رؤیابینی در اکنکار

  • 1394/04/25 - 19:14
رؤیا به تحولاتی که در عالم خواب می‌گذرد گفته می‌شود. رؤیابینی همان اصطلاح خواب دیدن است که در بین ما رایج است. البته نوعی از رؤیا در اکنکار وجود دارد که بدان رؤیای بیداری می‌گویند و در اصطلاح ما خیال‌‏پردازی‌های بیداری گفته می‌شود. خاستگاه رؤیاها در اکنکار متفاوت است. پال‏ توئیچل معتقد است رؤیا‌های ما نتیجۀ ظهور انگیزه و تمایلند. برخی از رؤیا‌ها نیز نتیجۀ انعکاس...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ رؤیا به تحولاتی که در عالم خواب می‌گذرد گفته می‌شود. رؤیابینی همان اصطلاح خواب دیدن است که در بین ما رایج است. البته نوعی از رؤیا در اکنکار وجود دارد که بدان رؤیای بیداری می‌گویند و در اصطلاح ما خیال‌‏پردازی‌های بیداری گفته می‌شود. خاستگاه رؤیاها در اکنکار متفاوت است. پال‏ توئیچل معتقد است رؤیا‌های ما نتیجۀ ظهور انگیزه و تمایلند. برخی از رؤیا‌ها نیز نتیجۀ انعکاس کالبدهای اثیری، علّی، ذهنی و روحی به جهان‌‏های دیگر است. از دیگر خاستگاه‌های رؤیابینیِ اکنکار می‏‌توان به احساس درد، تشنگی و گرسنگی اشاره کرد.[1] می‌‏توان پس از روش‌های سفر روح، رؤیابینی را از مهم‌‏ترین پایه‌های اکنکار دانست. برخی از باورهای اکنکار بر پایۀ رؤیا و رؤیابینی استوار است. هدف از رؤیابینی همان سفر روح است؛ یعنی فرد رؤیابین با رؤیا درصدد سفر روح می‌باشد. وی می‌خواهد در عالم رؤیا و خواب، روح خود را به عوالم دیگر انعکاس دهد. بسیاری از روش‌های سفر روح نیز در عالم خواب صورت می‌گیرد. فرد قبل از خواب با انجام برخی تمرینات آماده می‌شود تا در عالم رؤیا به سفر روح بپردازد.
از آثاری که برای سفر روح شمرده شده است می‏‌توان به کارماسوزی اشاره کرد. در واقع استاد حق با رؤیابینی به استهلاک کارماهای چلاهای خود می‌پردازد. به‌‏دست آوردن ادراک معنوی از دیگر آثار رؤیابینی است که اکنکار بدان باورمند است. یکی از اکیست‏‌های مشهور می‌نویسد: «ماهانتا از رؤیای فرد، به‌‏منظور استهلاک کارما و حصول ادراک معنوی برای چلا استفاده می‌کند. هدف پیرو اکنکار این است که به ارادۀ خود در جهان‌‏های بیرونی (فیزیکی) و درونی (معنوی) به سیر و سلوک بپردازد. این کار با انجام تمرینات معنوی اک و استفاده از آگاهی وضعیت رؤیا میسّر است.»[2] از دیگر آثار ادّعایی که برای رؤیا شمرده‌اند، شفایابی در حالت رؤیاست. اکنکار می‌نویسد: «در دوران باستان یونان، یک ربّ‏‌النوع طب وجود داشت که پسر آپولو بود ... او به خاطر شفا در وضعیت رؤیا در سراسر یونان باستان شهرتی به‌‏سزا یافته بود.»[3]
انواع رؤیا:
- رؤیای ساده: «به رؤیاهایی گفته می‌شود که به صورت آشکار مطلبی را بیان می‌کنند. در مقابل، رؤیاهای درهم‏‌تنیده قرار دارند که فهم و درک آن‏‌ها بسیار پیچیده است.» [4]
