جلد اول مصابیح هدایت
این کتاب در 365 صفحه و هر صفحه در 23 سطر و به قطع بزرگتر از وزیری است، و به تصویب لجنه ملی نشریات امری و با اجازه محفل روحانی ملی بهائیان ایران در تهران سال 1326 شمسی تکثیر شده است، و تالیف عزیز الله سلیمانی اردکانی می باشد.
در این کتاب شرح حال نه نفر از مبلغین بهائیه را (میرزا حیدر علی اصفهانی، نیرو سینا، میرزا حسین زنجانی، ملا رضا، ملا نصر الله، شیخ محمد ابراهیم، نبیل اکبر، و آقا بزرگ مستوفی و رقاء) به طور شرح و بسط نوشته است.
مولف تا توانسته است مقامات علمی و اخلاقی و عملی اشخاص و نامبرده را بالا برده و جهات مظلومیت و حقانیت و استقامت آنان را در مقابل دیگران در راه اثبات و ترویج بهائیت تشریح نموده است، و در هر موردی که اشاره به مباحثه و احتجاج آنان می نماید، به طور کلی به غلبه و تفوق ایشان اشاره کرده و متاسفانه خصوصیات بحث و احتجاج را ضبط نمی کند تا خوانندگان محترم خودشان حکومت نمایند.
ولی در چند مورد که به طور اجمال اشاره به خلاصه ی احتجاجات آنها نموده است، بی نهایت سست و موهون می نماید و ضمنا در هر موردی که اسمی از مخالفین خودشان می برد، مقرون به تحقیر و اهانت و استهزاء و تعبیرات سوء می باشد. مثلا می نویسد: آخوند ملا ابراهیم نام از اهل قریه سرخه دیزه در آنجا بود، مردی بود حراف و مغرور و نادان و بی شعور خود را جلوه داده گفت آخر مطلبی نیست اگر مقصود آیات گفتن است من هم می گویم. حضرت ورقاء (میرزا علی محمد یزدی متوفی سال 1313 قمری در تهران) فرمود در زمان رسول الله هم، لو نشاء لقلنا مثل هذا، گفتند ولکم نتوانستند اتیان به مثل نمایند آخوند گفت من می گویم و از این بهتر هم اتیان به مثل می آورم، ورقا گفت اولا که نمی توانی گیرم که بعد از گفتن چند کلمه عربی هم به قول خودت از این بهتر هم باشد اگر کسی از تو پرسد که این کلام کیست تو چه می گوئی، گفت می گویم کلام من است و ابا نمی کنم ،ورقاء فرمود: ای مرد، صاحب این کلام می گوید این کلام خداست و وحی آسمانی است و چندین هزار نفوس زکیه از علماء و فضلاء به خونشان شهادت داده اند به وحی بودنش و دیگر آن که مدعی است که موعود تورات و انجیل منم و موعود قرآن منم از اهل دیانت از هر گروه به او ایمان آورده اند تو هم یک نفر شاهد بیاور به آخوندی خودت... الخ. [1]
از نقل امثال این احتجاجات و هزاران مطالب سست و خنده آور دیگر معلوم می شود که: جناب مولف از مبانی علمی و از مقام تشخیص و تمیز دور بوده است، مثلا در همین احتجاج متوجه نشده است که:
1- نوشته ها و کلمات بهاء از درجه ی متوسط و معمولی پائین تر است، تا برسد به اینکه کسی نتواند امثال آن را اتیان کند.
2- دعوی کردن به خودی خود هیچگونه ارزش و اثری ندارد، و اگر نه: هر کسی می تواند مقامی یا عنوانی را بر خلاف حق دعوی کند و به موجب اظهار جناب ورقاء می باید آن جنس معیوب و پستی که مالک آن دعوی برتری مرغوبیت و خوبی آن جنس را می نماید بالاتر و بهتر از جنسی باشد که در حقیقت نیکوتر است ولی مالک آن دعوی نیکوئی آن را نداشته و حرفی نمی زند.
اینست حقیقت پرستی و استقامت فکر و صحت نظر جناب ورقا که به قول خوشان یکی از سران همان نفوس و علمای زکیه است.
3- اگر چند نفر مانند گلپایگانی (که از ده نفر تجاوز نمی کند) به بهاء گرویده و مسلک او را ترویج و تبلیغ نموده اند، به طور مسلم روی اغراض دنیوی و اغواءات شیطانی بوده است و جمله ی – چندین هزار نفوس زکیه از علماء- در نهایت درجه ی کم لطفی است.
4- ایمان آوردن مردم مختلف هیچگونه دلیل بر اثبات دعوی نیست، و اگر نه می باید بت پرستی و آتش پرستی و گاو پرستی و ستاره پرستی که هر یک هزاران مقابل جناب بهاء مرید و پیرو دارد، حق و صحیح باشد. [2]
و ظاهرا امثال این احتجاج از بحث های جالب و علمی و برهانی (به عقیده خودشان) آنانست که برای نقل و ضبط در تاریخ انتخاب شده و مولف مصابیح نیز با آب و تاب بسیاری آنها را در کتاب خود درج نموده است.
خلاصه اینکه مبلغان بهائی سعی کردند برای تبلیغ آیین علی محمد باب و میرزا بهاء از احساسات و عواطف مردم استفاده کنند و با ایجاد سر و صدای زیاد بهائیت را ترویج کنند، مانند ادیان الهی که هر کدام از آیات و معجزات پیامبران در بین مردم بصورت خود جوش سر و صدا ایجاد می کرد و در قلب آنها تاثیر می گذاشت، با این تفاوت که افعال پیامبران الهی واقعی و حقیقی بود، اما افعال رهبران بهائیت و پیروان آنان مانند تبل تو خالی عمل می کرد.
پی نوشت:
1- مصابیح هدایت جلد1 صفحه ی 176
2- محاکمه و بررسی باب و بهاء جلد 2 صفحه 231 تا 233
افزودن نظر جدید