مختصری از زندگی اکهارت توله

  • 1393/04/23 - 12:34
در مکتب اکهارت نه ایمان، باور و اعتقاد سهمی دارد و نه خدامحوری و خداگرایی؛ نه ظلم‌ستیزی دیده می‌شود و نه خروش و حماسه؛ نه اقدام و مجاهدت دیده می‌شود و نه تقوا. اکهارت توله عصاره تمام تعلیمات خود را در کتاب نیروی حال خلاصه کرده؛ این کتاب که در بر دارنده آموزه‌های جدید وی در باب معنویت است، در حقیقت تجربه شخصی او در سلوک درونی گمراهش است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_  اکهارت توله در سال 1948 میلادی در آلمان به دنیا آمد و سیزده سال نخست زندگی خود را در آنجا سپری کرد. کودکی وی پر از اظطراب، آشفتگی، کشاکش‌های فرساینده زندگی ماشینی همراه بود و او را تا مرز بحران روانی پیش برد؛ [1] او کودکی خود را دوران اندوه و ناراحتی توصیف کرد؛ چرا که والدینش پس از مشاجرات زیاد سرانجام از هم جدا شدند و این‌که احساس بیگانگی از محیط خشن و ناسازگار مدرسه را تجربه کرد. وی پس از آن بهمراه پدرش به اسپانیا رفت و در نوزده سالگی به انگلیس مهاجرت کرد.
گرفتار شدن به اضطراب، ترس و افسردگی موجب شد در جست‌جوی پاسخ برای درک فلسفه زندگی برآید و برای یافتن جواب سوال‌هایش به دانشگاه رفت.

در سال اول دانشجویی در دانشگاه لندن، به خانمی برخورد که به ظاهر دچار اختلال روانی و روان‌پریشی بود به گونه‌ای که با خودش حرف می‌زد اکهارت ابتدا وی را جدی نگرفت؛ ولی پس از این‌که او را تعقیب کرد، متوجه شد یکی از مدرسان دانشگاه است. این وضع برای اکهارت عجیب بود:
« من به استادان دانشگاه به صورت فرزانگانی می‌نگریستم که همه پاسخ‌ها را در اختیار داشتند و دانشگاه را معبد دانش می‌دانستم. چگونه ممکن بود شخص دیوانه مثل این خانم، بخشی از این مجموعه باشد!؟ » [2]

چند لحظه پس از دیدن آن زن، متوجه شد که او هم، حالتی شبیه آن خانم پیدا کرده و بلند بلند با خودش حرف می‌زد! وی نتیجه می‌گیرد که همه ما دیوانه‌ایم و تفاوت در این است که برخی آهسته و بعضی هم‌چون خانم بلند با خود حرف می‌زنند و بعضی مانند من فقط چند بار این حالت را تجربه می‌کنند.

« چند ماه بعد فاجعه‌ای رخ داد که شک مرا بیش‌تر کرد؛ یک روز، صبح دوشنبه، قصد داشتیم در سخنرانی یکی از استادان که عقایدش را بسیار می‌ستودم، شرکت کنیم که متاسفانه متوجه شدیم، او در تعطیلی آخر هفته با سلاحی که به سوی خود نشانه گرفته بود، خودکشی کرده است. حیرت کرده بودم؛ او استاد بسیار محترمی بود و به نظر می‌رسید که همه پاسخ‌ها را داشته باشد ». [3]

این رخ‌داد باعث افسردگی بیش‌تر اکهارت می‌شود. اکهارت تحصیل در دوره دکتری را متوقف کرد و حدود دو سال، وقتش را بر نیمکت پارکی در مرکز لندن گذراند و گذشتن دنیا را تماشا نمود. و با دوستان خود، در صومعه بودایی به عزلت نشست.

اکهارت پیرو هیچ سنت یا مکتب خاصی نیست. [4] وی در جایی می‌گوید:
« آموزه‌های من ترکیبی از آموزه‌های کریشنامورتی و رامانا ماهارشی است که در یک جا جمع شده‌اند ».
اکهارت توله متاثر از معنویت‌های شرقی است و آموزه‌هایی از بودا، پاتانجلی، کریشنامورتی، ذن بودیسم و هندوئیسم را تبلیغ می‌کند.

او صریحا می‌گوید:
« من هیچ چیزی ندارم که به شما یاد دهم، فقط می‌خواهم متوجه ظرفیت‌های درونی خود شوید و ببینید بر چه گنجی نشسته‌اید ». [5]

وی ضمن این‌که معتقد است آموزه‌ها و تعلیماتش در ادیان الهی آمده است تلاش می‌کند گفته‌های خود را فرازمانی و فرامکانی معرفی کند و به شکل غیر مستقیم کارآمدی مرام خویش و نارسایی تعلیمات ادیان را گوشزد کند.
نهایتا، اکهارت در این جمله بودا خلاصه می‌شود: « رنج وجود دارد و راهی برای خروج از رنج و ورود به آرامش وجود دارد ».