- رؤیای پیش‌گویانه: از مهم‌‏ترین انواع رؤیاهای اکنکار است. علم پیش‌گویی که اکنکار آن‌‏را دانش باستانی پیامبری می‌داند برپایۀ این نوع از رؤیاها استوار است. پال ‏توئیچل فصلی از کتاب اک ایناری، علم‏‌الاسرار رؤیاها را به این عنوان اختصاص داده است. ادّعا بر این است که در این نوع از رؤیاها آینده نشان داده می‌شود. اکنکار ادعا می‌کند نوعی از رؤیا‌ها وجود دارد که بدان‌‏ها «رؤیای موقعیتی» می‌گویند. رؤیابین نمی‌‏تواند این رؤیا را تشخیص دهد اما در زندگی درونی و بیرونی انسان نقش بسزایی دارد.[5]
- رؤیای بیداری: از رؤیاهای دیگری است که اکنکار برای آن ارزش فراوانی قائل است. پال ‏توئیچل در کتابی که در زمینۀ رؤیابینی نگاشته و آن را اک ایناریِ علم الاسرار رؤیاها نام نهاده، فصلی را به رؤیاهای بیدار اختصاص داده و دربارۀ آن سخن گفته است. البته به مناسبت‌های فراوان دیگری در نوشته و سخنان پال با این نوع از رؤیاها روبه‌‏رو می‌شویم که رؤیاهای روزانه یا خیال‌پردازی‌های روزانه نامیده می‌شود و به لحظاتی اطلاق می‌شود که آدمی در خلال آن در افکار خود غرق شده، با چشم‌هایی باز و فارغ از قیل و قال‌های اطراف در اندیشۀ آرمان‏‌ها و آرزوهای خود است.[6]
تعبیر رؤیاها:
تعبیر رؤیا از مهم‌‏ترین نکاتی است که در رؤیاها بدان پرداخته می‌شود. اکنکار مدعی است که استادان اک این هنر را دارا هستند. در تعبیرِ رؤیایِ مدعاییِ اک بیش‏ترین تأکید بر نمادها و نمادشناسی است. رؤیاها را براساس نمادهای موجود درآن تعبیر می‌کنند. هارولد کلمپ در کتابی با عنوان هنر رؤیابینی معنوی به پدیدۀ رؤیابینی پرداخته است. وی در این کتاب برای تعبیر رؤیا‌ها نیز ساختاری را طراحی کرده است. وی معتقد است برای شروع به کار باید سادگی را رعایت کنیم. سپس با توجه به رؤیای خود، ببینیم رؤیای ما درکدام سطح از سطوح روزمرگی، عواطف، افکار و یا معنویات ما قرار دارد. سپس باید به سراغ نمادشناسی رفت. علم نمادشناسی نیز بسیار گسترده است. در این علم، نمادها با ما سخن می‌گویند و هرکدام نشان‌دهندۀ مفهوم خاصی هستند. گام بعدی در نظر «هارولدکلمپ» تنظیم لغت‌نامۀ شخصی رؤیاهاست. این لغت‌نامه بیش‏تر برای آشنایی با نمادهای منحصر به فرد افراد توصیه می‌شود. در این لغت‌نامه شخص با ثبت رؤیاهای خود، نمادهای رؤیا را یادداشت می‏‌کند و برداشت خود را نیز می‌نویسد. برای تشخیص برخی از نمادهای عمومی باید از دیسکورس‌‏های اکنکار استفاده کرد.[7] پال‏ توئیچل نیز با ارائۀ روشی سعی دارد به آسانی تعبیر رؤیا را به چلاهایش آموزش دهد: «آن‌گاه که یکایک تصاویر رؤیا معنای خود را بر رؤیابین آشکار نمود و مفهوم هر یک از آن‏‌ها در چهارچوب کلی رؤیاها جای گرفت، استاد اک از رؤیابین انتظار دارد رؤیاهایش را به دقّت مرور کند و ببیند آیا واقعاً معنای استنباط شده از آن‏‌ها درست است یا نه. با این کار رؤیابین ناگهان به مرحله‌ای می‌رسد که خود قادر خواهد بود رؤیاهایش را تحلیل کند و نیازی به اتکا به شخص دیگری در خود احساس ننماید.»[8] البته وی در تناقضی آشکار صفحاتی بعد مدّعی می‌شود که تنها صاحبان بینش معنوی دقیق که استادان و پیامبران اکنکار هستند، قادرند با تفسیر نمادها به تعبیر رؤیا دست یابند.[9]
