تعیین امام و خلیفه مسلمین توسط ریشسفیدان!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_عمده اختلافات میان شیعیان با دیگر گروههای اسلامی به نحوه تعیین امام و رهبر جامعه اسلامی برمیگردد. شیعیان عقیده دارند امامت، مقام و مسئولیتی الهی بوده که نصب و جعل آن تنها به اذن و اراده الهی انجام میشود و در این قضیه مردم و حتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دخالتی ندارند. بر طبق این نظریه، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها مبلّغ و پیامرسان الهی بوده که امام منسوب از جانب خداوند را برای مردم معرفی مینماید. حدیث غدیر اتمام حجت و تصریح آشکاری است که در روزهای واپسین حیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان گردید تا در برابر دیدگان بیش از یکصد هزار نفر از صحابی، جایی را برای شک و تردید باقی نگذارد. اما در مکتب اهل سنت و وهابیت که حاضر نیستند حدیث غدیر را که از بالاترین حدّ تواتر برخوردار است را بپذیرند، به ناچار برای مشروعیت بخشیدن به خلافت و امامت خلفای خویش، به راهکارها و سازو کارهایی متوسل شدهاند که بیان آن در همان نگاه اول هر انسان با وجدان و بیدار دلی متوجه بنیان سست آن خواهد شد. از جمله آن راهکارها، «انتخاب خلیفه و امام، با اجماع ریشسفیدان» میباشد.
یکی از مبانی مشروعیت حکومت نزد اهل سنت و وهّابیت، اظهار نظر اهل حلّ و عقد است. به این معنی که اگر گروهی از بزرگان و ریشسفیدان و خردمندان جامعه، بر روی امامت شخصی اتفاق نظر پیدا کردند، باید همه جامعه از نظر ایشان تمکین نموده و او را به عنوان حاکم و خلیفه جامعه اسلامی بپذیرند. اگر بخواهیم نقد خود را از همین ابتدا بر این مطلب وارد کنیم، این مطلب به ذهن میرسد که چگونه میشود دین از جانب خداوند باشد، رسول نیز از جانب او بیاید ولی امام که بیان کننده و مفسر آیات و کلام الهی است را عدهای از مردم تعیین کنند؟ و به پیوست آن این سوال در ذهن پیش میآید که این عده یا همان گروه حلّ و عقد، شناختشان از دین چه مقدار است که با توجه به آن میتوانند شخصی را برای بیان و معرفی احکام آن به جامعه معرفی کنند؟ اگر ایشان خود به این درجه از شناخت در دین رسیدهاند، حتما خود برای تصدی این امر لایقترند! و اگر در آن حد و اندازهها نیستند، چگونه فرد مناسب این کار را انتخاب میکنند؟!!
به هر حال از اینکه بگذریم در منابع اهل سنت در باره اینکه شمار افراد حلّ و عقد چه تعداد باشد، اختلاف نظرهای فراوان به چشم میخورد. گروهی «اجماع تمام اهل حل و عقد» در مرکز خلافت اسلامی را لازم دانسته تا رضایت حاصل از آن را نشانهای برای رضایت عموم مردم دانسته و بدین طریق خلیفه را منتخب همه مردم تلقی نمایند. ولی از آنجایی که این قضیه مصداق خارجی نداشته و خلافت ابوبکر با مخالفتهای زیادی شکل گرفت، ناچار شدند، اجماع را گام به گام تقلیل داده تا آنجا که «موافقت یکنفر از اهل حل و عقد» را برای انعقاد خلافت کافی بدانند که در ادامه به ذکر نمونههایی از آن اشاره خواهیم کرد.
علامه ابوالمعالی جوینی از علمای بزرگ اهل سنت -استادِ ذهبی و شخصی که اهل سنت از او به «الامام الاوحد» یاد میکنند- میگوید: «از آنجا که در خلافت (ابوبکر و عمر و عثمان)، اجماعی در کار نبوده، پس اجماع، در عقد امامت شرط نیست و عدد هم در آن شرط نیست و امامت ولو با رای یک نفر از اهل حل و عقد منعقد میگردد».[1]
قرطبی (متوفای 671 هجری)، که تفسیرش را خلاصه و چکیده تفاسیر شش قرن میدانند، در تفسیر خویش ضمن اعتراف به عدم وجود هرگونه اجماعی در رابطه با خلافت ابوبکر، آورده است: «اگر یکی از ریشسفیدان با شخصی بیعت کند، امامت منعقد گردیده و گردن نهادن بر این بیعت بر همه لازم میگردد و دلیل ما عمل عمر بن خطاب است که به تنهایی ابوبکر را به خلافت انتخاب نمود».[2] پس با اندک تامل به سست بودن این مبنای انتخاب امام از جانب اهل سنت پی میبریم. چرا که ایشان ناگزیر به پاسخ دادن به این پرسش میباشند که آیا اهل حلّ و عقد در یک شهر میتوانند خلیفهای را تعیین کنند که حاکم کل سرزمین و ممالک اسلامی باشد؟ آیا اساسا گروه اهل حلّ و عقد در مرکز خلافت، بالاتر از افراد بلاد دیگرند؟ و دیگر اینکه این چه قانونی است که در همان بدو امر استثنا خورده و حتی یک نفر از خلفا به توسط این گروه به اصطلاح حل و عقد منسوب نشدند؟ و...
منابع:
[1]. الارشاد الی قواطع الادله فی اصول الاعتقاد للجوینی, ص 24، نشر: السعادة، مصر
[2]. ابوعبدالله محمد بن احمد الانصاری القرطبی، تفسیر قرطبی، ج 1، ص 269، نشر: دار الشعب قاهره
افزودن نظر جدید