در پایان باید گفت: در مکتب اکهارت نه ایمان، باور و اعتقاد سهمی دارد و نه خدامحوری و خداگرایی؛ نه ظلم‌ستیزی دیده می‌شود و نه خروش و حماسه؛ نه اقدام و مجاهدت دیده می‌شود و نه تقوا. اکهارت توله عصاره تمام تعلیمات خود را در کتاب نیروی حال خلاصه کرده؛ این کتاب که در بر دارنده آموزه‌های جدید وی در باب معنویت است، در حقیقت تجربه شخصی او در سلوک درونی گمراهش است. [6]

پی‌نوشت:

[1]. نیروی حال، اکهارت توله، ص 39.
[2]. زمینی نو، اکهارت توله، ص 40.
[3]. همان، ص 42.
[4]. سکوت سخن می‌گوید، اکهارت توله،  ص 7.
[5]. همان، مقدمه کتاب.
[6]. کاوشی در معنویت‌های نوظهور، ص 207 - 212

تولیدی

دیدگاه‌ها

وای خدای من . شما چقدر لجباز هستید . هر چه مخالف نظر خود ببینید توجیه می کنید . پناه بر خدا .

خانم مریم میشه همین نسبت (لجبازی) رو به شما هم چسباند. به همین راحتی. ای کاش در گفتگو از شیوه انگزدن استفاده نشه. با تشکر

گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه. الان احتمالا دنبال این هستی که این نصیحت رو هم به نقد بکشی و زیر سوال ببری اشکالی نداره ولی دوست من این جمله نه از اکهارت توله و نه از بنده حقیر، اگر یک سرچ کوچک در اینترنت بکنی میبینی که از یکی از عرفای معاصر مسلمان هست.

سلام سعید. همیشه گذشته و آینده غصه نیست؛ گاهی تجربه، گاهی یک لذت خوب، گاهی یادآوری، گاهی محرک برای برنامه ریزی بهتر و....

بله درست است اما همیشه غصه ها مال گذشته و آینده می باشد. هیچ زمانی جز زمان حال وجود ندارد گذشته و آینده ساخته ذهن آدمی است. انسان های آگاه در حال زندگی زندگی میکنند و به همین دلیل شاد و سرزنده اند. در ضمن جمله بالا از عارف عرفی گرای معاصر مرحوم دولابی بود. عرفا مدت ها طی طریق میکنند و به حقایقی دست پیدا میکنند که متاسفانه توسط ما عوام الناس به خوبی ادراک نمیشود.

سلام دوباره سعید. بله. ولی صحبت من اینه که نباید صرف بودن صفت یا حالی مثل غصه، چشم پوشی کنیم از گذشته و آینده. پس این دلیل نمی شود. گرچه گاهی غصه انسان ساز است نه تخریب گر. در مقابل هم شاید همیشه شاد زیستن هم میتونه خوب نباشه.

سلام البته که درد ، رنج و غصه همیشه انسان ساز است. درد و رنج روحی هم مثل درد جسمانی است تا وقتی که رنجی وجود دارد یعنی یک جای کار اشکال دارد که ما را وا میدارد که به دنبال درمان برویم. اما سوال اساسی این است که درمان چیست؟ برای این که به این سوال پاسخ بگوییم اول باید ریشه درد و رنج را پیدا کرد. عرفا به ما میگویند که ریشه تمامی رنج ها در تمایلات نفسانی انسان می باشد و راه رهایی از آن هم پذیرش و تسلیم و حضور در لحظه حال می باشد. به راستی انسانی که تسلیم خداست چرا باید رنج بکشد و حسرت دیروز از دست رفته و غصه ی فردای نیامده را بخورد؟ چنین انسانی هر آنچه هست را خیر میبیند حتی اگر مشکلی دنیوی هم برای او پیش بیابد به جای اینکه رنج بکشد و غصه بخورد با توکل به خدا تلاش خود را میکند و نتیجه را به خدا میسپارد. این معنی واقعی تسلیم و مسلمانی است."آن‌که خود را با تمام وجود تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگار اوست. بیمی بر او نیست و اندوهگین نخواهد شد (بقره/۱۱۲)". 

سلام سعید عزیز. آیا این تعریفی که فرمودید مطابقت داره با بیان توله؟

سلام بنده دو کتاب نیروی حال و زمین نو این نویسنده را (با ترجمه مسیحا برزگر) مطالعه کرده ام به نظر بنده مطابقت داشت. البته حرف های او چیز جدیدی نیست همانطور که در کامنت های قبلی هم عرض کردم بسیاری از عرفای خود ما قبل از او این حقایق را بیان کرده اند. فقط تفاوت در اینجاست که اکهارت تول این مفاهیم را با زبانی ساده تر بیان میکند. پیشنهادم به شما دوست عزیز این است که با توجه به اینکه قصد داری این شخص را مورد نقد قرار بدی شما هم آثارش را مطالعه بفرمایی.

