صادق هدایت؛ باستانگرایی به بهای اسلامستیزی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به طور معمول اولین کسی که همواره در این گونه مسائل مورد توجه قرار میگیرد، «صادق هدایت» است. او یکی از مشهورترین نویسندگان ایرانی معاصر است که آوازهاش حتی به آن سوی مرزهای ایران نیز رفته است. وی از نوادگان یکی از خاندانهای قاجاریه بود ولی هیچگاه با خانوادهی خود کنار نیامد، تحت تأثیر «کافکا» قرار داشت و اغلب آثارش نیز رنگ و بوی آثار او را دارد. هدایت مطالعات زیادی دربارهی ادیان، زبانها و نهلههای گوناگون داشته است.
برای مثال او سانسکریت و پهلوی را به خوبی میدانسته، بودا را مطالعه کرده بوده و اطلاعات فراوانی در این موضوعات داشته و شاید به همین سبب تا این حد به موضوعات باستانی اقبال نشان میداده است و در مقابل اسلام که آن را مسئول از بین رفتن شکوه ساسانیان میدانسته موضع میگرفته است. «علاقهی او به ایرانیگری در نقش پردازی او از اسلام و عرب در آثارش به خوبی پیداست.» [1]
«علویه خانم» یکی از چندین آثار هدایت است که در آن به آداب و رسوم اسلامی میتازد و شخصیتهایی که در این داستان معرف و نمایندهی مسلمانان هستند، هر یک به نحوی رذیلهی اخلاقی دارند. داستان، ماجرای جمعی از مردم است که در راه رفتن به مشهد هستند. «ماجرای علویه خانم وازدگی اخلاقی گروهی از زائران را در مسیرشان به مشهد به تصویر کشیده است» [2] و در آن زنی به نام علویه خانم به همراه جوانی نقال و یک دختر و دو کودک که ارتباط آنها با علویه خانم تا پایان داستان نامعلوم میماند، کانون توجه نویسنده است و به نوعی داستان حول محور آنها میچرخد.
به طور خلاصه شخصیت علویه خانم در این داستان زنی فاحشه، خودشیرین، ریا کار، دروغگو و زشت است...، در این داستان هیچ تصویر مثبتی از اسلام ارائه نمیشود و علویه خانم و دیگر شخصیتهای کم عقل داستان نمایندهی اسلاماند. [3]
«سگ ولگرد» که شاید بتوان گفت یکی از 3 داستان مطرح هدایت است نیز از این جریان مستثنی نیست. در این داستان هدایت مسلمانان را متهم به حیوان آزاری میکند و این طور وانمود میسازد که سگ را به توصیهی اسلام آزار میدهند: «همه محض رضای خدا او را میزدند و به نظرشان خیلی طبیعی بود، سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفتا جان دارد، برای ثواب بچزانند.» [4]
روشنفکران و نویسندگان معاصر فارسی دو رویکرد در مواجهه با اسلام دارند: «برخی اجرای نادرست احکام را محکوم کردهاند و عدهای خود اسلام را.»
«حسن کامشاد» در این باره میگوید: «خلاف هدایت که رسومات اسلامی را بیگانه و وجود آنها را نتیجهی پیروزی شیطانی عرب بر ایدهآلهای واقعی ایرانی میداند، جمالزاده همانند بی.نیکیتین، نسبت به روحانیت نظر مساعدتری دارد. به عقیدهی او تصور روحانیون در اجرای ایدهآلهای اسلامی در این رسومات باعث تباهی آنها شده است. جمالزاده روحانیون را بیریشه نمیداند، در حالی که هدایت از هر چیز مربوط به آنها بیزار است.» [5]
«بیزاری هدایت از اسلام در بوف کور(1312)، بهترین و معروفترین اثرش، آشکارتر است.» این طور که معلوم است، وی همپای مابقی داستانهایش و در ادامهی جریان اسلام ستیزیاش که در قالب و پوشش حمله به زبان عربی و عربها شکل گرفته است، در این داستان نیز تمام سعی خود را معطوف این داشته است که تصویری کریه و زشت از اسلام و به طور جزئیتر زبان و آداب عربی نشان دهد. برای مثال وی قرآن خواندن شخصیت داستانش، مرد خنزر پنزری را اینگونه توصیف میکند: «همیشه با شال گردن چرک، عبای ششتری، یخه باز که از میان آن پشمهای سفید سینهاش بیرون زده با پلکهای واسوخته که ناخوشی سمج و بیحیایی آن را میخورد و طلسمی که به بازویش بسته به یک حالت نشسته است. فقط شبهای جمعه با دندانهای زرد و افتادهاش قرآن میخواند ...»
