حیات برزخی

  • 1393/08/03 - 21:47
از مسائل مورد اختلاف بین مسلمین و وهابیون، حیات برزخی است. این مسأله منشأ اختلاف در مسائل دیگر، از قبیل استعانت از ارواح اولیای الهی، استغاثه و توسل به آنان پس از مرگ و... شده است. عموم مسلمین قائل به حیات برزخی و زندگی اموات، خصوصاً اولیای الهی در عالَمی میان دنیا و آخرت به نام برزخ هستند، برخلاف وهابیون که...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از مسائل مورد اختلاف بین مسلمین و وهابیون، حیات برزخی است. این مسأله منشأ اختلاف در مسائل دیگر، از قبیل استعانت از ارواح اولیای الهی، استغاثه و توسل به آنان پس از مرگ و... شده است. عموم مسلمین قائل به حیات برزخی و زندگی اموات، خصوصاً اولیای الهی در عالَمی میان دنیا و آخرت به نام برزخ هستند، برخلاف وهابیون که به حیات برزخی و لو برای اولیای الهی، اعتقادی ندارند؛ از همین رو استعانت، استغاثه و توسل به آنان را جایز ندانسته بلکه از مظاهر بارز شرک می‌دانند. در حقیقت توجه به اولیای الهی را به مانند توجه به سنگ، بی‌اثر و بی‌خاصیت می‌دانند، زیرا معتقدند که اولیاء الله بعد از مرگ علم غیب ندارند و هیچ نوع تصرفی نیز نمی‌توانند داشته باشند. اکنون به این مسأله می‌پردازیم.

ترکیب انسان از روح و جسم

متکلمان انسان را مرکب از دو حقیقت می‌دانند؛ یکی روح و دیگری جسم و بر آن دلایلی اقامه کرده‌اند. از جمله اینکه هر انسانی افعال خود را به حقیقتی به اسم «من» نسبت می‌دهد و می‌گوید: «من انجام دادم»، «من زدم» و...، همچنین هر انسانی اعضا و جوارح مادی خود را به حقیقتی به نام «من» نسبت می‌دهد و می‌گوید: «قلب من»، «چشم من» و... این «من» کیست؟ آیا غیر از نفس است که از آن به روح تعبیر می‌شود؟ دیگر اینکه هر یک از انسان‌ها این حسّ را دارد که اصل وجودش در گذر روزگار ثابت بوده و در آن تغییر و تحوّل وجود ندارد، با وجود تغییراتی که در جسم و بدن اوست، آیا آن «وجود»، همان روح و نفس او نیست؟
همچنین گاهی انسان با غفلت از هر چیز حتّی بدن و اعضایش از یک چیز که همان «خود» اوست، غافل نیست، آیا این همان نفس و روح او نیست؟ فخر رازی می‌گوید: «گاهی من عالم و آگاه به خود هستم، در حالی که از همه اجزایم غافلم و این خودیت همان نفس و روح است».[1]

استمرار حیات بعد از انتقال از دنیا

از آیات قرآن به طور وضوح استفاده می‌شود که مرگ انسان پایان حیاتش نیست؛ بلکه انتقال از حیاتی به زندگی دیگر است. انسان با مرگ وارد عالم جدیدی می‌شود که عالی‌تر و گسترده‌تر از عالم مادی است. خداوند متعال می‌فرماید: «الله یتوفّی الأنفس حین موتها و الّتی لم تمت فی منامها فیمسک الّتی قضی علیها الموت و یرسل الأخری إلی أجل مسمّی إنّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکّرون [زمر/ 42] خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‌ستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع‌] خوابش نمرده است [قبض مى‌كند]؛ پس آن [نفسى‌] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مى‌دارد، و آن ديگر [نفس‌ها] را تا هنگامى معيّن [به سوى زندگى دنيا] بازپس مى‌فرستد. قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مى‌انديشند نشانه‌هايى [از قدرت خدا]ست.» همچنین می‌فرماید: «و لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربّهم یرزقون... [آل عمران/ 169] هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندار، بلكه زنده‌اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند».

از آیات دیگر استفاده می‌شود که این حیات برزخی اختصاصی به شهدا ندارد، بلکه شامل تمام صالحان و کسانی که مطیع دستورات خداوند هستند نیز می‌شود، خداوند متعال می‌فرماید: «وَمَن يُطِعِ اللَّـهَ وَالرَّ‌سُولَ فَأُولَـٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ ۚ وَحَسُنَ أُولَـٰئِكَ رَ‌فِيقًا [نساء/ 69] و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته [يعنى‌] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيكو همدمان اند.» اگر شهدا نزد خدا زنده‌اند و روزی می‌خورند پس هر کس مطیع خدا و رسول است، او نیز با شهداست، اگر شهدا نزد خدا زنده‌اند، پس اینان نیز زنده‌اند و حیات برزخی دارند.