سلام. لطفا رفرنس های بالا رو بخونید. همینطوری که فال نزدیم به کتاب های ایشون.

اتفاقا دقیقا همینطوری فال زده اید

سلام. این جدلیات به چه دردتون می‌خوره؟ اگر شما نقد علمی دارید بفرمایید. استفاده می‌کنیم.

به شدت متعصب هستید و مغزتون رو از فقط رو این نکته متمرکز کردین ک غیر از چیزی ک شما درک کردین یا کهن الگو ها به خوردتون دادن درست نیست و از اون دسته ادم هایی هستید ک هزار تا دلیل هم براتون بیارن چون مغزتون رو روی هرچیزی دیگه ای به جز دانسته هاون بستید قانع نمیشید و پیشنهاد میکنم به اون هایی ک نظرشون با شما فرق داره برای قانع کردنتون وقت نزارن

سلام فاطمه. هیچ موقع ما نگفتیم اون چیزی که ما درک کردیم درسته. ما میگیم براساس بیان عقل کل، انحراف در افکار اکهارت وجود دارد. و این توسط مباحث عقلی اثبات می‌شود. یعنی اگر داعیه این هستیم که عقل کل را قبول داریم. اما در مورد کهن الگوها، من بر اساس مبانی خودم حرف میزنم و نظریه‌ی کهن الگو یونگ را قبول ندارم و برای قبول نداشتنم دلیل دارم

سلام آقای محمد طه.اکثر نظرات دوستان گرامی با نظر بنده در یک راستا هست.اولآ و اولآ و اولآ و برای هزارمین بار اولآ باید این دیدگاه خود رو عوض کنیم که سرتاسر این کره ی خاکی هر کسی با هر موقعیت جغرافیایی این فرصت رو داره که در طی سفر روحی و معنویش به این دنیا سفر قهرمانی رو طی کنه و این کشش و جذبه در تمامی بشر(و با تاکید بسیار تمامی انسان ها،نه صرفا خاورمیانه و مخصوصا جامعه و کشور ما)وجود داره تا دوباره با خودشناسی و با زهم تاکید می کنم خودشناسی نه دیگر شناسی به خدا رجوع کنه و در واقع رجعت کنه و این کار فقط با تسلیم در برابر حق اتفاق می افته و تسلیم بودن هم برای یه بودایی،هندی،مسیحی...می تونه رخ بده و اینجور نیست که فقط برای یک عده ی خاصی در یک موقعیت جغرافیایی خاص اتفاق بیفته.پس اولآ بپذیریم که همه حق دارن در مورد حق و حقیقت صحبت کنن.من کتاب های اکهارت توله عزیز رو خوندم بنام نیروی حال و کتاب بینظیرش بنام زمینی نو و کتاب دومش تاکید عمیقی وزیادی روی شناخت نفس گذاشته و به شخصه باید اعلام کنم که قبل از شناخت و مطالعه این کتاب ها واقعا سردرگم و حیران بودم که واقعا هدف از خلقت من چیست؟ولی خوشبختانه در مسیر درستی قرار گرفتم و با استادان شهبازی،مصفا،اکهارت و مسیحای برزگر جان جانان آشنا شدم که همه تعالیم آنها شبیه به هم هست و همه روی این نکته تاکید دارن که ابتدا انگشت اشاره و نورافکن رو به سمت خودت برگردون و هر لحظه و هر ثاتیه را غنیمت بدان و برای خودشناسی از دیگران پیشی بگیر و این کار تنها با پذیرش و تسلیم به لحظه حال اتفاق می افته و طبق گفته پیامبر عزیزمان دشمن ترین دشمن تو ،نفس توست که الویت ما در زندگی باید شناخت هرچه بیشتر این دشمن باشه اول باید تکلیف ما با این دشمن روشن بشه و نقد و بررسی دیگران و نوشته های اونها زمانی جایزه که ما خودمون از نفس رها شده باشیم و وجود و حضور خدا رو درون خوومون تجربه کرده باشیم.پس کار و هدف اصلی ما باید شناخت خود باشه و بدانیم و آگاه باشیم که خود شناسی یعنی خدا شناسی.یعنی تا خودت رو کامل نشناسی به هیچ عنوان نمی تونی ادعا کنی که خدا رو می شناسی این تنها یه باور و اعتقاده و تجربه درونی نیست.در آخر هم باید اضافه کنم اگر دردی درون خودمون می بینیم،اگر حس خوبی نداریم،اگر منتظریم که کسی بیاد و نجاتمون بده،سخت در اشتباهیم چون طبق گفته امام علی درد تو از تو و درمانش هم از توست...به امید آگاهی بیشتر برای نسل انسان...از اینکه طولانی نوشتم واقعا عذرخواهی می کنم.پاینده و تندرست باشید

