کریشنا مورتی راهنمای آزادی؟

  • 1395/08/07 - 17:11
در مورد کریشنا مورتی باید گفت که وی در سخنانش می‌کوشد که ابهام را حفظ کند و مخاطبانش نتوانند به اصل نگرش او پی‌ببرند. وی در حالی از آزادی صحبت می‌کند که روش‌های او برای هدایت مخاطب کاملاً غبارآلود و مبهم است. کسانی که اندک مطالعه‌ای از کتاب‌های کریشنا مورتی را داشته‌اند می‌توانند ابهام را در نوشته‌های وی به روشنی ببینند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از دیگر فطریات انسان، حریت و آزادی است. به موجب این خواست فطری،  انسان دوست دارد که تحت تأثیر عوامل خارج نبوده، اراده‌اش نافذ باشد و مانعی بر فعل او مؤثر نشود.[1] در ادیان شرقی آموزه‌ای به نام «موکشا» وجود دارد که به معنای آزادی و رهایی است. رهایی از رنج زندگی در قید و بندهای این جهانی و آزادی از اوهام و فریب‌هایی که اندیشه و قلب ما را محدود و اسیر کرده است. «کریشنا مورتی» می‌خواهد این آزادی را به انسان امروز ارمغان کند. او چنان به این اصل معتقد و پای‌بند است که حتی راه دست‌یابی به این آزادی را نیز در چارچوب و شیوه‌های مشخصی نمی‌بیند و هرکس را راهی به‌سوی حقیقت می‎داند که اگر بخواهد از راهی برود که دیگری به آن رسیده است، گمراه خواهد شد.
مشکل اصلی و اسارت اساسی انسان‌ها این است که با ذهن خود زندگی می‌کنند. همه‌ی اسارت‌ها از اینجا آغاز می‌شود: اسارت در برنامه‌های دیگران، اسارت در حرص و خودخواهی و اسارت در آرزوهای دست‌نیافتنی. او می‌گوید: «حقیقت سرزمینی است بدون معبر، راهی به سوی آن نیست... ادراک و تصور شخص از زندگی به وسیله‌ی تصاویری شکل می‌گیرد که قبلاً در ذهنش ثبت شده است. محتویات ظرف اشعار و خود اشعاری او، عین اشعاری است که همان تصاویر به او داده‌اند؛ در او ایجاد کرده‌اند... فردیتی که جوهر هستی انسان را تشکیل می‌دهد، آن چیزی که در هر فرد بیگانه و بی‌نظیر است، وابسته به این چیزهای سطحی و عارضی نیست. آن یگانه، هنگامی هست که انسان از محتویات خوداشعاری آزاد گشته است».[2]
انسان برای اینکه به آزادی برسد، باید فردیت خود را بیابد. فردیت انسان با تصاویر ذهنی تیره و مکدر می‌شود؛  یعنی آزادی را باید در رویارویی مستقیم با هستی دریافت، بدون هیچ ذهنیتی که با اصالت تفاسیر و تعابیر ما را به بند می‌کشد و از درک حقیقت محروم می‌کند.
«آزادی کیفیتی است فی‌نفسه کامل و غیر وابسته، مستقل از هرگونه استنتاج ایدئولوژیک، مستقل از هرگونه محرک و چون مستقل از محرک است، واکنش نیست. آزادی یعنی سکوت، خلوص و خلوت کامل ذهن».[3]
آزادی، رسیدن  به حقیقت (نامحدود) است. پس با ذهن نمی‌توان آن را شناخت؛ بلکه شعوری برتر که انسان را از ذهنیات رها کند؛ حساسیت و ادراکی که با عشق فراهم شود می‌تواند نسبت هرکس را با حقیقت مشخص کرده، او را به آزادی و رهایی کامل برساند. آزادی، واکنش در برابر یک چیز نیست، بلکه افزایش ظرفیت وجودی انسان برای دریافت تمام حقیقت است.