روش‌های رؤیابینی:
روش‌هایی که برای رؤیابینی وجود دارد تقریباً تفاوت خاصی با روش‌های سفر روح ندارد. در این‌جا باید قبل از خواب تمریناتی را انجام دهیم و با خود تلقینی مطمئن باشیم که رؤیایی را مشاهده خواهیم کرد. مهم‏‌ترین روش‌هایی که برای رؤیا‏بینی نام می‌برند از این قرار است: «از ده تا یک را به صورت معکوس بشمارید. سپس تصوّر کنید کنار بدن فیزیکی خود قرار دارید. به جای اعداد می‏‌توانید از الف تا دال را بشمارید. تمرین چندین هفته‌ای، شما را به کسب نور و صوت الهی در عالم رؤیا رهنمون می‌سازد. هنگام آماده شدن برای خواب در عالم خیال به استاد رؤیا بگویید که به تو اجازه می‌دهم مرا به سرزمین‌های دور ببری؛ جایی که هم‏‌اکنون مناسب من است. سپس به خواب روید. هنگام به خواب رفتن به آرامی‏ با خود زمزمه کنید که ماهانتا دوستت دارم و سپس به آهستگی در ذهن خود «هیو» را زمزمه کنید.[10]
تحلیل و بررسی:
اول: همان‌‏گونه که مشاهده شد و نمونه‌هایی از کتاب‌های اکنکار مثال زده شد، رؤیابینی اکنکار بیش‏ از هر چیز از تخیّل و تصوّر نشأت می‌گیرد.
دوم: یکی از آثار رؤیابینی اکنکار، استهلاک کارما بیان شده است. با نگاهی به آموزۀ کارما در اکنکار در می‌یابیم که این آموزه هرگز قابل زدوده شدن و حتی شفاعت‌‏بردار نیست؛ پس چگونه قانونی به دقت و شدت کارما می‏‌تواند با رؤیایی خیالی از بین برود. همان‌‏گونه که روشن است اکنکار پس از سفر روح و رؤیابینی، آموزۀ مهم دیگر خود، یعنی کارما را نیز با خیال‏‌انگیزی گره زده است.
سوم: به سختی می‌‏توان بین سفر روح ادّعایی و رؤیابینی اکنکار تفاوتی مشاهده کرد. با توجه به روش‌ها و سبک‌هایی که برای این دو شمرده شده است، یا این دو عین هم هستند یا این‌که سفر روح نیز نوعی رؤیابینی محسوب می‌شود. تمام روش‌های سفر روح یا در عالم خواب و رؤیا صورت می‌پذیرند یا این‌که به سبک و سیاق رؤیای بیداری حاصل می‌شوند؛ پس تفاوتی بین این دو آموزه وجود ندارد.
چهارم: هدف نهایی رؤیابینی نیز چیزی بیش‏ از سفر روح یا جدایی روح از کالبد جسمانی نیست.
پنجم: روش‌های تعبیر و تفسیر رؤیا نیز روش‌هایی غیر عملی و غیرکاربردی است. در ضمن دراین زمینه تناقضی نیز وجود داشت؛ پال‏ توئیچل ادّعا می‌کرد تمام چلاها به‌‏راحتی می‌‏توانند خود به تعبیر رؤیاهایشان بپردازند؛ اما در همان کتاب مدّعی شد که تنها پیامبران اکنکارند که می‌‏توانند نمادهای رؤیاها را تفسیر کنند.