سلام. از ادب و متانت شما تشکر میکنم. ببینید از نظر شما مشکل کجاست؟ بحث ما چیه؟ آیا ما بحث می‌کنیم روی خودشناسی؟ یا شناخت خود؟ آیا ما بحث می کنیم روی اصل تسلیم؟ نه خیر. بحث ما روی طریقت خودشناسی است و تسلیم کِ و چِ بودن است. تمام مویدات شما در اصل است که بحثی روشون نداریم. که در اینجا با رفرنس گفتیم در مکتب اکهارت نه خدامحوری معنا دارد نه تعالی طریقت محور./// در ضمن من یک سوال می‌پرسم؛ آیا خود شناسی یک شخص مسلمان(با توجه به چهارچوب دین اسلام) و همچنین هدف، و تعالی او با بودایی و مهایانه(طریقت او) یکی است؟؟؟

سالها در پی آرامش بودم، تا ۲۵ سالگی در دین به دنبالش گشتم ولی نیافتم اما حالا آن را در کتابهایی مانند نیروی حال دارم پیدا میکنم و همین برایم کافیست.

سلام حسن. تا آرامش را چه معنا کنید. از کجا معلوم این راه یک آرامش زود گذر نباشد؟ ضمنا کی گفته دین برای آرامش است که شما در دین به دنبال اون گشتی؟ البته اون آرامشی که شما دنبالش هستید

بنظر من یک حقیقت بیشتر وجود ندارد. هر کسی از ظن من شد یار من...از درون من نجست اصرار من. هر کسی شمه ای از حقیقت را چشیده و لمس کرده اکهارت، وین دایر، عرفا و بعضی شعرای ایرانی...حتی اشو که نقدهای اساسی بر او هست که حتی فرهنگ غرب هم او را برنتابید چه برسد به متفکرین و منتقدین عزیز داخلی. بیشترین نقد به کتابها و افکار اکهارت تول این هست چرا این آقا یا امثال ایشان مثل وین دایر و...موضع حق علیه باطل نمیگیرند؟ چرا نمیگویند در چه جبهه ای شمشیر میزنند؟ چرا در دیدگاه های ایشان مظلوم و ظالم ستم و ستمگر و ستمدیده جایگاهشان مشخص نیست؟ چرا در مقابل فرهنگ غرب موضع نمیگیرند مثل ما؟ و سوال ها و نقد هایی از این دست. که البته این بخاطر بسته بودن و قفل بودن ذهن خود منتقدین محترم مسلمان ماست که کاملا خود را در جایگاه حق و تقریبا تمام جهان را در جایگاه باطل میبینند. و هر حرفی هر دیدگاهی هر اندیشه ای را حتی معنوی ترین آنها و نزدیک ترین آنها به دین اسلام را هم در خوشبینانه ترین حالت زاویه دار میبینند. بله شما میتوانید ثابت کنید که شما درست میگویید اکهارت هم و غالب خوانندگانی که در سراسر جهان اندیشه های او و کتابهای او را می خوانند به شما ثابت میکنند که او درست میگوید و نتایج و تحول یا تغییر مثبتی در زندگی شاهد بوده اند. چون همه چیز در دایره افکار و اعتقاد شما اتفاق می افتد. هر کس به آنچه ایمان دارد آنچه باور دارد دایما با تجربیاتی در ارتباط با همان فکر غالب خود روبروست و چون تجربه میکند و لمس میکند آن را حقیقت میپندارد. بنظر من اکهارت دست روی خوب نکته ای گذاشته. فکر....جریان فکر و ذهن...نفس انسان. شما میگویید عذاب وجدان راهی است برای ترک گناه و رسیدن به حق تعالی. خود این عذاب وجدان به عقیده من همان احساس گناه اگر توانایی بخشیدن خود و احیاء عزت نفس در انسان نباشد خودش بزرگترین گناه است. کاری که متاسفانه جامعه شیعی ما امروز با مردم خودش میکند این است این عذاب وجدان و احساس گناه را دایم در دل مردم زنده نگه دارد. شما واقعا در جامعه امروز ما معنویت میبینید؟؟؟ حاصل چند دهه پیاده سازی فقه شریف اسلامی خیلی هم گلی به سر انسان جویای سعادت نزد که حالا بقول شما عرفان های نو ظهور نمیتونند بزنند. متشکرم