«... پریروز یا پس پریروز بود وقتی که فریاد زدم و زنم آمده بود لای در اتاقم، خودم دیدم، به چشم خودم دیدم که جای دندانهای پرچرک، زرد و کرم خوردهی پیرمرد که از لایش آیات عربی بیرون میآمد، ...» [6]
هدایت با تبحری خاص در نویسندگی که فقط مخصوص خود او بود، چنان فضایی را برای خواننده در ابتدای معرفی پیرمرد میسازد که در انتها بتواند با آوردن موضوع قرآن خواندن وی با آن وضعیت، اسلام را و قرآن را مشمئز کننده و تهوعآور معرفی نماید. وی با آوردن نمایندگانی چندش آور، اسلام را مورد هجمه قرار داده است، در صورتی که پیرمرد عرب نیست ولی به گونهای وی در این داستان معرفی میشود که خواننده او را عرب میانگارد. «بوف کور» برضد مراسم و یا نقایص اسلام نیست؛ بلکه خود اسلام را چندشآور و هراس انگیز معرفی میکند. این کتاب، داستان هراس از بیگانه و ترس از عرب بیگانه است.
«پروین دختر ساسان» دیگر اثر هدایت است که در آن به اسلام و اعرب به شدت تاخته است و گفتوگوهای موجود در این نمایشنامه سراسر توهین و تحقیر اعراب و دینشان و فخرفروشی ایرانیان به آنهاست، شاید بتوان گفت که نمایشنامهی پروین دختر ساسان، مانیفست هدایت در عرب ستیزی است «و فرصتی برای هدایت بود تا دیدگاههای خود را بیان کند.» [7]
موضوع داستان، حملهی اعراب به ایران است و شخصیتهای ایرانی در شهر راغا (ری) منتظر و نگران هجوم اعراب به این شهراند. پروین دختر چهرهپردازی است که با نوکرشان در خانهای زندگی میکنند، پرویز نامزد پروین جزو سواران جاویدان و در حال مقابله با اعراب است. در ادامه اعراب به راغا هجوم میآورند و چهرهپرداز را کشته، پروین را به عنوان غنیمت برای سرکردهی خود میبرند. مترجم اعراب در طی گفتوگویی با پروین از او میخواهد، درخواست امیرعرب مبنی بر ازدواج با وی را قبول کند تا همهی امکانات و ثروتها نصیب او بشود ولی پروین قبول نکرده و به جهت اینکه به کشورشان حمله کردهاند و دینشان را از بین بردهاند، آنها را شماتت میکند و عاقبت الامر با خنجر خود را میکشد.
اسامی انتخاب شده برای ایرانیان کاملاً تداعیگر ساسانیان است، به ویژه انتخاب نام پرویز به عنوان سرداری شجاع و دلاور که یادآور خسرو پرویز پادشاه ساسانی است و علاقهی هدایت به آن شکوه و عظمت ساسانی؛ همچنین تمایل هدایت به سره نویسی در این نمایشنامه شاید نسبت به دیگر آثارش مشهودتر است. به عنوان مثال وی به جای کلمهی جاسوس، واژهی کنکاشگر را میگزیند و امثال این کلمات که گاه فهم متن را برای خواننده دچار مشکل مینماید و هدایت را مجبور به ایجاد پاورقی و توضیح مینماید. در ابتدای نمایشنامه وی شخصیتها را اینگونه معرفی مینماید:
«بهرام-نوکر، در حدود 50 سال دارد، کلاه نمدی زرد، رنگ لباس آبی آسمانی بلند، شال، شلوار گشاد، کفش بدون پاشنه، ریش و سبیل سفید، موهای پاشنه نخواب، آستین گشاد کمر چین، مؤدب، به زبان عوامانه حرف میزند.
چهرهپرداز- 45سال، بزرگ منش، اندام خمیده، موهای خاکستری پرپشت روی دوشهای او ریخته، جامهی ابریشمی خاکستری با نقش و نگار به همان رنگ، کمربندی به هم گره خورده و شرابهی آن از پشت آویزان است، آستین تنگ و چسب دست، دامن بلند چین خورده، شلوار بلند و گشاد و چینهای بزرگ دارد، دهنه آن خفت مچ پا، کفش بندی نوک باریک نرم بدون پاشنه، با وقار مرموز و با ایما و اشاره.
پرویز- نامزد دختر، 25ساله، جامه «سواران جاویدان» در بر دارد، کلاه خود گرد، موی سیاه چین داده، فرزده، تیروکمان، قداره، موزه سرخ، بندی کوتاه پیش سینه لباس او به توسط دو قلاب بسته میشود، تسمهی تیردان از روی آن میگذرد، همهی آنها با فر و شکوه مطمئن و دلیر.
4 نفر عرب- عباهای پاره به خود پیچیده روی آن به کمرشان نخ بستهاند، صورتها سیاه، ریش و سبیل سیاه زمخت، سروگردن را با پارچهی سفید و زرد چرک پیچیدهاند، پاها برهنهی غبار آلود، شمشیرها مختلف درندهی ترسناک، داد و فریاد میکنند. سرکردهی عربها- کوتاه شکم پیش آمده، گردن کلفت سبیل و ریش توپی، چین میان دو ابرو، عمامهی بزرگ [که] گوشهی آن آویزان است، لبادهی بلند سادهی مغزیدار، شال پهن، خنجر کوچکی به کمرش، پای لخت، نعلین، زیر شلواری سفید، صورت سیاه ترسناک ناشی خود را میگیرد.
