توهم معنویت جنبش تفکر نوین
پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب_ نادیده گرفتن شرایع الهی و دستورات دین ممکن است امر جدیدی نباشد. در طول تاریخ برخی از روی جهالت و پیروی از هوای نفس به مخالفت با دستورات الهی برخاستند. حتی این تقابل جدی بعد از رنسانس بیشتر مشاهده میشود ولی آنچه جنبش تفکر نوین مطرح میکند تقابل معنویت با مذهب است:
والش: چرا به مذهب اشاره نکردهای؟
خدا: چون تو به معنویت نیاز داری.[1]
با جایگزینی مفهوم معنویت به جای مذهب، اولین گام شکلگیری دین جدید برداشته میشود. معنویت، واژهای مبهم است که جنبشهای نوپدید معنوی میتوانند بر اساس آن، تمام آموزههای خود را تعریف کنند. واژه معنویت در ذات خود سکولار را بر میتابد به دلیل اینکه معنویت به معنای کاوشی درونی غالبا در مقابل مادی، فیزیکی و بیرونی قرار داده شده است؛ از این رو برخی «معنویت» را موضوعی گسترش یافتهتر از «دین» میدانند که کمتر نهادینه شده است. در برابر این نگرش، گروهی دیگر معنویت را قلب دین میدانند که به ویژه در تجربههای دینی و عرفانی حاصل میشود.[2] والش دلیل انتخاب معنویت به جای مذهب را وجود گزارههای اعتقادی و نظاممند بودن مذاهب میداند. وی ادعا دارد که هر نوع باوری در تقابل با انسانمحوری است؛ از اینرو بیش از آنکه به دنبال امری حقیقی باشد، ترجیح میدهد یک امر درونی را بپذیرد، حتی اگرچه این نوع معنویت برخاسته از خیال آدمی باشد.
والش آموزههای مذاهب را مغایر یافتههای درونی میداند؛ در حالی که خداوند متعال دین را بنابر فطرت انسانها فرستاده و پیامبران تذکر دهندگانی هستند که دعوت درون آدمی را به نور بار دیگر یادآور میشوند: «یادت باشد برای آنکه مذهب سازمانیافتهای موفق شود، باید مردم را قانع کند که به آن نیاز دارند. برای اینکه مردم را متقاعد کنی به چیز دیگری اعتقاد پیدا کنند باید ابتدا اعتقاد به خود را از دست بدهند. مذاهب به سؤالات بیپاسخ تو جواب میدهند و میگویند بدون چون و چرا بپذیر و این اجازه را نمیدهند به منبع درونی خود رجوع کنی؛ وگرنه به پاسخی متفاوت با پاسخ مذاهب خواهی رسید. پس مذاهب سبب میشوند به خودت شک کنی؛ چون اگر نتوانی بدون شککردن افکار خود را بپذیری، چگونه ممکن است بدون شک کردن عقاید جدیدی در مورد خدا را که این مکاتب به تو القا کردهاند بپذیری؟»[3]
میتوان گفت شرایع، قلمرو الهی است که هرکس از آن عبور کند، نهتنها به معنویت نمیرسد بلکه به ورطه ظلمت و تاریکی خواهد افتاد: «من یعتد حدود الله فقد ظلم نفسه. [بقره/65]» کسیکه خود را به ورطه ظلمت بیندازد، راهی به عالم معنویت ندارد؛ بنابراین شریعت، مقدمه وصول توحید است. آدمی با عمل به شریعت در پرتو رحمت و هدایت الهی قرار میگیرد و هنگامی که انسان در پرتو تعالیم پیامبران الهی به بالاترین مراتب حیات عقلی رسید، به نورانیت و معرفتی دست مییابد که نهتنها خطاپذیر نیست، بلکه او را تا رسیدن به مقصد اعلای انسانیت همراهی میکند. والش در تعریف معنویت دست خود را باز میبیند و آنرا منطبق بر زندگی مادی میپندارد، حتی او حاضر است خدا را از زندگی حذف کند؛ ولی معنویت خیالی را جزء لاینفک میداند. در معنویت نفسانی والش جایی برای معنویت روحانی و الهی قائل نیست: «تمام مردم با معنویت موافق هستند، حتی اگر ندانند و آنرا به این نام نخوانند؛ زیرا معنویت چیزی جز خود زندگی به همانگونه که هست، نیست. معنویت میگوید هر آنچه هست، جزیی از زندگی است. کسی نمیتواند با این گفته مخالفت ورزد. وجود خدا و آیا هر آنچه هست جزیی از خداست یا نه، جای بحث بسیار دارد، اما نمیتوان با این گفته که زندگی وجود دارد و هر آنچه هست جزیی از زندگی است، مخالفت ورزید».[4]
معنویت در این دیدگاه، روح دنیاگرایی حاکم بر سبک زندگی غربی است که هیچوقت خداباوری و ایمان را بر نمیتابد. تنها ارمغان والش به بشر تشنه معنویت مادهگرایی غربی، خاموش کردن وجدان معنویتخواه اوست، به طوریکه هر جستوجوگر حقیقتی در این مکتب سر از سرابها و بیراههها در خواهد آورد.[5]
پینوشت:
[1]. گفتوگو با خدا، والش، تهران، انتشارات دایره، 1389، ج2، 342.
[2]. فرهنگ ادیان جهان، هینلز، 1386، ص 597.
[3]. گفتوگو با خدا، والش، تهران، انتشارات دایره، 1389، ج2، 342.
[4]. دوستی با خدا، والش، انتشارات حمیدا، 1387، ص320.
[5]. نگاهی متفاوت به افکار نیل دونالد والش، رسول حسنزاده، مؤسسه علمی- فرهنگی بهداشت معنوی، قم، ص 129.
افزودن نظر جدید