سلام محمدعزیز. ببینید ما مسلمانان بر اساس سه چیز حکم به مسئله ای میکنیم. قرآن، روایات و عقل. اشکال اول: شما گفتید اشکال عمده ما مسلمانان اینه که چرا موضع در مقابل ظلم و ظالم نمیگیرند . ما در روایات داریم «هل الدین الا الحب و البغض» آیا دین غیر از حب و بغض است؟ و شما جواب ندادید چرا نباید آن‌ها از این مسئله حرف بزنند ؟ و چرا نمی زنند؟ بله شاید اشخاصی باشند که ذره‌ای درک را بدست آورده اند و ما منکر این مسئله نیستیم ولی مسئله اصلی ما انحراف کثیری است که در این مکاتب وجود دارد. البته که شیطان هم می‌گفت فقط تو را میپرستم و به انسان سجده نمیکنم. یعنی درک فقط سجده برای خدا و سپس همین درک به ضررش تمام شد و شد از کافران. درثانی شما گفتید همه چیز در دایره افکار و اعتقاد ما اتفاق می‌افتد نه خیر اینچنین نیست انسان به خیلی چیزها فکر میکند و اعتقاد دارد ولی آن چیز اتفاق نمی افتد ثالثا شما گفتید اکهارت دست روی خوب نکته ای گذاشت فکر، ذهن و نفس ... این کلمات هر کدام معنای مغایری با همدیگر دارند ویکی نیستند یعنی فکر ذهن نیست ذهن نفس نیست و... رابعا اساسا بحث ما این نیست که از عذاب وجدان به عزت نفس میرسیم یا نه بحث ما این است که کلا اکهارت عذاب وجدان را نفی میکند و از ریشه قبول ندارد. و خود شما هم قبول دارید که عذاب وجدان باید باشد حالا نتیجه این عذاب وجدان چه خواهد شد بماند. ببینید اینکه در جامعه امروزی معنویت نیست دلیلش فقر وجودی نیست یعنی در شریعت فقر مقوله معنویت وجود ندارد بلکه پیاده سازی و عمل به آن توسط مردم است که بروز و ظهور میدهد. چقدر در فقه و شریعت از دروغ، رشوه، و... منع کردند حال چقدر مردم به آن عمل می‌کنند؟ خلاصه عیب از مسلمانی ماست

متشکرم محمد طاهای عزیز. در اثار اکهارت بر جامعه غرب سبک زندگی مصرف گرایانه و خالی از معنویت (حالا معنویت به معنایی که ایشان بکار میبرد) نقدهای بسیاری وجود دارد. خود این نقدها این متفاوت اندیشیدن همان از خود برخواستن است و هیچ عملی بالاتر از برخواستن از خود و قیام علیه نفس نیست. حضرت علی (ع) در پاسخ به شخصی که گفت اصحاب کهف را عملی نبود (نتیجه ایمان) می فرمایند چه عملی بالاتر از این که ایشان از خود برخواستند. اساس این حرکت ها و اندیشه های نوین دقیقا بخاطر همین خلاء بزرگ در جامعه امروز غرب بوجود آمده. هر کجا دردی بود درمان همانجا رود. این نیاز به تحول و خستگی و سرخوردگی انسان امروز از سبک زندگی بی روح و خودخواهانه و لذت جویانه صرف او را وادار به جستوی راهی و منفذی برای عبور از این بن بست ها یا بازگشت به راه اصلی کرده است. انسان امروز واقعا بدنیال راهی برای بازگشت به اصل خویش است. بازگشت به آن جنبه الهی و ملکوتی. گرچه غالب آنها متاثر از مکاتب شرقی و باز هم کمی انسان محورانه است و آن وجه توحیدی که مد نظر قرآن است در آنها شاید کمرنگ است. ولی همه اینها نوید بخش آغاز حرکتی نوین و نیاز به تغییر در سبک اندیشه و زندگی انسان عصر حاضر است. از نگاه کلی این روند مثبتی است حتی از منظر روایات اسلامی در باره آنچه حوادث پیش از ظهور و آخرالزمان میدانیم و آن تصویری که از اتفاقات هولناک و جهانی بشدت تاریک و فرو رفته در ظلم داریم. روایاتی داریم با این مضمون که تا زمانی که این آمادگی در انسان بوجود نیاید ظهور اتفاق نخواهد افتاد(لیاقت بحث در مورد آن را در خود نمیبینم آنچه درک شخصی است عرض میکنم) منظور از امادگی قطعا این نیست که شمشیرت را و زین و یراق اسبت را دم دست بگذار و گوش بزنگ باش. آمادگی همان درک و شناخت خود بعنوان انسان است که جوهری ورای این ظاهر قابل مشاهده و لمس دارد (خودشناسی) و حرکت بسمت آن جوهره الهی و آن بعد معنوی و خداگونه است. و این شناخت روز به روز شفاف تر و سیقلی تر و زنگار آن گرفته خواهد شد. باور پذیری اینکه انسانی میتواند هزار و سیصد سال زنده بماند نیاز به شناخت ماهیت حقیقی انسان دارد تا وقتی این شناخت و در نتیجه آن، آن ایمان بدست نیاید آمادگی هم بوجود نخواهد آمد. ببینید حتی معجزاتی که از طرف پیامبران در قرآن ذکر شده یک روند تکاملی دارد. درک و آگاهی انسان در زمان پیامبر اسلام از زمان حضرت موسی بیشتر شده است. انسان زمان پیامبر مفهوم خدا را پذیرفته او راه را اشتباه رفته و در شرک است. او دیگر با عصا و اژدها قانع نمیشود برای تاباندن نور ایمان در او نیاز به معجزه عظیمتری بوده است. انسان امروز نیاز به معجزه ای والاتر دارد و آن خردمندی است. اکهارت تول نه مدعی فرقه و آیینی جدید است نه ادیان را رد یا دعوت به دین دیگری میکند. اکهارت تول لحظه ای درنگ است لحظه ای مکث و سکون در دل شتابزدگی و سرعت. شکافی کوتاه بین دو فکر. میگوید آن لحظه سکون و بی ذهنی تو خودت هستی. تو ورای آن من فکر کننده ای. تو آن نجواهای ذهنی نیستی... متاسفانه شما برای نقد بیشتر واژه ها را ملاک قرار میدهید نه مفهوم را. نفس ذهن و فکر...اکهارت میگوید. این ذهن است که فکر میکند. فکر تجلی انرژی ذهن است. انسان خردمند دایم در حال رفت و آمد بین آن وجود حقیقی و ذهن فکر کننده است و هیچ خلاقیتی هیچ هنری هیچ اثر شگرفی خلق نمیشود مگر در حرکت بین ذهن و بی ذهنی. گاهی فقط مشاهده کنید قضاوت نکنید از اشیاء از دلخوشی ها و لذت ها و از ترس ها و کمبود ها برای خودتان هویت نسازید. باور ها اعتقادات عادات شما برای شما هویت ساخته است. شما آن نیستید منظور او از نفس همین هویتی است که از دلبستگی ها و وابستگی ها ساخته ایم تمام آن منم ها...من مسلمانم من مسیحی هستم من ایرانی یا امریکایی یا ژاپنی هستم. من آدم چنین و چنانی هستم... شما ورای این اشکال و تعاریف هستید به اسم ها و فرم ها خیلی دلخوش نباشید . کما اینکه من با هویت مسلمان بعضا همان خطاها را دارم که انسانی با هویت بودایی یا مسیحی. منظور از نفس این است. شهوت پرستی طمع خودخواهی و... اینها آفت انسان بودن هستند. اگر جهان غرب از پوچ گرایی و نهیلیسم به اوشو و حالا به اکهارت یا وین دایر و سایرین رسیده باشد باز هم این مسیر رشد را نشان میدهد. به فال نیک بگیرید. در آینده ای نه چندان دور دیگرانی متولد میشوند و حرفایی خواهند زد از جنسی که باز هم توحیدی تر است. جهان پویاست و تشنه پذیرش و آن آمادگی که بتدریج حاصل میشود. و شاید آنگونه که ذهن ما دو دو تا چهارتا میکند و مطابق آنچه ما فکر میکنیم عمل نکند. قوانین و سنت های خود را دارد. این روند تکاملی است. حقیقت یک چیز است دوست عزیز شاید ما فقط پای فیل را چسبیده ایم و دیگری گوش یا گردن فیل را.