ترجمان عرب- 40 ساله، چپیه اگال، عبای زرد رنگ، جامهی سفید بلند، شال، کفش، جوراب ساقه کوتاه، شمرده و غلیظ حرف میزند.» [8]
همانطور که مشاهده کردید، صفبندی متمایز بودن شخصیتهای این اثر تا چه حد مشهود است و خواننده در همان ابتدا با فضایی ضدعرب و ضدمسلمان روبهرو میشود؛ در تعریف این شخصیتها حتی به قدری افراط شده است که نوکر خانوادهی ایرانی در همهی جهات نسبت به سرکردهی اعراب برتری دارد و یقیناً قصد هدایت از این نوع پردازش شخصیت در این داستان همین بوده است. پس از معرفی شخصیت به متن نمایشنامه که بنگریم، متنی یکطرفه و سراسر توهین به اعراب و دین آنها یعنی اسلام میبینیم. در جایی از متن چهرهپرداز تازیان را «دشمن یزدان و آفت جان معرفی میکند» [9] و پروین نیز در مقابل نام اعراب واژههای «جنگ... کشتار... خون» [10] را بر زبان جاری میسازد.
سعی فراوان هدایت بر این بوده که تمام دعاوی خود بر بیهویتی و بیاصالتی اعراب و اسلام را در این اثر نشان دهد و حتی از آوردن حوادث و رویدادهای خیالی نیز ابایی نداشته است. در جایی از قول چهرهپرداز میگوید: «این سرکردهی آنها نیست که خونخوار است، خلیفه است که دستور کشتار و فروش زنان را داده (در این نمایشنامه هدایت مدعی شده فروش زنان توسط اعراب در آن دوره امری عادی بوده) تا در تباه کردن آیین مزد یسنی از هیچگونه جور و ستم کوتاهی نکند... گویی دستهای از اهریمنان و دیوان تشنه به خون هستند که برای برکندن بنیان ایرانیان خروشیدهاند.» [11]
وی در هیچ جا به سند تاریخی این امر اشارهای نکرده است و از این گونه مثالها فراوان میتوان یافت. هدایت در راستای هدف خود یعنی نا کارآمد نشان دادن اسلام برای سعادت ایرانیان از زبان پروین عنوان میکند: «... خدایی که شما میپرستید، اهریمن، خدای جنگ، خدای کشتار، خدای کینهجو، خدای درنده است که خون میخواهد...»
و همچنین: «... آری ما آغاز جنگ را کردیم چون آیین شما به درد ما ایرانیان نمیخورد، شاید برای خودتان خوبست زیرا که شما مانند جانوران درنده زندگانی میکنید. او شما را به راه راست رهبری کرد لیکن ما دیریست که نیک و بد را میشناسیم.... » [12]
آری هدایت اعراب را درندگانی وحشی میداند که با آیینشان دین پاک ایرانیان را آلوده کردهاند و هر جا که پا میگذارند، جز کشتن و سوختن و به غارت بردن کاری نمیکنند ولی باید این مسئله را متذکر شد که چرا هدایت به ایرانیانی که نان و خرما به دست منتظر ورود اسلام و اعراب در دروازههای شهرهایشان میایستادند، اشارهای نکرده است و چرا به ظلم و ستمی که ساسانیان وموبدان به نام زرتشت بر ایرانیان روا میداشتهاند وکاخهای خود را با شکوه و عظمت میساختهاند، اشارهای نکرده است؟!!!
در نگاه کلی باید گفت که موضع هدایت دربارهی عرب و اسلام نه یک جبههگیری منصفانه و همراه با پشتوانهی علمی و دقیق که یک جبههگیری عجولانه و حتی بچهگانه است که وی دچارش شده و برای تحقق و انتشار این ادعا از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است و ای کاش هدایت کمی چشمهایش را روی حقایق اطرافش میگشود.
ادامه دارد...
نویسنده: محمدمجید عمیدیمظاهری
پینوشتها:
[1]. عرب ستیزی در ادبیات معاصر ایران ، جویا بلوندل سعد، نشر کارنگ، ص45
[2]. همان، ص45
[3]. همان، ص 46
[4]. سگ ولگرد، صادق هدایت
[5]. عربستیزی در ادبیات معاصر، ص47
[6]. عربستیزی در ادبیات معاصر، ص49
[7]. همان، ص 55
[8]. پروین دختر ساسان، صادق هدایت
[9]. همان
[10]. همان
[11]. همان
[12]. همان
منبع: برهان
دیدگاهها
ناشناس
1393/06/17 - 11:55
لینک ثابت
متأسفانه برخی از جوانان گمان
ناشناس
1394/03/24 - 19:29
لینک ثابت
سند تاریخی = داعش است که
ناشناس
1394/03/24 - 20:17
لینک ثابت
ناشناس ! سندی ندادی اون وقت
تنهای تنها
1398/05/26 - 15:28
لینک ثابت
مثالی میزنم: فرض کنید من یک
bardia
1394/03/31 - 19:35
لینک ثابت
گاهی از مواقع تعصب چشم را می
ناشناس
1397/06/06 - 15:04
لینک ثابت
از مطلابی که تو سایت گذاشتین
افزودن نظر جدید