آیا تقیه امری معقول و مشروع است؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وهابیون میگویند، شیعیان انسانهایی ترسو و منافق هستند چرا که در همه حال تقیه میکنند و از اظهار شیعه بودن خود شدیدا ترس و وحشت دارند. در این نوشتار، پاسخ این هجمه را بیان کنیم.
تقیه در اصطلاح: هرگاه انسانى در ميان افراد متعصّب و لجوج و بیمنطق گرفتار شود كه اظهار عقيده در ميان آنان، سبب خطر جانى يا مانند آن گردد و از اين اظهار عقيده فايده مهمّى حاصل نشود، در چنين موردى موظّف است عقيده خود را مكتوم دارد، و جان خود را بيهوده بر باد ندهد، و نام اين كار را «تقيّه» مىگذاريم.
تقیه در قرآن: به عنوان نمونه فقط به یکی از آیات درباره مشروعیت تقیه اشاره میکنیم. قرآن درباره بعضى از مؤمنان مبارز و مجاهد صدر اسلام كه در چنگال مشركان لجوج گرفتار شدند دستور تقيّه مىدهد و میفرمايد: «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ اوْلياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذِلكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فى شَىْءٍ الّا انْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً؛[آل عمران/ 28] افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان، كسى را از كافران، دوست و ولىّ خود قرار دهند، هر كس چنين كند رابطه خود را از خدا بريده است، مگر اينكه (شما در خطر باشيد و) از آنها تقيّه كنيد». فخر رازى در تفسير آيه شريفه مىگويد که ظاهر آيه دلالت دارد بر اين كه تقيّه در برابر كفّار غالب مباح است، «إلّا أنّ مذهب الشافعى -رض- أنّ الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلّت التقيّة محاماة على النفس؛[1] مذهب شافعى اين است كه اگر وضع مسلمانان با يكديگر همانند وضع مسلمين و كفّار شود، تقيّه براى حفظ نفس، حلال است». سپس به بيان دليل جواز تقيّه براى حفظ مال مىپردازد و به این حديث نبوى استناد میکند که: «حُرْمَة مَالِ الْمُسْلِمِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ» یعنی كسى كه براى حفظ اموالش كشته شود شهيد است. آیات بسیاری دیگر که در این موضوع وارد شده است. حال، وهّابىها چگونه بر خلاف اين آيه قرآن، كسانى كه با تمسّك به قرآن، تقيّه مىكنند را كافر و مشرك مىپندارند؟!
تقیه از لحاظ عقلی: کدام عقل سلیمی قبول میکند که انسان در برابر افراد خطرناکی که عقل و منطق درستی ندارند عقيده باطنى خود را در برابر افراد خطرناك و غير منطقى اظهار كند و جان يا مال يا ناموس خود را به خطر بيندازد، چرا كه هدر دادن نيروها و امكانات بدون فايده عاقلانه نيست. «تقيّه» شبيه روشى است كه همه سربازان در ميدان جنگ به كار مى گيرند، خود را در لابهلاى درختان، تونلها، خاكريزها مخفى مىكنند، لباس خود را به رنگ شاخههاى درختان انتخاب مىنمايند، تا بىجهت خون خود را هدر ندهند. تمام عقلاى دنيا براى حفظ جان خود در برابر دشمنان سرسخت، از روش تقيّه استفاده میكنند، و هرگز كسى را بر استفاده كردن از اين روش، سرزنش نخواهند كرد. در تمام دنيا نمىتوانيد كسى را پيدا كنيد كه تقيّه را با شرايطش نپذيرفته باشد.
تقیه در روایات: روایات زیادی هم از اهل سنت درباره تقیه داریم، به عنوان نمونه مسند أبى شيبة از مسانيد معروف اهل سنّت است که در داستان «مسيلمه كذّاب» نقل مىكند كه مسيلمه كذّاب دو نفر از ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را در منطقه نفوذ خود دستگير كرد. از هر دو سؤال كرد، آيا شهادت مىدهيد كه من فرستاده خدا هستم؟! يكى شهادت داد و نجات يافت و دوّمى شهادت نداد و گردنش را زدند. هنگامى كه خبر به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) رسيد، فرمود: «آن كه كشته شد بر طريق صدق و راستى قدم برداشت و دوّمى رخصت الهى را پذيرا شد و گناهى بر او نيست».[2 ]
جلال الدين سيوطي در جامع الأحاديث مي نويسد: «قَالَ النَّبِي لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ تَقِيَّةَ لَهُ[3]. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: کسی که تقيه ندارد دين ندارد». البته نمىتوان انكار كرد كه در بعضى از موارد، تقيّه كردن حرام است و آن در جايى است كه اساس اسلام و قرآن، به خطر بيفتد. در چنين مواردى بايد عقايد را اظهار نمود هر چند انسان قربانى اظهار عقيده اش شود، و معتقديم قيام امام حسين (عليه السلام) در عاشورا و كربلا، درست در راستاى همين هدف بود، چرا كه حكّام بنى اميّه اساس اسلام را به خطر افكنده بودند، و قيام امام حسين عليه السلام پرده از كار آنها برداشت، و جلوی خطر را گرفت.