محمد جان. پیام شما را خواندم. شما نقدهای ما را نسبت به ترویج این تفکر در جامعه ایران اسلامی ببینید.دین اسلامی که هر دو یقین داریم کامل است و نیاز به هیچ چاشنی ندارد.

ممنونم از توجه شما. هدف از نقد شناخت و شناساندن کاستی ها و نادرستی هاست. ولی نمیتوانیم چیزی را بطور کامل رد کنیم وگرنه باز هم بر جدایی خود از بقیه جهان آن هم با نگاه سرورانه و از بالا به پایین صحه گذاشته دچار اشتباهات مکرر خواهیم بود. این روش نقد آدم را یاد جمله معروف عمر می اندازد که اگر آنچه در این کتاب ها آمده است در قرآن هست پس نیازی به آنها نیست همه را آتش بزنید و اگر آنچه نوشته است در قرآن نیامده است پس باید آتش بزنید. تعصب در اینکه بگوییم فقط ما درست میگوییم و فقط راه ماست که راه رستگاری است خود نشان از عدم شناخت کافی ما از جهان و قوانین الهی حاکم بر آن است. بله عیب در مسلمانی ماست. قرآن کریم در عین ساده بودن و قابل فهم بودن مفاهیم عمیق تر و لایه لایه ای دارد که هر کس با توجه به سطح آگاهی خود از قسمتی از این لایه ها برداشتی دارد و فکر میکند تمام آنچه هست همین است که او درک میکند. البته آنچه آیات محکم است که در آن بحثی نیست میخواهم به این موضوع اشاره کنم که ما همه آنچه در آن هست را واقعا میدانیم؟ یا علمای ما به همه زاوایا و مفاهیم آن اشراف کامل دارند؟ کمی ذهن خود را باز بگذاریم تا هوایی بخورد بخدا ایمانمان خط نمی افتد که هیچ‌کامل تر هم میشود. سردار سپاهی که برایش سینه چاک میدهیم، آرایش نظامی گرفته ایم و بر طبل جنگ با جهان میکوبیم تا بیاید و انتقام بگیرد، شاید سربازانی دارد در آن سوی جهان که کسی فکرش را نمیکرد شاید نوری در اوست که تاریکی و نا آگاهی را میزداید گویی که انتقام میگیرد از هر چه پلیدی و زشتی است با شمشیری که نمیدانیم چیست. ریشه را میزند نه شاخ و برگ را... چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

سلام محمد. هیچ وقت دیدگاه ما این نبوده که کلام او کاملا غلط است . این مقاله صرفا نقد اشتباهات موجود در کلام آنان است همین . و در جاهایی هم ممکن است این قبیل افراد چیزهایی بگویند که حقیقت داشته باشد و درست... که اینجا مجال آن ها نیست.