اگر کسی -همانند عبدالعزیز بن باز- بگوید که «اینان زنده‌اند ولی در بهشت نزد خداوند متعال‌اند و از احوال این دنیا اطلاعی ندارند»، در جواب می‌گوییم که خداوند دربارۀ خود چنین می‌گوید: «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ ۚ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ‌ [حدید/ 4] و هر كجا باشيد او با شماست، و خدا به هر چه مى‌كنيد بيناست» و می‌فرماید: «أینما تولّوا فثمّ وجه الله [بقره/ 115] به هر کجا رو کنید همان جا وجه خداست» و می‌فرماید: «نحن أقرب إلیه من حبل الورید [ق/ 16] و ما از رگ گردن به او -انسان- نزدیکتریم». حال اگر خداوند همه جا و با همه کس هست، پس شهدا نیز زنده‌اند و نزد خداوند روزی داده می‌شوند. و اولیای الهی که مطیع خدا و رسولند نیز این گونه‌اند، علم غیب دارند، همان‌گونه که خدا علم غیب دارد، قرآن می‌فرماید: «یعلم خائنة الأعین و ما تخفی الصّدور [غافر/ 19] خداوند به خیانت چشم خلق و اندیشه‌های نهانی مردم آگاه است».

در روایات اسلامی به این موضوع مهم اشاره شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از آن که کشته‌های مشرکان را در چاه بدر انداختند، بر بالای چاه آمد و مشرکان را این گونه خطاب کرد: «هر آینه شما همسایگان بدی برای رسول خدا بودید، او را از منزلش بیرون ساخته و از خود طرد نمودید، سپس بر ضدّ او اجتماع نموده و با او محاربه کردید، من آنچه را که پروردگارم وعده داده بود حقّ یافتم». شخصی عرض کرد: «ای رسول خدا! چگونه شما با سرهایی که از تن جدا شده است سخن می‌گویید؟» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «به خدا سوگند! تو از آنان شنواتر نیستی...».[2]

انس بن مالک از پیامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل می‌کند که فرمود: «بنده هنگامی که در قبرش گذارده می‌شود و اصحابش او را ترک می‌کنند، صدای کفش آنها را می‌شنود...».[3] متقی هندی به سند خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که فرمود: «هر کس وصیت نکند، به او اذن صحبت با مردگان داده نمی‌شود. گفته شد، ای رسول خدا! مردگان سخن می‌گویند؟ پیامبر فرمود: آری، به زیارت می‌آیند».[4]

وجود ارتباط بین حیات برزخی و حیات مادّی

از مجموع آیات و روایات استفاده می‌شود که بین حیات برزخی و انسان در عالم برزخ با حیات مادی و انسان‌های زنده ارتباط برقرار است، به این معنا که اگر در عالم مادی کسی اهالی عالم برزخ را ضدا زند، آنان می‌شنوند و هنگامی که از آنان سؤال و درخواست می‌کنند به اذن خداوند متعال جواب می‌دهند. اینک به برخی از آیات و روایات در این مورد اشاره می‌کنیم. قرآن در خصوص قوم صالح می‌فرماید: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّ‌جْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِ‌هِمْ جَاثِمِينَ فَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِ‌سَالَةَ رَ‌بِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَـٰكِن لَّا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ [اعراف/ 78-79] آنگاه زمين‌لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند. پس [صالح‌] از ايشان روى برتافت و گفت:«اى قوم من، به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ولى شما [خيرخواهان و نصيحتگران‌] را دوست نمى‌داريد.» دربارۀ قوم شعیب نیز شبیه این گفت و گو آمده است. در قرآن آمده است: «وَاسْأَلْ مَنْ أَرْ‌سَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّ‌سُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّ‌حْمَـٰنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ [زخرف/ 45] و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو؛ آيا در برابر [خداى‌] رحمان، خدايانى كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته‌ايم؟»

در منابع روایی هم روایاتی در این باب آمده است. از جمله اینکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هر مسلمانی بر قبر برادر مؤمنش عبور کند، در حالی که او را در دنیا می‌شناخته و از او سؤال کند، خداوند روحش را بر می‌انگیزد تا جواب او را بدهد».[5] از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ثبت رسیده است که مردگان صدای کفش تشییع کنندگان را می‌شنوند.[6] ابن قیّم جوزیه در کتاب الروح می‌گوید: «سلف بر این اجماع کرده و به تواتر رسیده است که شخص مرده، کسانی را که به زیارتش می‌آیند، می‌شناسد و از آمدنشان مسرور می‌شود».[7]

منابع:

[1]. فخر رازی، مفاتیح الغیب، تهران، اساطیر، ج 4، ص 149.
[2]. صحیح بخاری، ج 5، ص 76 و 77، باب قتل ابی جهل.
[3]. همان، ج 2، ص 123، باب المیّت یسمع خفق النعال.
[4]. کنز العمال، ج 16، ص 619 و 620، رقم 46080.
[5]ابن قیم جوزیه، الروح، بیروت، دار الفکر العربی، ص 9.
[6]. همان.
[7]. همان.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.