بدعتی که بدعت‌گزار به آن عمل نکرد...

  • 1393/10/15 - 09:58
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه آن نماز (مستحبی) را فرادی می‌خواند و در دوران خلافت ابوبکر و ابتدای خلافت عمر، امر بر همین منوال بود تا آن که در سال چهاردهم هجرت و دوران خلافت عمر، بدعت ایجاد شد و خود عمر نیز اعتراف کرده که ترجیح بر فرادی خواندن آن است.» از آن‌جایی که سنّت در معنای عام، به راه و روش یک شخص گفته می‌شود و اگر کسی...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از آن‌جایی که سنّت در معنای عام، به راه و روش یک شخص گفته می‌شود و اگر کسی بدعتی را پایه‌گذاری می‌کند حتماً آن را بر نبود آن ترجیح داده و یا افضل از امور دیگر می‌داند. بنابراین معمولاً وقتی شخص یا اشخاصی سنّت و با بدعتی را پایه گذاری می‌کنند، صرف نظر از درست یا غلط بودن آن، می‌بایست خود ایشان جزء اول کسانی باشند که به آن عمل می‌کنند تا بدین وسیله هم اعتقاد خود را نسبت به آن ثابت کرده باشند و هم با اقدام عملی خود، بر صحیح نشان دادن عمل ابداعی خویش صحه بگذارند.

بدعت گذاری عمر بن خطاب در نمازی به نام «تراویح» از قطعیات تاریخ است که در سال چهاردهم هجرت [1] اتفاق افتاد و حتی بخاری که معمولاً سعی می‌کند بر این‌گونه جریانات تاریخی سرپوش بگذارد نیز نتوانست از نقل آن چشم‌پوشی کند: «عمر گفت که به نظر من بهتر است برای این نمازگزاران جماعتی قرار دهم؛ سپس تصمیم خود را عملی کرد و ابی بن کعب را به امامت جماعت گمارد. راوی گوید: شبی همراه عمر بیرون آمده و مردم را دیدم که پشت سر شخصی نماز می‌خوانند. عمر گفت: این کار (نماز تراویح) عجب «بدعت» خوبی است...».[2]

«تراویح» جمع «ترویحه» به معنای نشستن به منظور استراحت برای خواندن دعا یا ذکر گفتن پس از هر نماز در مذاهب اهل‌سنّت است که در شب‌های ماه رمضان به جماعت می‌خوانند.[3] ولی از نظر شیعیان نماز تراویح، در واقع جزیی از همان نمازهای نافله و نمازهای مستحبی است که برخی از آن مخصوص ماه مبارک رمضان است و افزون بر آن 100 رکعت دیگر نیز هست. در فقه شیعه که برگرفته از روایات اهل‌بیت (علیهم السلام) است، نمازهای مستحبی را نمی‌توان به جماعت خواند، به‌جز در مواردی که نص خاص از طرف شارع مقدس وجود داشته باشد. و آن هم به امید ثواب و و رجاء.[4] در اثبات بدعت بودن نماز تراویح، توجه به کلمات شارحان کتاب بخاری کافی است:

1. بدر الدین عینی در بدعت بودن این نماز آورده است: «عمر بن خطاب، بدین دلیل نماز تراویح را بدعت خواند، چون نه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین سنّتی وجود داشت و نه در زمان ابوبکر.»[5]

2. محیی الدین نووی از جمله شارحان کتاب مسلم در کتاب «تهذیب الاسماء و اللغات» نوشته است: «در صحیح بخاری و دیگر کتب آمده که عمر نخستین کسی بود که مردم را برای نماز تراویح جمع کرد و ابی بن کعب را امام آن‌ها قرار داد...».[6]

3. ابن حجر عسقلانی هم که از دیگر شارحان کتاب بخاری است در کتاب «سبل السلام» می‌نویسد: «مشخص گردید که عمر همان کسی است که نماز تراویح را به جماعت قرار داد و خود او آن را بدعت نامید و این که آن را بدعت از نوع خوب بدانیم، امکان ندارد، چرا که هر بدعتی گمراهی است.»[7]

گذشته از موارد فوق، عجیب آن است که اگر تمام کتب روایی و تاریخی اهل‌سنت را مرور کنیم نه تنها به یک مورد از شرکت جستن عمر در نماز تراویح برخورد نمی‌کنیم، بلکه خلاف آن را می‌بینیم. به عنوان نمونه عبارت زیر را مرور می‌کنیم: «دیگران بر این عقیده هستند که خواندن نمازهای نافله رمضان (نماز تراویح) به صورت فرادی در خانه افضل است؛ چرا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه آن را فرادی می‌خواند و در دوران خلافت ابوبکر و ابتدای خلافت عمر امر بر همین منوال بود تا آن که در سال چهاردهم هجرت و دوران خلافت عمر بدعت ایجاد شد و خود عمر نیز اعتراف کرده که ترجیح بر فرادی خواندن آن است.»[8]

علاوه بر مورد بالا، دلایل فراوان دیگری نیز بر خوانده نشدن چنین نمازی از سوی خود او و بسیاری دیگر از صحابه و تابعین در دست است که ابن ابی شیبه در کتاب «المصنف» بابی را تحت عنوان «من  کان لا یقوم مع الناس فی رمضان» باز کرده و به معرفی افرادی که در این نماز شرکت نمی‌کردند پرداخته که از جمله آنان می‌توان به عمر و عثمان [9] و عبدالله بن عمر [10] اشاره کرد. بنابراین جای این پرسش باقی است که این چه بدعتی از جانب عمر است که خود بدعت‌گذار در آن حتی برای یک‌بار هم شرکت نکرد و این نماز را به جماعت نخواند؟! و آیا این رفتار وی بهترین مصداق برای این آیه قران نیست که می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ. كَبُرَ‌ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ [صف/2و3] ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا سخنی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی‌کنید.»

پی‌نوشت:

[1]. ابن سعد بن منیع البصری الزهری، الطبقات الکبری، دار صادر، بیروت، باب ذکر استخلاف عمر، ج3، ص281
[2]. محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، بیروت 1407ه.ق، الطبعه الثالثه، ج2، ص707، ح1906
[3]. روح، محمد بن مکرم بن منظور الافریقی المصری، لسان العرب، دار صادر، بیروت، الطبعه الاولی، ج2، ص462
[4]. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج1، ص241
[5]. ابن احمد العینی، عمده القاری شرح صحیح البخاری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج11، ص126
[6]. ابن شرف النوری، تهذیب الاسماء و اللغات، دارالفکر، بیروت، 1996ه.ق، الطبعه الاولی، تحقیق: مکتب البحوث و الدراسات، ج2، ص332
[7]. محمد بن اسماعیل الصنعانی، سبل السلام شرح بلوغ المرام، دار احیاء التراث العربی، بیروت1379ه.ق، تحقیق: محمد الخولی، باب صلاه التطوع، ج2، ص10
[8]. زین الدین عبد الدین عبد الرحیم بن الحسنی العراقی، طرح التثریب فی شرح التقریب، دار الکتب العلمیه، بیروت، 2000م، الطبعه الاولی، تحقیق: محمد علی، ج3، ص86
[9]. مالک بن انس الاصبحی، المدونه الکبری، دار صادر، بیروت، ج1، ص224
[10]. ابن همام الصنعانی، مصنف عبد الرزاق، المکتب الاسلامی، بیروت1403ه.ق، تحقیق:حبیب الاعظمی، ج4، ص264، ح7742

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.