اولا شما که دم از دین وخدا میزنی داری یک انسان دیگرو قضاوت میکنی وبهش برچسب میزنی پس اسیر نفسی پس خودت گمراهی هنوزوازمعرفت بدوری ثانیا شما چطور ادعا میکنی اکهارت خدا روقبول نداره شما اول بهتره هردو کتاب نیروی حال وزمینی نو را مطالعه کنی بعد نظر بدی ایشون همواره میگه مهم نیست که چه نامی برای سرمنشا هستی بذاری خدا یا طبیعت یا محبت یا یهو یا اهورا مزدا یا برهمان یا دائو همه این نامها فقط میتونم به اون حقیقت غائی اشاره کنند که بدون شکل وفرمه وهمه چیز از او بوجود میاد سوما شما نوشتید ایشون دوسال بخاطر افسردگی در پارک سرگردان بودند بهتر بود ابتدا بدون غرض وپیش داوری ابتدا در مورد زندگی وکتابهای اینشون مطالعه میکردید ایشون دو سال بخاطر بیداری وروشن بینی در سرخوشی وسرور به سیر وسیاحت درطبیعت گذروندن نه افسردگی چهارم ایگو یا همون نفس ومنیت همیشه میخواد خودشو برحق ودیگران راباطل وگناهکار جلوه بده چون بقای نفس بر برتر بودن خودش نسب به دیگران هست شما و من وهممون بهتره یک نظری در احولات درونی خودمون بکنیم واسیر ایگو ونفس نشیم ودر مسیر بیداری وبازگشت به حق که حقیقت و واقعیت غائی وابدی ماست حرکت کنیم

تعجب می کنم از کسانی که از آقای تله این قدر حمایت می کنند و با این بی ادبی به کسی که ایشان را نقد می کنه می تازند. اگر اونها حداقل گفته های آقای تله را خوب می فهمیدند و به آن عمل می کردند اینگونه برآشفته نمی شدند!!! این چه مکتبی است که برای دفاع از اون باید پا روی اصول آن گذاشت. فکر می کنم الان خود آقای تله هم به این حامیان می خنده!!!

ممنون ولی کاش بیشتر و کامل تر بشه کتاب ایشون رو بررسی کرد تاثیر ایشون بسیار زیاد است و مهمترین دلیل ان نبود متاسفانه نبود معلمین معنوی قوی در دنیا و کشور ماست.

معلمین قوی وجود دارند

هیچ پیام منفی و متضاد اسلامی که شما از آن دم میزنید در سخنان اکهارت وجود ندارد وقتی هنوز پیام او را متوجه نشدین لطفا غرض ورزانه و بدون آگاهی مطلبی رو ننویسید. سخنان او چیزی جز برای آگاهی و هشیاری بیشتر نسبت به خود انسان نیست.

معلمین قوی معنوی وجود دارند استاد طاهرزاده

به نظرم اکهارت توله حرف به جا ومعقول می زند همین حرفهارا اشو در هند مولانا علی طاهری وساد گرو وحتی به جرات گفته میتونم که قران هم همین حرفهارا میزنه متاسفانه بعضی ها زندگی را معنی می کند زندگی راباید زندگی کرد نه معنی ودیگر اینکه حرفهای اکهارت فهمیدید و درک نکردید بین واژه فهمیدن ودرک کردن تفاوت زیاد وجود دارد

سلام سمیع. اصلا بگو نظرات همه با قرآن یکی هست؟ و همه حرف قرآن رو میزنند. چرا مصداقی صحبت نمی کنید؟ لطفا مصداق بگویید!! مثلا کجای قرآن این حرف اشو را میزند که «بچه ها باید در کمون زندگی کنند» یا بگویید کجای قرآن اجازه سکس آزاد را می دهد؟ کجای قرآن به پیامبر اسلام و دیگر پیامبر توهین میکند؟ کجا نیروی شر تقدیس می شود؟ اینا همه نظریات اشو، طاهری و... است. لطفا مصداقشون رو در قرآن ذکر کنید. ده ها نظریات بی خود دیگه ای که میدن