ذکر چند نکته:
فرق تقيه با نفاق: بعضی میپندارند که تقيه، نوعي نفاق است. ولی با كمی دقت و بررسی ضعف آن آشكار میشود. چرا كه تقيه اظهار كفر و پنهان كردن گوهر ايمان در قلب است و حال آن كه نفاق، اظهار و آشكار كردن ايمان و مستور و پنهان نگاه داشتن كفر و خبائث باطن است، پس تقيه و نفاق ضد يكديگرند.
همچنین تقیه فقط در مقابل کفار نیست. برای مثال، تقيه ابوهريره از عمر که در تاریخ آمده است. ابوهریره از كسانی بود كه همواره تقيه را سرلوحه كار خويش قرار داده و هر زمان كه میديد نقل روايت برای او ضرر جانی و يا مالی دارد، از نقل آن خودداری میكرد؛ به ويژه در زمان خليفه دوم كه افراد بسياری مجبور به سكوت بودند. محمد بن اسماعيل بخاري مینويسد: «عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ قَالَ حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - وِعَاءَيْنِ، فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَبَثَثْتُهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَلَوْ بَثَثْتُهُ قُطِعَ هَذَا الْبُلْعُومُ.[4] از ابوهريره روايت شده است که گفت: از رسول خدا دو ظرف روايت حفظ کرده ام؛ يکی از آنها را در ميان مردم پراکندم و ديگری را اگر پخش کنم گلويم بريده خواهد شد!» ذهبي نقل میكند: «قال محمد بن يحيى الذهلي حدثنا محمد بن عيسى أخبرنا يزيد بن يوسف عن صالح بن أبي الأخضر عن الزهري عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال ما كنا نستطيع أن نقول قال رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى قبض عمر.[5] از ابوهريره روايت شده است: تا زمانی که عمر از دنيا رفت ما نمیتوانستيم بگوييم «رسول خدا چنين گفته است»!
تقیه طبق تقسیم بندی علما اقسامی دارد؛ تقیه واجب در موردی است که در آن ترک تقیه باعث ضرر جانی، بدنی، مالی، عرضی یا مانند این ها بشود یا ضرری به اسلام برسد بی آن که فائده چشمگیری عائد اسلام گردد. تقیه حرام نیز در موردی است که هرگاه ترک تقیه کند، باطل را سخت کوبیده، و حق را در مرتبهی اعلی ترویج نماید. تقیه مستحب در زمانی است که تقیه کردن، منافع بیشتری عائد شخص و سائر مسلمین مینماید. مانند این که در حج، تقیه کردن و همراهی با آنها در بعضی از فروعات و حضور در جماعات ایشان موجب تحکیم مبانی اتحاد بین مسلمانها میشود. تقیه مکروه آن است که سود و زیان در فعل یا ترک تقیه بسیار اندک است و بعضی اوقات ترک آن بهتر و این هنگامی است که خطر جانی یا مالی شخص را تهدید نمیکند.
نکتهی مهم دیگر؛ چنین نبود که امامان شیعه بر اثر جور حاكمان وقت در تمام ابواب و احكام فقه و معارف قرآن وسنت، تقیه میكردند، بلکه همانطور که گذشت تقیه موارد خاصی دارد. و اگر در روایات گفته شده که 9 دهم دین، تقیه است، كنایه از اهمیت حفظ خونهای مؤمنان است، زیرا برخی از شیعیان بی پروا، آرا و نظراتی كه را مخالف نظر حاكمان ظالم بود، پخش میكردند و خود را گرفتار میساختند. از این گذشته، شاگردان واقعی امام، تقیه را از غیر تقیه باز میشناختند، زیرا با روایات واقعی ائمه اهل بیت آشنا بودند، حتی لحن گفتار امام در مورد تقیه با لحن گفتارش در غیر مورد تقیه كاملاً تشخیص میدادند.
بنابراین تقیه تماماً سکوت و صلح با ظالم و عقبنشینی از معرکه نیست، گاه مقتضای مصلحت چنان است و گهی هم فریاد زدن لازم است و گاهی با ظالم، درگیر و وارد معرکههای خونین گشتن است.
منابع:
[1]. مفاتیح الغیب ج 8 ص 194، دار احياء التراث العربى، مكان چاپ: بيروت، سال چاپ: 1420 ق، نوبت چاپ: سوم
[2]. مسند ابى شيبه، جلد 12، صفحه 358
[3]. علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 3 ص 43، بیروت: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ/ 1998م ، الطبعة الأولى
[4]. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 38، العلم، باب حِفْظِ الْعِلْمِ، ح120، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
[5]. الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 2، ص 602، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
افزودن نظر جدید