آزادی، یعنی رهایی از هر از هر قیدوبند و محدودیت و این، تنها با تجربه‌ی حقیقت تحقق می‌پذیرد؛ حقیقتی که نامحدود و ناشناختی است، همه جا به تجربه می‌آید و برای این کار، ظرفیت محدود ذهن هراس‌آور و ضد آزادی است. با ذهن تمایز می‌گذارید و موضع می‌گیرید، از همین جاست که به بند می‌افتید. اگر ذهن را کنار بگذارید، آن را که هست خواهید یافت و آن، حقیقت است و شما خود، راهی به‌سوی حقیقت خواهید بود. کریشنا می‌گوید: «آیا نامحدود چیزی است که بتوان آن را جست‌وجو کرد؟ آیا ذهن محدود می‌تواند در جست‌وجوی ناشناختی برون از هرگونه وهم و اندیشه باشد؟ حقیقت مکان ثابتی ندارد، نه راهی بدان هست و نه راهبری. کلمه‌ی حقیقت، غیر از خود حقیقت است».[4]
مناط آزادی، قدرت بر اجرای عمل و دست‌یابی به مقاصد است؛ به‌ویژه اگر توانایی به محض اراده تحقق یابد.[5] کریشنا مورتی به خوبی تشخیص داده است که برترین مقصود و خواسته‌ی انسان، درک حضور هستی مطلق و حقیقت محض است و آزادی، یعنی درک او به محض اراده. هم‌چنین اگر انسان به حضور هستی مطلق آگاه شود، دیگر امور گوناگون نمی‌توانند وی را تحت تأثیر او قرار داده، مبدأ اراده‌ی او را متأثر کرده و واکنش‌هایی را در وی برانگیزند؛ اما مشکل او این است که راهی را برای تأمین این آزادی نمی‌شناسد و ذهن را تنها مانعی معرفی می‌کند که باید بر طرف شود؛ درحالی که می‌توان با اعمال و طاعات خاصی که او خواسته است به سهولت به آزادی رسید و تمام اندیشه و اراده را در آگاهی و اراده‌ی حقیقت مطلقی که عشق و آگاهی محض است، فانی کرد. اینجاست که راه شریعت به کار می‌آید و کسی که از آن محروم است، در سرگردانی به سر برده و به آسانی، به تمام ظرفیت خود درباره‌ی هستی محض و درک حقیقت مطلق نمی‌رسد و در هدایت دیگران نیز ناتوان است. مورتی می‌کوشد در سخنان خود ابهام را حفظ کند، تا مبادا کسی به تعالیم یا بینش روشنی برسد؛ زیرا در این صورت در بند ذهن گرفتار شده است. او می‌خواهد با ابهام‌پردازی، پیچیده‌گویی جریان ذهن را متوقف کند. تا آن راه دیگر حقیقت پدیدار شود.
مشکل کریشنا مورتی این است که ظرفیت‌های عمل و اندیشه را در سلطه‌ی طبیعت می‌بیند و نمی‌تواند آن را در مورد فطرت به کار گیرد. از این‌رو، از طبیعت اثر پذیرفته و مایل است که به هیچ شکلی به دام آن نیافتد؛ ولی به‌نوعی از آن شکست خورده، عرصه‌ی عمل و اندیشه را کاملاً تسلیم او کرده و تنها ظرفیت و استعداد دل را برای تأمین آزادی به کار می‌گیرد؛ درحالی که آزادی حقیقی، این است که انسان در همه چیز و همه جا او را بیابد و هرچه را می‌خواهد محقق سازد.[6]

پی‌نوشت:

[1] . محمدعلی شاه‌ابادی، رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطرة، تهران: نهضت زنان اسلام، ۱۳۶۰، ص ۱۰.
[2] . کریشنا مورتی، جیدو، تعالیم کریشنا مورتی، نشر قطره، ۱۳۹۵، ص ۱۴.
[3] . کریشنا مورتی، نگاه در سکوت، نشر گفتار، ۱۳۸۰، ص ۶۵.
[4] . کریشنا مورتی، حضور در هستی، ترجمه محمد جعفر مصفا، نشر قطره، ۱۳۸۵، ص ۴۳.
[5] . محمدعلی شاه‌آبادی، شذرات المعارف، نشر کنگره عرفان و شهادت، ۱۳۸۰، ص ۱۳۵.
[6] . حمیدرضا مظاهری‌سیف، جریان‌شناسی انتقادی عرفان‌های نوظهور، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۹، ص ۴۶.

جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: حمیدرضا مظاهری‌سیف، جریان‌شناسی انتقادی عرفان‌های نوظهور...

تولیدی

دیدگاه‌ها

مطلب شما در کانال نقد عرفانهای کاذب منتشر شد @n_erfanha

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.