ادیان تنها یک لایف استایل هستند یعنی سبک زندگی اما آنچه در تمام آنها مشترک است وجود یک گرداننده (خالق، خدا، کائنات و...) برای مخلوقات اعم از جماد و نبات و انسان و اجنه است. ارتباط بی واسطه برای خالق مورد تشویق است اما قرار دادن وی در کالبد انسانی کاری بس بیهوده اکهارت معتقد است که اگر بر روی نیروی مستتر و غیر قابل انکار خالق اسم قرار دهیم حتی خدا این سبب کلیشه شدن و جسم قائل شدن و محدود کردن او در عقل کوچک می شود، درحالی که ذات و صفات خدا نمی تواند محدود باشد. در اسلام می توان خدا و حق را زیر پا گذاشت و بعد از آن است که حق شروع به انتقام گیری از تو می کند. کافیه برای اثبات یک سری حرفها به دقت به ترجمه دعای عرفه از امام حسین علیه السلام رجوع کنید اونوقت متوجه می شوید که تسلیم بودن در لحظه حال یعنی پذیرفتن و محترمانه در مقابل حق خضوع کردن. آزاده بودن یعنی چه - حق و ناحق نکردن یعنی چه شکر گزاری واقعی یعنی چه - خداوندی که آنها معرفی کردند خداوند رحمت و بخشش و گشایش است اما خداوندی که توسط برخی فقهیون معرفی شد فقط از آن کسانی است که ...

دین ساخته بشر هست… وکتاب قرآن پر از تناقض و بدون اعجاز … اینو هر کسی که دقیق قرآن رو خونده میفهمه … سوره احزاب آیه ۵۰ برده داری … عدم تساوی حقوق زن و مرد … اینها از ذهن یک انسان نشات گرفته و نمیشه به خدا نسبت داد!!!

پاسخ به آتلانتیس :::::::: 1. با فهم ناقص درباره یک دین، درباره همه ادیان نظر می‌دید این یعنی مغلطه. 2. قرآن کتابی بدون تناقض هست و شبهاتی که تحت عنوان تناقضات قرآن مطرح شده، در حقیقت کم عقلی شبهه‌کنندگان را ثابت کرد. اینکه قرآن، در هنگام نزول، سرسخت‌ترین دشمنانِ خود را به تواضع واداشت خود معجزه است. برای قرآن معجزات بسیاری هست. یک نمونه دیگر اینکه آنچه قرآن گفته حتماً و حتماً رخ خواهد داد. مثلاً وقتی آیه ای در مذمت ابولهب نازل و او به لعنت خداوند گرفتار شد. مشرکان به ابولهب گفتند که تو به دروغ اظهار اسلام کن که آیه قرآن دروغ از آب دربیاید (آیه میگوید که ابولهب کارش تمام هست و هیچ راهی برای ایمان آوردنش باقی نمانده. حال اگر ابولهب به ظاهر ایمان میآوردف در حقیقت آیه قرآن دروغ میشد و قرآن باطل) اما ابولهب آنچنان ذهنش سنگ شد که نتوانست این کار را بکند با اینکه به ظاهر دست برتر (برگ برنده) با ابولهب بود اما باز هم قرآن پیروز و برنده این مسئله شد و این از عجائب قرآن است. 3. درباره برده داری، از قضا قرآن بارها دستور به آزادکردن بردگان داده و حتی آزادی برده را به اختیار خودش گذاشته (که اگر برده داری مایل به آزادی بود، مالک او را آزاد کند). در همین سایت جستجو کنید اسناد ارائه شده. این نشان میدهد شما قرآن را حتی سرسری هم نخواندید چه برسد به دقیق... 4. قرآن برای حقوق زن و مرد، عدالت قرار داده. یعنی هر چیزی جای خود. نه مساوی... بدیهی است که مردان و زنان از لحاظ جسمی و روحی با هم تفاوت دارند. شرایط یکسان ندارند پس حقوق یکسان هم معنی ندارد. 5. گفتیذ: چون برده داری و عدم تساوی حقوق زن و مرد یعنی این از خدا نیست. سؤال: اینکه در طبیعت، یک جاندار بر جاندار دیگر مسلط است و این همه تفاوت و عدم تساوی در طبیعت مشاهده میکنید، این را چه میگویید؟ این هم از خدا نیست؟ شما در ذهن خود، یک خدا ساختید (بت ذهنی) و آن را قبول دارید و میپرستید. آن هم بدون تفکر درست ________ در پایان ::::::: به زودی یک جنگ تمام عیار جهانی شروع میشود که امامان ما پیشگویی کردند که 1 سوم مردم جهان در جنگ و 1 سوم در اثر بیماری‌ها از دنیا خواهند رفت. همان شیاطینی که شما جنای آتلانتیس از آنها پیروی میکنید قرار است جان و مال و عِرض و دار و ندار شما را نابود کنند. شما را دعوت میکنم به پیروی از قرآن و امامان دوازده گانه و این کشتی نجات است. دراین کشتی وارد شوید

صفحه‌ها

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.