نا آگاهی از حکم کلاله

  • 1393/10/09 - 22:17
مسروق روایت کرده است: «از عمر بن خطّاب درباره خویشانی که به کلاله ارث می‌برند، پرسیدند. او ریش خود را گرفت و سه بار گفت: کلاله! پس از اندکی گفت: به خدا سوگند اگر حکم آن را می‌دانستم از همه دارایی‌های زمین برایم بهتر بود». منابع دیگری از اهل‌سنت، از عمر نقل کرده‌اند: «اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه مسئله را برای من روشن می‌کرد از شتران

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ رهبری جامعه دینی دارای خصوصیات و شرایطی است که با حکومت حاکمان متفاوت است. حاکمان و سلاطین تنها حکومت جامعه و اوضاع مادی کشور را هدایت و سرپرستی می‌کنند؛ حال آن‌که حاکم اسلامی علاوه بر اداره امور کشور و سیستم مدیریتی جامعه، در واقع مرجعیت دینی مردم را نیز به عهده دارد و می‌بایست پاسخ‌گوی سوالات شرعی مردم نیز باشد. از این‌رو یکی از شرایط مهم در صلاحیت یک شخص برای تصدّی حاکمیت اسلامی و رهبری دینی که در واقع تکیه بر جایگاه نبیّ مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، داشتن آگاهی و تسلّط کافی بر احکام اسلامی می‌باشد.

از آن‌جایی که مردم، خلیفه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را عالی ترین شخص در پاسخ‌گویی به سوالات و شبهات شرعی خود می‌دانند، در هنگام بروز مشکل، به او مراجعه کرده و توقع دارند که او جوابی در خور شأن تحویل نماید به طوری که احساس قلبی بر حکم واقعی الهی پیدا کنند. بنابراین حاکم اسلامی باید اشراف کامل به مسائل دینی داشته و بتواند با استفاده از آیات و روایات، احکام اسلامی را استخراج کرده و جوابگوی مسائل شرعی باشد.

پر واضح است که اگر اطلاعات و میزان آگاهی حاکم اسلامی مطابق آن‌چه در بالا ذکر شد، نباشد، علاوه بر این‌که باعث ایجاد سلب اعتماد عمومی و سردرگمی مردم نسبت به مسائل شرعی می‌شود، موجبات تمسخر خود را از جانب مردم فراهم می‌آورد که این مسئله اثرات مخرّب و جبران‌ناپذیری در سطح جامعه خواهد داشت که گاه تا زمان‌های بسیار دور، مردم و حکومت اسلامی، از گزند آن در امان نخواهند بود. حال با وجود این مقدمه، مروری بر تاریخ صدر اسلام خواهیم داشت تا ببینیم میزان آگاهی و تسلّط حکّام وقت نسبت به سوالات دینی و احکام الهی که از ایشان می‌شد تا چه اندازه است.

در اصطلاح فقهی، به خواهر و برادر میّت (متوفا)، «کلاله» می‌گویند؛ خواه خواهر و برادر مادری، یا پدری تنها و یا خواهر و برادر پدری و مادری باشند.[1] در مورد عدم آگاهی عمر بن خطاب از حکم کلاله مطالب فراوانی در کتب اهل‌سنت وارد شده که به مواردی از آن اشاره می‌کنیم: «عمر بن خطّاب، در روز جمعه خطبه خواند و یادی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوبکر نمود، آن‌گاه گفت: «هیچ مسأله‌ای نزد من مهم‌تر از کلاله نیست که پس از خود باقی بگذارم؛ زیرا درباره هیج مساله‌ای به اندازه کلاله به پیامبر مراجعه ننمودم و حضرت نیز در هیچ مسأله‌ای به اندازه این موضوع با من تندی نکرد تا جایی که با انگشت بر سینه من کوبید و فرمود که ای عمر! آیه صیف در آخر سوره نساء، برای تو کافی نیست؟!»[2]

در قرآن، آیه «کلاله»، به آیه «صیف» نیز نامیده شده؛ زیرا این آیه در تابستان سال حجّة الوداع نازل گشته است: «يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّـهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ ۚ إِنِ امْرُ‌ؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَ‌كَ ۚ وَهُوَ يَرِ‌ثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ ۚ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَ‌كَ ۚ وَإِن كَانُوا إِخْوَةً رِّ‌جَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ‌ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ ۗ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّوا ۗ وَاللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.[نساء/176] از تو (درباره ارث خواهران و برادران) سوال می‌کنند، بگو خداوند، حکم کلاله (خواهر و برادر) را برای شما بیان می‌کند...»

مسروق روایت کرده است: «از عمر بن خطّاب درباره خویشانی که به کلاله ارث می‌برند، پرسیدند. او ریش خود را گرفت و سه بار گفت: کلاله! پس از اندکی گفت: به خدا سوگند اگر حکم آن را می‌دانستم از همه دارایی‌های زمین برایم بهتر بود...»[3] منابع دیگری از اهل‌سنت، از عمر نقل کرده‌اند: «اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه مسئله را برای من روشن می‌کرد از شتران سرخ موی برای من محبوب‌تر بود: خلافت، کلاله و حکم ربا...»[4] این روایت را حاکم نیشابوری نقل کرده و در ادامه گفته است: «این حدیث، دارای شرایط صحت بر اساس شرط مسلم و بخاری است، امّا آن‌دو روایت نکرده‌اند.» [5]

منابع:

[1]. القطب الراوندی، فقه القرآن، مکتبه آیه الله العظمی النجفی المرعشی، قم، 1405ه.ق، تحقیق: السید احمد الحسینی، ج2، ص337
[2]. محمد بن جریر الطبری، جامع البیان عن تاویل آی القرآن (تفسیر الطبری)، دار الفکر، بیروت، 1405ه.ق، ج6، ص44
ابوبکر البیهقی، سنن بیهقی، الکبری، مکه المکرمه 1414 ه.ق، ج8، ص150، ح16355
[3]. محمد بن جریر الطبری، جامع البیان عن تاویل آی القرآن (تفسیر الطبری)، دار الفکر، بیروت، 1405ه.ق، ج6، ص44
[4]. سلیمان بن داود ابو داود الفارسی البصری الطیالسی، مسند ابی‌داود الطیاسی، دار المعرفه، بیروت، ج1، ص12، ح60؛
عبدالرزاق الصنعانی، مصنّف عبد الرزاق، مصنّف ابن ابی‌شیبه، لابن ابی‌شیبه الکوفی (235ه)، ج10، ص302، ح19184
[5]. الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، بیروت1411ه.ق، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، ج2، ص333، ح3188

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.