عرفانهای نوظهور
از دیدگاه تولتکها زندگی یک رؤیا است. دیدگاه مزبور نوعی ایدآلیسم است و میدانیم که ایدآلیسم نوعی از شکاکیت است؛ و ادعای شکاکیت نادرست است. بر این اساس میتوان گفت انسان میتواند واقعیت را آنگونه که هست دریافت کند و تصویری درست از واقعیات در ذهن داشته باشد. لذا تصویری که ما از دنیا و واقعیت داریم ساخته ذهن انسان نیست و حقایق اموری پنداشته و موهوم و به تعبیری رؤیای بشر نیست.
دالایی لاما برای زندگی دنیایی ارزشی بسیار قائل است. اما در تفکر اسلامی طرز نگرش نسبت به دنیا متفاوت است. خداوند انسان را به دنیا آورده است تا بندگی کند نه زندگی. آنچه انسانها شبانهروز انجام میدهند افعال مختلف و متنوعی است که نام زندگی بر آن مینهند. آنها میپندارند که آمدهاند تا زندگی کنند.
در اسلام، عرفان و طى مدارج سلوك عرفانى مطرود نيست بلكه سفارشهای زیادی در این زمینه شده است؛ اما قدم نهادن در مسير سلوك، مىتواند آفتهايى براى انسان داشته باشد كه گاهى جبران ناپذير است. مانند وارد آوردن فشار بيش از حد بر خود و خروج از تعادل روحى و روانى یا گرفتار شدن در دام كبر و عجب و يا عدم تشخيص القائات شيطانى که هر يك از آنها، براى سقوط معنوى انسان كافى است.
تولتک انسان را از تمامی ارزشهای اخلاقی و دینی، قوانین اجتماعی و باورها خالی و تهی میدانند، آنها بر این باورند که، آنگاه که انسان به دنیا میآید هیچ نمیداند و تمامی دانستههای او را جامعه به صورت رؤیا به او میدهد. اما دیدگاه تولتکها مشتمل بر بدبینی زیادی نسبت به انسان است. در این دیدگاه انسان موجودی بیاراده و بسیار ضعیف فرض شده است.
مرگ پایان زندگی انسان نیست، بعد از مرگ حیاتی دیگر یا مرحلهای دیگر از حیات انسانی آغاز میشود. لذا مرگ یک امر واقعی است و باید نسبت به آن نگاهی واقعبینانه داشت نه اینکه با رویکردی کاربردی و با اصالت بخشیدن به انسان (اومانیسم) و این جهان (سکولاریسم) از مرگ هم به عنوان ابزاری برای بهبود وضعیت انسان در دنیا استفاده برد.
زئوس میگوید: زندگی حضرت علی با اغراق گفته شده، حضرت علی ظاهرا، شجاع و قدرتمند بوده(!) اما باید بدانید که شجاعت و قدرتمند بودن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) شواهد تاریخی زیادی دارد که جای هیچ شکی برای آزاداندیشان نمیگذارد؛ از آن جمله وقایع میتوان به، کشتن عمروبن عبدود(خندق)، واقعه کندن دَر قلعه (خیبر)، پیشرو در تمام جنگها، پشت نکردن به دشمن در هیچ جنگی و دهها واقعۀ دیگر اشاره کرد که هر کدام به تواتر به دست ما رسیده است.
عرفان مدرن، آسان یاب، زودیاب، بدون پیششرط و در دسترس همگان است و نیاز به ریاضت و سالها وقت و پیششرطهای فراوان ندارد. انسان پسامدرن، از این سطحیت عرفان، بسیار لذت میبرد؛ زیرا احساس میکند آن دژ فتح ناشدنی و مهیب که جز خواص و اولیا بدان دست نمییافتند، هم اکنون برای همگان درب گشوده است. احساس فتح این برج و دستیازی به این مقولۀ سهمگین و عظیم، برای انسان معاصر، بسیار هیجانانگیز است.
در این آیین مسجد و معبد و بت و رسم و ختنه کردن وجود ندارد. شیخکبیر در اشعار خود از توحید سخن میگفت و معابد مسلمانان و هندوان و مسیحیان را مقدس میشمرد. کبیر، «رام» هندی و «الله» اسلامی را یکی میدانست و به تناسخ اعتقاد داشت و مانند هندوها دعا میکرد که از گردونهی کرمه و توالی مرگ و تولد، رهایی یابد...
آيين کریشنا مورتی كه برگرفته از يكى از كهنترين آيينهاى هندى است، معتقد است كه آزادى و نجات انسان، براى رسيدن به غايت خويش، فقط از راه خويشتنشناسى تحقق مىپذيرد. وصول به غايت و حيات حقيقى انسان، با انجام دادن مراسم قشرى عبادى و رياضتهاى طاقت فرسا، حاصل نمىشود بلكه فقط با كشف و شهود مىتوان به واقعيت مطلق نايل آمد.
در معنويتى كه اشو مطرح میکند، دو ركن وجود دارد: مراقبه و سكس! اشو بر اين عقيده است كه افرادى كه آزادانه به ارضاى تمايلات جنسى اقدام كنند، بعد از گذشت مدتى، اين مسئله را رها كرده، وا میگذارند چون برايشان مسئلهای عادى و پیشپاافتاده خواهد شد. درواقع، اشو به اين خاطر دستور به روابط آزادانه میدهد كه ذهن، انسان را رها كند و انسان با قلبش خدا را بيابد.
امروزه دیگر فرقهسازی، تنها بحث ترویج افکار انحرافی، خرافهگرایی و توسل به موهومات مطرح نیست، و تنها در قالب دین و مذهب ساختگی مثل بهائیت و وهابیت شکل نمیگیرد بلکه ممکن است از فرقهی جدیدی مانند مکتب اکنکار، فالون گونگ، رامالله و همهی گروههای شبه عرفانی یا ورزشی به نام یوگا، هیپنوتیزم و ... نیز شکل فرقه به خود بگیرد.
استکبار جهانی با راهاندازی فرقههای مختلف در تعداد بسیار زیاد و در سطح وسیع، قصد پیچیده کردن مسیر وصول به حق را دارد. به طوری که طالب مسیر حق با باورهای ضدونقیض مواجه میشود. انتظاری که از دین وجود داشت کسب معرفت نسبت به خویشتن و خالق هستی بود ولی در عرفانهای نوظهور این هدف اصیل تنزل یافته و به کسب آرامش در زندگی تبدیل شده...
به طور کلی مدیتیشن دو هدف کاذب که عبارتاند از: درک و بینش متفاوت از حقیقت و دیگری حل مسائل زندگی است دنبال میکند؛ در صورتی که پیگیری کمال مطلق (آرامش) با ساحت محدود مدیتیشن که خلاصه در جسم است امکان ندارد. با مقایسه و پیگیری مراحل مدیتیشن و سلوک الهی در مییابیم که ساحت عرفان اسلامی در مقایسه با مدیتیشن، فراگیرتر، یعنی تا بینهایت است.
عدهای بر این باورند موسیقی دارای جنبهی ملکوتی و ماورای طبیعی میباشد، و میتواند انسان را به عرفان الهی برساند در صورتی که اگر چنین بود؛ هرکسی که موسیقی را بیشتر مینواخت و یا بیشتر آن را میشنید، باید روحانیتر و ملکوتیتر از دیگران میبود؛ درصورتیکه چنین نیست. ظرافت، لطافت و معنیگرایی نفوس انسان، ریشهای فطری دارد...