگوید: پیامبر خلاف آن که به بنی هاشم و بنی مطلب سهم داده بود، به بنی عبد شمس و بنی نوفل سهمی نداد، راوی گوید: ابوبکر نیز به همان شیوه پیامبر خدا خمس را قسمت میکرد، با این تفاوت که به نزدیکان پیامبر همهی آن چیزی را که پیامبر میداد نمیبخشید، راوی گوید: عمر بن الخطاب بخشی از این اموال را به ایشان میداد و عثمان نیز به تبع از عمر بن خطاب این چنین میکرد، پس میبینیم که چگونه خلفا به راحتی بخشی از سهم اقربای پیامبر و اولاد گرامی ایشان را حذف میکنند در حالی که کسی جرأت اعتراض ندارد!
پینوشت:
[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، بیروت ،دار احیاء التراث،(1408-1988)، ج16 ص344و396
[2]. الصواعق المحرقه ، احمد بن حجر هیثمی مکی، موسسه الرساله العلمیه، ج1 ص33و34 باب اول فصل پنجم.
[3]. الفقه المیسره علی مذهب ابی حنیفه، شفیق الرحمن ندوی، منشورات شیخ الاسلام، احمد جام (ش1375)، ص 254 کتاب الزکات.
[4]. سنن ابی داود، ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی، دار الجنان، 409 هـ، بیروت ج 2 ص 61 کتاب الخراج و الفیء والامارة باب بیان مواضع.
مجمع الزوائد علی بن ابی بکر هیثمی، دار الکتب العلمیه، بیروت 1408 هـ، ج 5 ص 341 کتاب الجهاد.
مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل دار صابر، بیروت، ج 4 ص 83.
صحیح بخاری محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، کراچی، قدیمی کتب خانه، ج 4 ص 520، کتاب الخمس باب ومن الدلیل علی أن الخمس للامام.
افزودن نظر جدید