افزودن نظر جدید

ما انسان ها با کلیه ابعاد وجودی خویش از قبیل ماده ؛ روان ؛ روح ؛ نفس مجرد ( یعنی من یا خود) در بستر امن و آرام و پیوسته و فراگیر حیات بخش جان و بهمراه تار و پود های کیهان و نه به مثابه تافته ای جدا بافته از کل ( مثل هبوط آدم و حوای دینی از آسمان به روی زمین ) نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی بهشتی را پشت سر گذاشته و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده ایم و در پایان این راه و سفر بسیار طولانی یعنی در معاد دوباره با تمامی ابعاد وجودی خویش و بهمراه کلیه اجزای مفید محتوای کیهان به همان نظام احسن آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی باز خواهیم گشت و مجددا از همان زندگی بهشتی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی خواهیم گردید و آنهم از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و نه از راه یا طریقی دیگر و آنهم نه تنها در این جهان بلکه در کلیه کیهان یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور یکسان و برابر. ضمنن حلول روان یا تناسخ را نباید با پدیده طبیعی زنجیره تولد و مرگ یکی دانست. باطل بودن شرح و توضیح یک پدیده طبیعی توسط قوای ادراکی فهم و عقل انسان به معنای باطل بودن خود پدیده طبیعی نمی باشد. خود بودا حلول روان یا تناسخ را با قاطعیت تمام رده نموده و آنرا باطل اعلام کرده و چرخه تولد و مرگ ( samsara با تلفظ سَم سَرا به معنای سرا یا خانه درد و رنج ) را فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول مادی مقدور و میّسر و امکانپذیر دانسته است که امروز مورد تایید علم کیهان شناسی نظری می باشد. به این معنا که چرخه تولد و مرگ انسان و سایر موجودات فقط در بطن و بستر و در طول تسلسل تولد و مرگ محتوای ( و نه محیط ) کیهان از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض امکان پذیر می باشد و نه از راهی دیگر. نتیجه اینکه نه تنها تناسخ یا حلول روان از دیدگاه هندوان و مصریان ( دو نوع تناسخ کاملا مختلف ) و آمد و رفت یک باره روان بین عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم محسوسات یا طبیعت از دیدگاه افلاطون و چرخه متافیزیک در یک جهان قدیمی و غیر حادث و باز و بیکران از دیدگاه ارسطو در زمینه شرح و توضیح و تبیین و توجیه پدیده جاودانه بودن زندگی باطل و اشتباه می باشند بلکه قبض یا جدایی روح بطور موقت بهنگام خواب و بطور دائم بهنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ از کالبد به اصطلاح مادی و صعود و معراج آن به عالم برزخ از دیدگاه ادیان توحیدی ابراهیمی ( یهودیت و مسیحیت از عالم برزخ هیچ خبر روشنی در دست نمی باشد ) و پریدن جان از قفس تنگ خاکی و پرواز آن از جهان فانی به جهان باقی و پیوستن آن در آنجا به جان جانان از دیدگاه ادیبان و شاعران و عارفان پارسی و فارسی زبان هم بدون استثناء باطل و تهی یا خالی از حقیقت اند. لذا راه واقعی و حقیقی حرکت کلی عارف کیهانی بهمراه اجزای خویش از طریق زنجیره وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بسوی معاد و بازگشت به نظام احسن آفرینش مبداء طی می شود. نتیجه اینکه باور و بینش دینی به مبداء و معاد اوهامی است و راه علمی حقیقی.
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.