ششم: در نگرش اسلامی تفسیر و تعبیر رؤیاها فقط از جانب خداوند به برخی از پیامبران و اولیای الهی عنایت می‌شود. اسلام تعبیر و تفسیر را نه آموزشی می‌داند و نه اکتسابی. فقط خداست که به اسرار رؤیاها عالم است و اگر او بخواهد به برخی که توانسته‌اند از امتحانات الهی سربلند بیرون آیند عنایت می‌کند. در برخی از روایات آمده است که تعبیر خواب به کسانی که از زنای قطعی پای خود را بیرون کشیده‌اند عطا می‌شود.
هفتم: در اسلام نیز برای رؤیا و رؤیابینی ارزش قائل شده‏‌اند. علّامه طباطبائی در تفسیر شریف المیزان رؤیا را آن چیزی می‏‌داند که انسان در حال خواب یا بی‌هوشی و اغما می‌بیند.[11] تابه‏‌این‏‌جا رؤیایی که در زبان قرآن و روایات آمده تفاوتی با تعریف اصطلاحی آن ندارد. اما در زبان قرآن و روایات، اصطلاح دیگری نیز از رؤیا وجود دارد و آن صحنه‌هایی است که بیننده آن را می‌بیند ولی دیگران از دیدن آن محروم هستند.[12] دربارۀ انواع رؤیا‌ها نیز سخن گفته‌‏اند. علّامه در بخشی از تفسیر گران‌‏قدر المیزان به این مهم پرداخته است.[13]

پی‌نوشت:

[1]. اک ایناری علم‏الاسرار رؤیاها، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب و زرین، 1379، ص 11-12.
[2]. اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر، کرامر، تاد و منسون، دوگ ، 1376، ترجمه مهیار جلالیانی، دنیای کتاب، 26 – 27.
[3]. اک ایناری علم‏الاسرار رؤیاها، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب و زرین، 1379، ص 132.
[4]. همان، ص 50.
[5]. همان، ص 154.
[6]. همان، ص 249.
[7]. هنر رؤیا بینی معنوی، کلمپ، هارولد، 1379، مهیار جلالیانی، تهران، ایساتیس، ص 219-227.
[8]. اک ایناری علم‏الاسرار رؤیاها، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، 1379، نگارستان کتاب و زرین، ص 80.
[9]. هنر رؤیا بینی معنوی، کلمپ، هارولد، 1379، مهیار جلالیانی، تهران، ایساتیس، ص 150.
[10]. تمرینات معنوی اک، کلمپ، هارولد، ترجمه مرجان داوری، تهران، سی‏گل، 1380، ص 25-45.
[11]. تفسیرالمیزان، طباطبایی، محمدحسین، 1367، ‌ترجمه مکارم شیرازی و دیگران، ‌20 جلد، چ‌چهارم، تهران، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، ج11، ص 77.
[12]. همان، ج2، ص 331.
[13]. سودای دین داری، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 305.

