حذف و تصفیه، قانون برخورد فرقهی صوفیه با معترضان!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ملاک و معیار در همهی مسائل دین مقدس اسلام، حفظ و حراست از حدود و مرزهای شریعت و عقلانیت است و این دو صادر شده از مصدر و منبع عصمت است و رابطهی بین عقلانیت و شرعیات به همین دلیل ناگسستنی است که كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ العَقلُ، حَكَمَ بِهِ الشّرعُ.[1] همهی مسلمانان به این موضوع واقفند و مطلعند که مناسک و اعمال ایشان باید مطابق و مورد تأیید شرع مقدس باشد.
گروهها و فرقههای انحرافی بهخاطر دوری از جامعهی اسلامی و راه و مسیر مسلمین، ترسی ندارند که مرزهای عقیدتی یا شرعی را هتک کنند و آن را نادیده بگیرند. بنابراین در بین ایشان پایبندی به شریعت و حتی عقلانیت ملاک رفتار و گفتار قرار نمیگیرد و گاهی نیز اعضای فرقه به دلیل استناد به شرع یا عقل مورد توبیخ و سرزنش قرار گرفته و یا حتی محکوم به اخراج از فرقه میشوند.
فرقهی صوفیه یکی از این نحلهها و گروههای انحرافی است که این سبک و روش را در زندگی فرقهای و بین مریدان اجرا میکند. ایشان در ارتباط بستهای که در فرقه حاکم است، کوچکترین اعتراض عقلانی و یا شرعی مریدان به شیوخ را برنمیتابند و آنرا سرکوب میکنند. این مسئله چیزی نیست که سرّی باشد و یا جزء قوانین نانوشتهی فرقه به شمار آید، بلکه ایشان در کتابهای خود نیز به صراحت این قانون را ذکر کردهاند.
به این متن توجه کنید؛ هر گاه شیخ مرید خود را ببیند که در مسائل به ادلّهی شرعیه یا عقلیه استدلال میکند، او را زجر و منع نکند و جهت تأدیب او را، از او هجرت نکند؛ در تربیت مرید خیانت کرده باشد، از بهر آنک کلام مرید میباید که بجز از مشاهده و عیان از چیزی دیگر نباشد. مرید را خاموشی واجب است و فکر در دلایل و حجّت حرام، و نظر به ادلّه محظور[2]، او را متابعت شیخ میباید کردن و بس!... و اولی آن است که شیخ چون مرید را بیند که در نظریات به استعمال عقل احتجاج میکند و به رأی شیخ خود رجوع نمیکند او را از خانقاه براند که نفس وی بیش فلح نیابد و بقیهی اصحاب را به فساد آرد.[3]
به زبان سادهتر اینکه اگر فردی از افراد فرقه نسبت به عملکرد سردمداران اشکال و ایرادی از لحاظ شرعی یا عقلی داشت، محکوم به تمرّد از فرامین و قوانین فرقه است و باید از آن خارج شود. اما در این قانون فرقهای که تا حدودی مشترک بین همهی نحلههای منحرف است، چند فاکتور قابل بررسی است.
نخست اینکه؛ در این گروهها استدلال و منطق هیچ جایگاهی ندارد و در واقع فردی که به عضویت چنین گروهی در میآید و جذب میشود از خود اختیاری ندارد که بخواهد تعقل یا تفکری داشته باشد تا اشکال و ایرادی نسبت به عملکرد ایشان داشته باشد. پس قانون اول مریدان و افراد وارد شده در فرقه، تعطیلی عقل است!
دوم اینکه؛ حفظ اسرار فرقه از مسلمات افراد آناست ولو این اسرار و مشاهدات بر خلاف نص صریح دین و کلام خدا باشد و فرد باید با این تعارض کنار بیاید که حرف بالادست خود را، هرچه که باشد بر کلام حق مقدم بدارد و هیچ اعتراضی هم نکند و در فضای ذهن خود خاموشی مطلق برقرار سازد.
سوم اینکه؛ حذف افراد متمرد فرقه، از دیگر روشها و قوانین ایشان است که سردمداران مهرههایی را که در چهارچوب اعتقاد ایشان سوخته به نظر میرسند، تصفیه و حذف میکنند و بهانهی ایشان برای این کار همان است که در متن میبینیم؛ اینکه بقیهی افراد به فساد کشیده نشوند.
با این جمعبندی سوالی مطرح میشود؛ آیا روش این فرقهها که مدعی عرفان اسلامیاند، مطابق با آموزههای اسلام است؟ آیا اسلام تعقل و اندیشیدن را از افراد سلب میکند؟ آیا دین حق اختیار را برای اعضایش به رسمیت نمیشناسد؟ آیا اسلام در هدایت افراد سست عنصر تلاش نمیکند؟ با نگاهی به منابع اسلامی در مییابیم که نمیتوان منکر دید وسیع اسلام در این زمینه شد. قرآن کریم به عنوان منبع اصلی آموزههای اسلامی به کرّات انسان را دعوت و تشویق به اندیشه در امور میکند و به این سبب همهچیز را با منطق و استدلال مرتبط میکند.
انحراف فرقهداران و بزرگان و افراد آن از مسیر اصلی اسلام دلایلی دارد که کبر و غرور و خودخواهی از جملهی آن هستند و اینها از صفات بارز فرقهداران صوفیه میباشد.
منبع:
1- هرچه را که عقل به آن حکم میکند، مورد تایید شرع نیز میباشد.
2- ممنوع
3- اورادالاحباب و فصوص الآداب، چاپ دانشگاه تهران، ص69
افزودن نظر جدید