معنا و مصداق خیر القرون در کلام پیامبر چیست؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_«خیرالقرون» چیست؟ و معنای آن کدام است؟
برای روشن شدن مطلب باید اشارهای کوتاه به زنئگانی و روش به احمد بن حنبل (186-241) داشته باشیم.
«او یکی از شخصیت هایی است که از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفاع نمود و به آنچه که صحابه و تابعان بر آن بودند، تمسک جست و به آراء و افکاری که پس از آنان پدید آمده بود، اعتناء نکرد و در این راه از جانب برخی از خلفای عباسی آزار دید. اما استقامت ورزید و شکیبایی پیشه نمود.»(1)
بنابراین، آراء و افکار احمد بن حنبل وسیلهای برای شناخت روش صحابه، تابعان و تابعان تابعان به شمار میرود.
همچنین« از سخنان ابن تیمیه (م 728) یکی از مدعیان پیروی از سلف، چنین استفاده میشود که وی معتقد است برای بازشناسی حق از باطل و سره از ناسره، باید به آنچه که مردم سه قرن نخستین صدر اسلام بدان معتقد بوده و عمل میکردند، رجوع نمود. گویا از مظر وی هر چه در سیصد سال نخست، در بین مسلمانان رایج و حاکم بوده، بر حق بوده و آنچه که بعد از این سه قرن پدید آمده است، از اعتبار ساقط است.»(2)
استدلال ایشان بر مطلب أخیر حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که میفرماید: «خیر الناس قرنی،ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم، ثم یجیء أقوام تسبق شهاده أحدهم یمینه و یمینه شهادته»(3).
ترجمه: بهترین مردم، مردم زمان من هستند، سپس گروهی که پس از آنان می آیند، آنگاه کسانی که در مرتبه بعدی هستند، سپس مردمی میآیند که شهادت و سوگند آنان ارزشی ندارد.
حال باید ببینیم سلفیان چگونه از این حدیث استفاده کرده اند؟
ابن حجر در کتاب فتح الباری که شرحی بر صحیح بخاری است، « قرن» را به معنی زمان گرفته است و میگوید: آخرین فرد از طبقه سوم ( تابعان تابعین) در سال 220 در گذشته است. و این مقدار زمان، بهترین زمانهاست و پس از آن بدعتها آشکار شد. معتزله آزاد گشتند، فلاسفه سر بلند کردند و محدثان مورد امتحان قرار گرفتند و پیوسته این کاهش تا به زمان ما جریان دارد.(4)
ابن حجر مقیاس در صدق واژه «قرن»،را جمعی میداند که در یک زمان معین که میتواند صد و یا کمی کمتر از آن باشد قرار گرفته اند. و حال آنکه از منظر قرآن، مقیاس در صدق این واژه بر هر گروهی، چیز دیگری است.
با دقت در آیاتی که واژه قرن را به صورت مفرد یا جمع آوردهاند، ثابت میشود که واژه «قرن» بسان «اقتران» به معنی نزدیکی و همراهی است. و ملاک و معیار در صدق آن بر هر گروهی ، وجود یک رابطه فرهنگی یا حکومتی و یا عقیدتی در میان آنهاست تا روزی که منقرض شوند. بنابرین ممکن است این زمان بیشتر و یا کمتر از صد سال باشد و لذا «صد سال» ملاک نیست.
ما برای صدق گفتار خویش متمسک به آیهای از قرآن میشویم که میفرماید: « وَ عَادًا وَ ثَمُودَ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ وَ قُرُونًا بَيْنَ ذَٰلِكَ كَثِيرًا» [فرقان/38]. ترجمه: و [نيز] عاديان و ثموديان و اصحاب رَسّ و نسلهاى بسيارى ميان اين [جماعتها] را [هلاك كرديم].
با مطالعه تاریخ در مییابیم که اقوام عاد و ثمود و غیره که در آیه آمدهاند، هر یک قرنی محسوب شدهاند و حال آنکه زمان زندگی آنها محدود به حد مشخصی به نام صد سال یا کمتر از آن نبوده است. و البته بعضی از لغویها نیز با این تفسیر موافقاند.
