سخنی پیرامون راوی افسانه ازدواج امیرالمومنین (علیه السلام) با دختر ابوجهل

  • 1393/03/04 - 18:03
راوی روایتی که خواستگاری امیرالمومنین (علیه السلام) را بیان می‌کند شخصی به نام «مسور بن مخرمه» است که در زمان نقل روایت، طبق اظهار نظر علماء رجالی اهل سنت، شش سال بیشتر نداشته است؛ اما وی خود را در سن بلوغ و ابتداء احتلام بیان داشته است که بسیار قابل تامل است. که چگونه علماء اهل سنت به روایت چنین شخصی ارزش و بها می‌دهند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با مطالعه کتب روایی و تاریخی پیرامون احادیث و روایات، در مجموع، روایاتی که به بحث در مورد افسانه ازدواج امیرالمومنین (علیه السلام) از کتب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» اشاره دارد، در نهایت به شخصی به نام «مسور بن مخرمه» منتهی می‌شود.

قبل از اینکه نکاتی را در مورد این راوی متذکر شویم خوب است برای روشن شدن اصل موضوع، روایت وی را در این مبحث نقل کنیم و پس از آن به ذکر نکاتی در این خصوص بپردازیم.

« پس از بازگشت کاروان اهل بیت از اسارت شام به شهر مدینه، مسور بن مخرمه نزد امام سجاد (علیه السلام) آمد و گفت : آیا کاری هست که به من فرمان دهی تا انجام دهم؟ حضرت فرمود : خیر. مخرمه گفت : آیا شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به من می‌دهی؟ چون می‌ترسم آن را از تو بگیرند. به خدا سوگند! اگر آن را به من دهی هیچ‌گاه دست آنان به آن نخواهد رسید، مگر جانم را بگیرند. مخرمه در ادامه افزود: علی (علیه السلام) از دختر ابوجهل خواستگاری کرد. من نوجوانی تازه به بلوغ رسیده و در ابتداء احتلام بودم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر فراز منبر دیدم که در این باره سخن می‌گفت و می‌فرمود: فاطمه از من است و من می‌ترسم در دینش دچار فتنه گردد، به خدا سوگند بدانید که دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دختر دشمن خدا، در یک خانه جمع نمی‌گردد.»[1]

برای یادآوری بیشتر عزیزان سه نکته در خصوص راوی این روایت که در بالا آمده را دوباره متذکر می‌شویم و بحث را ادامه می‌دهیم :

الف. در متن اشاره کرده : من نوجوانی تازه به سن بلوغ رسیده بودم.

ب. و باز خودش گفته که : در ابتداء احتلام بودم.

ج. تنها راوی این روایت «مسور بن مخرمه» است.

حال برای شناخت این راوی به برسی موارد بالا می‌پردازیم: الف. همه می‌دانیم که ابتداء سن بلوغ، گذشتن پانزده سال قمری از تولد شخص است و البته در موارد معدود شاید بتوان گفت: شخصی در یک یا دو سال قبل از آن هم نشانه های بلوغ را در خود ببیند؛ با این توصیف کلام علماء رجالی اهل سنت در این زمینه شنیدنی است؛ به طوری که « ابن حجر عسقلانی در الاصابه می‌نویسد: « مسور دو سال پس از هجرت به دنیا آمد و پس از فتح مکه در ماه ذی‌الحجه سال هشتم وارد مدینه شد که عمرش شش سال بیشتر نبود.»[2] ما در اینجا سخن اضافه نمی‌گوییم و قضاوت را در مورد سن راوی که علماء رجالی اهل سنت بیان کردند و ادعای بلوغ از طرف خودش را به شما واگذار می‌کنیم.

ب. با توجه به اینکه احتلام نیز در حدود سن پانزده سالگی برای نوجوانان پیش می‌آید، متاسفانه می‌بینیم که ابن حجر عسقلانی که خود متوجه این مسئله شده گویا چشمان خود را بسته و از کنار آن گذشته و به توجیه آن پرداخته و گفته است : احتمال دارد که مقصود از محتلم شدن معنای لغوی آن، یعنی عقل باشد»[3] اولا : بیان می‌کنیم که این توجیه بر خلاف عقل و عرف است و هیچ انسان عاقلی چنین توجیهی را نمی‌پذیرد؛ و ثانیا : چنانچه بر فرض «احتلام» در لغت به معنی عقل و درک آمده باشد، با توجه به روایتی که صحیح مسلم آورده باز هم این مسئله نمی‌تواند در مورد « مسور» صادق باشد، چون آن روایت حاکی از عدم عقل و درک ابتدایی مسور بن مخرمه در آن سن را دارد.

برای روشن شدن مطلب، خوب است به این جریان دقت کنیم : « مسور می‌گوید : سنگ بزرگی برداشته بودم تا ببرم، لنگ از کمرم باز شد و نتوانستم سنگ را زمین بگذارم و همین‌طور به راه خود ادامه دادم تا این‌که به جایی که باید سنگ را می‌گذاشتم، رسیدم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : نزد لباست برگرد و آن را بگیر و لخت راه نرو.»[4] حال شما خوانندگان محترم قضاوت کنید که آیا چنین شخصی دارای درک و فهم و بلوغ عقلی است؟!!!

د. و در پایان این‌که این نکته هم بسیار قابل تامل است که چگونه می‌شود از میان آن همه صحابی، فقط همین کودک شش ساله آن مطلب را شنیده و نقل کرده باشد و مشخص نشده که چگونه بقیه اصحابی که در مسجد بودند، این قضیه را نشنیده و نقل نکرده‌اند.

بنابراین ما به این تنیجه می‌رسیم که ازدواج امیرالمومنین با دختر ابوجهل، افسانه‌ای بیش نبوده و و در واقع بنی امیه آن را برای شریک کردن جرم، در خشم و غضب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به ابوبکر و عمر ساخته‌اند؛ و می‌خواهند اینگونه القاء کنند که اگر ابوبکر و عمر فاطمه سلام الله علیها را آزرده‌اند، امیرالمومنین نیز با این کار خود موجبات ناراحتی ایشان و نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراهم آورده است.

حاشا و کلّا 

 

 

منابع :

[1]. صحیح بخاری ج 3 ص 1132 ح 2943 کتاب 61 ابواب الخمس باب 5 باب ما ذکر من درع النبی محمد بن اسماعیل البخاری (256ه)بیروت ط 3 1407 ه
[2]. الاصابه فی تمییز الصحابه, ج 6, ص 119, احمد بن علی بن حجر العسقلانی, الشافعی (852ه)
[3]. تهذیب التهذیب, ج 10, ص 137, ابوالفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی, الشافعی, (852ه), دارالفکر- بیروت الطبعه : الاولی, 1404 ه, 1984 م
[4]. صحیح مسلم, ج 1, ص 268, ح 341, کتاب الحیض, باب الاعتناء بحفظ العوره, مسلم بن الحجاج النیشابوری, (261 ه), بیروت تحقیق : محمد فواد عبد الباقی

   

تولیدی

دیدگاه‌ها

ممنون از پاسخ مختصر و مفیدتون

الهی قربون این دین و مذهب برم که همه چیزش رو با عقل و منطق جلو میبره... نه با تعصب و جهالت..... هیچ دین و مذهبی در این عالم منطقی تر و معقول تر از تشیع در اسلام نیست.

ممنون از توجه شما. دنیای کنونی دنیای عقل و منطق است و زنده بودن و زنده ماندن اسلام به خاطر همین پویایی آن در زمینه استفاده از عقل و منطق است.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.