آیا معاویه شایسته لقب «خالالمؤمنین» است ؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با توجه به فتاوی بزرگان اهلسنّت و مورد قبول وهابیّت در مورد حکم خروج از اسلام، برای کسی که نسبت به صحابه، مرتکب اهانت و یا دشنام گردیده: «کسی که کوچکترین اهانتی به صحابه کند و یا آنها را مورد دشنام قرار دهد، از دین و ملّت اسلام خارج شده است.» [1]، حال مروری بر تاریخ صدر اسلام خواهیم داشت تا ببینیم موضع وهابیّت نسبت به اینگونه اشخاص چیست؟ با ذکر این مقدمه که اهل سنّت همه به اتّفاق بر جانشینی حضرت علی (علیه السلام) برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا حدّاقل صحابی بودن آن حضرت اذعان دارند، کلمات نقل شده از جانب «معاویه» در باره ایشان را مورد برسی قرار میدهیم.
مسلم نیشابوری در کتاب خود، به درخواست معاویه از سعد بن ابیوقاص برای لعن امیر مومنان علی (علیه السلام) اشاره کرده و چنین روایت میکند: «معاویه بن ابیسفیان، سعد را امر کرد و به او گفت: چه چیز تو را از سبّ و دشنام به ابوتراب (امیرمومنان علیه السلام) باز میدارد...؟» [2] در ادامه این روایت، سعد در پاسخ به معاویه گفت: «به خاطر سه فضیلتی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شأن علی (علیه السلام) شنیدم، نمیتوانم او را لعن کنم. که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران سرخ موی برای من بارزشتر بود»؛ «حدیث منزلت»؛ پیش از جنگ تبوک و پس از آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) را به جانشینی خود در مدینه گماشت، او عرضه داشت: «آیا مرا به سرپرستی زنان و کودکان میگماری؟!» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آیا از اینکه تو نسبت به من، همچون هارون، برای موسی (علیه السلام) هستی، خرسند نیستی؟ با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست.»[3] «حدیث رایت پرچم» در جنگ خیبر که پس از شکست ابوبکر و عمر فرمود: «فردا پرچم اسلام را به دست کسی میسپارم که هم او خدا و رسولش را دوست دارد و هم خدا و رسولش او را دوست دارند!» با شنیدن این سخن، همه ما آرزوی این فضیلت بزرگ را داشتیم تا این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) را به حضور طلبید.[4] «آیه مباهله» که در آن علی (علیه السلام) به مثابه نفس و جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تلقّی شد. [آلعمران/61].
همچنین مسلم در کتاب خود از فرزند سعد آورده است: «شخصی از «آل مروان» به فرمانروایی مدینه گمارده شد. او سهل بن سعد را فراخواند و از او خواست تا امیرمؤمنان (علیه السلام) را مورد دشنام و ناسزا قرار دهد، امّا سعد از این کار امتناع ورزید. او به سهل گفت: «اگر از دشنام و ناسزا امتناع میکنی دست کم بگو: خداوند ابوتراب را لعنت کند».[5] کار معاویه از این هم فراتر رفته تا جایی که به امر او بر فراز هفتاد هزار منبر، امیرمؤمنان (علیه السلام) مورد سبّ و دشنام قرار میگرفت. سیوطی در این باره مینویسد: «در زمان بنیامیه بر اساس سنتی که معاویه بنا نهاد بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، علی بن ابیطالب مورد لعن قرار میگرفت.» [6] تعدادی از علمای اهلسنّت در صدد توجیه لعن معاویه نسبت به مقام شامخ امیر مومنان علی (علیه السلام)بر آمدند، و این در حالی است که اعتراف گروه زیادی از از علمای اهلسنّت، راه هر گونه توجیه در این زمینه را بسته است. شاهد بر این قضیه، منابع و مآخذی است که برای گفتار بالا در پاورقی بیان شده است.
بنابراین در اینکه این سخنان از جانب شخص معاویه نسبت به امیر مؤمنان علی (علیه السلام) روا شده است، جای هیچگونه شک و شبههای نیست. پس این سوال قابل طرح است که آیا صفت «خال المؤمنین» (با وجود ذکر چنین کلمات وقیحی از جانب معاویه) برای او سزاوار است؟ اگر وهابیّت که دیگران را به جرم اهانت و یا حتی گمان به توهین و جسارت نسبت به دیگر خلفاء، مستحق تکفیر و قتل و ... میدانند، کمی انصاف داشته باشند، باید صدور چنین فتاوایی را در حق توهین کنندگان به علی (علیه السلام) و شخص معاویه نیز صادر نمایند؛ چرا که امام علی (علیه السلام) هم از جمله صحابیان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و هم جانشین بعد از ایشان.
پینوشت:
[1]. محمد بن عثمان الذهبی، الکبائر، دار الندوه الچدیده، بیروت، ج1، ص237
[2]. مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب4، فضائل علی بن ابیطالب، إحیاء التراث العربی، بیروت، تحقیق: محمد فواد، ج4، ص1871، ح2404
[3]. محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، بیروت، 1407ه.ق، الطبعه الثالثه، تحقیق: د.مصطفی دیب البغا، ج3، ص1359، ح3503
[4]. ابن ابیشیبه، مصنف ابن ابیشیبه، مکتبه الرشد، الریاض، 1409ه.ق، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ج6، ص367، ح3208
[5]. مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب4، فضائل علی بن ابیطالب، إحیاء التراث العربی، بیروت، تحقیق: محمد فواد، ج4، ص1874، ح2409
[6]. سید محمد بن عقیل العلوی، النصائح الکافیه، دار الثقافه، الطباعه والنشر، قم، 1412ه.ق، الطبعه الاولی، ص105
افزودن نظر جدید