مانند لغت نویس عرب « ابن منظور» که چنین مینویسد: قرن امتی پس از امت است. آنگاه از « ازهری» نقل میکند: قرن امتی است که در میان آنان پیامبری ظاهر شده یا در میان آنان دانشمند سرشناسی وجود داشته باشد.(5)
آنچه که ازهری گفته، درست مطابق قرآن است، مفهوم قرآنی «قرن» عبارت است از جمعی که با پیوندی خاص و به تعبیر علمی با رابطه خاصی کنار هم زندگی کنند. این رابطه گاهی دین، و گاهی حکومت و احیانا وجود پیامبر و یا دانشمندی است که به آن جمع وحدت می بخشد.
در پرتوی این بیان، حدیث مذکور، برفرض صحت، بر فضیلت سه گروه گواهی میدهد که رابطه خاصی بر آنها حاکم بود، که در کنار یکدیگر به نوعی میزیسته اند و اما اینکه مدت هر یک از آن گروه ها چه اندازه است؟ قرآن و حدیث از آن ساکت هستند.
از این بیان سه نتیجه میگیریم:
1. قرن به معنی صد سال نیست، بلکه به معنی نسلی است که نوعی وحدت اعتباری بر آنها حاکم بوده و دارای فرهنگ و یا حکومت و دین واحدی باشند. در این صورت چند نسل آنان، یک قرن حساب میشود.. به عبارت دیگر، «قرن» جمعیتی است که با هم یک رابطه و پیوند فرهنگی، اقتصادی یا سیاسی یا حکومتی داشته باشند و ناظر به صد سال و کمتر یا بیشتر نیست. آری در اصطلاح امروز، قرن به صد سال گفته میشود و میگویند: فعلا قرن بیست و یکم میلادی یا قرن پانزدهم اسلامی است.
2. مقصود از گفتار پیامبر که فرمود: « خیر الناس قرنی» یا « خیرکم قرنی» جمعیتی است که با پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم میزیستند و وجود پیامبر در میان آنان، باعث وحدت آنان شده و با درگذشت آن حضرت، این قرن سپری میشود. آنگاه نوبت گروه دوم میرسد که فرمود: «ثم الذین یلونهم» احتمال دارد مقصود از آن، دوران خلافت باشد که با صلح امام حسن علیه السلام به پایان رسید. ولی مقصود از گروه سوم چندان روشن نیست. بنابراین، تفسیر گروه دوم به تابعان و گروه سوم به تابعان تابعان، تفسیر بی دلیلی است که نمیتوان آن را تفسیر صحیح شمرد.
3. فرض کنیم که مقصود از سه گروه یاد شده در حدیث نبوی، همان «صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و « تابعان» و تابعان تابعان» باشند در این صورت میگوییم این تفسیر مورد اشکال است چرا که اولا از اولین روز شروع اسلام یعنی دوران صحابه تا آخرین روز زندگی فردی که به عنوان تابع تابعین از او یاد شده سیصد سال تطبیق نمیکند بلکه گذشت که مورخین معتقدند آخرین فرد از طبقه سوم در سال 220 ه.ق درگذشته است.
اما اینکه ما سلف و یا خلف را محور برای حق و باطل بدانیم، با وجود یک عقیده و رفتار نمیتوان آن را ملاک قرار داد که مثلا سه قرن نخست را ملاک حق و باطل قرار دهیم و بعد از آن دوران را نشانه باطل بدانیم. ما از طریقی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای به دست آوردن مرجع حق و باطل معرفی کردهاند بهره میگیریم، آن گاه که فرمودهاند: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی، فما إن تمسکتم بهما لن تظلوا»
بنابراین باید صحیح و ناصحیح را از کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که از طریق عترت نقل میشود، شناخت.[6]
منابع:
[1] الموسوعه الذهبیه للعلوم الاسلامیه، ج 29، ص 503 ماده سلف
[2] سلفی گری در آئینه ی تاریخ، آیه اله شیخ جعفر سبحانی ص 12
[3] صحیح بخاری، حدیث 2652و با اندکی اختلاف در شماره های 3651، 3429 و 3658 نیز آمده است.
[4] فتح الباری ج7، ص 6
[5] لسان العرب، ج 13، ص 333، مادهی «قرن»
[6] سلفیگری در آئینهی تاریخ، آیه الله شیخ جعفر سبحانی، ص 17 و 18
افزودن نظر جدید