تولیدی

دیدگاه‌ها

شما احتراما و لطفا نظر خودتان را برای خودتان نگهدارید و دیگران را گمراه نکنید. اصل کتاب را بگذارید . اشخاص خودشان می توانند فکر کنند و تصمیم بگیرند . دوست من اگر کسی در مذهب خودش کمترین پیشرفتی داشته باشه به اکنکار حتی شک هم نمی کند. چند سوال از شما می پرسم. آیا این حدیث را شنیده ای که امام زمان در ظهورش یکی از نامهای خاص خدا را فاش می کند .این کار در سال 1961 میلادی توسط ماهانتا انجام شد. ایا حدیث رجعت در اخر زمان را شنیده ای ؟ پس چطور تناسخ را رد میکنید؟ ایا قبول دارید که هر ملتی و دینی ، پیامبر خود را بالاترین شخص معرفی می کنند .موسی و عیسی و محمد (ص)؛ ولی این درست نیست . اگر کمی ، فقط کمی قران را خوانده بودید و در ان غوطه می خوردید ؛ برایتان این سوال پیش می آمد چطور موسی کلیم الله که معصوم است . یعنی از هر گناه و اشتباه بریع است و بزرگترین شخص در دین یهودیت است ؛ میرود پیش خضر ؛ تا آموزش ببیند و در آخر کار هم با سه اشتباه ، مردود می شود .این عین کلام قزان است . پس چرا توجه نمی کنید. آیا اگر موسی بزرگترین است ؟ چرا برای آموزش نزد کس دیگری میرود ؟ مگر اینکه بگویید ملاک بزرگی مقام نزد خدا ،آگاهی نیست. آیا کسی میتواند بدون آگاهی تقوی داشته باشد. و همین داستان تسری پیدا می کند به محمد (ص) که ایشان را بزرگترین و همچنین معصوم خطاب میکنند. شما اصول کافی را بخوانید . که یکی از کتب معتبر شیعه است . من از شما میپرسم . آیا امام حسین معصوم است یعنی مصون از هر گناه و اشتباه. پس چرا ظرف عسل را که در خلافت حضرت علی به آن حضرت رسیده بود و مال بیت المال بود ، بدون اجازه برداشت و خورد . ایشان ادعا کردنند که اندازه خودشان عسل برداشتند . اما اگر این عمل اشتباه نبود چرا حضرت علی به ایشان اعتراض کردند تا اینجا دو مسئله مهم مسلمان زیر سوال است . 1-حضرت محمد بزرگترین و نزدیکترین خلق به خدا نیست 2-ایشان و کلیه امامان معصوم نیستند بی صبرانه منتظر جوابهای منطقی شما هستم به امید رسیدن به حقیقت

سلام 1. اصل کتاب موجود است و دیگران میتوانند با تطبیق مطالب ما، به قضاوت درست برسند.(تمام مطالب نقل شده با منبع دقیق آن بیان شده میتوانید رجوع کنید!)// 2. در عجبم که خود گمراهید و بررسی کتاب‌های خود توسط ما و نقد دینی آن‌ها توسط ما را گمراه کننده میخوانید.// 3. من نه تنها شک دارم، بلکه یقین دارم که اکنکار، فرقه ای گمراه است.// 4. لطفا ادعای بدون سند نکنید! احادیث ظهور بعضی درست و بعضی نادرست، بر فرض درست بودن این حدیث (از همه لحاظ )، مفهوم کلام شما این است که یا آن ماهانتا امام زمان است؟(که باطل است و با دیگر احادیث ظهور و امامت سازگاری ندارد) یا او زودتر کشف کرده؟ (که میشود فرستاده بعدی که بطلان این هم واضح است) حال از کجا معلوم او آن اسم را کشف کرده؟ که اثبات این امر سخت تر از هرچیزی است.// 5. رجعت یکی از مسلمات شیعه است و تناسخ را نزد ما باطل است: اما تفاوت این‌دو: - رجعت در کنار باور قطعی به معاد شکل می‌‏گیرد؛ در حالی‌‏که تناسخ از نفی معاد نشأت گرفته است. الف) رجعت درباره انسان‌‏های خاصی است که دوباره به زندگی دنیایی برمی‌‏گردند؛ اما تناسخ قانون عامی است که برای تمام بشر و برای تمامی زمان‌‏ها وضع شده است. ب) رجعت بازگشت روح انسانی در قالب جسمانی پیشینی است و رجعت کننده، زندگی پیشین خود را پی‏‌می‌‏گیرد؛ لذا محال عقلی و یا بازگشت قوّه به فعل پیش نمی‌‏آید؛ اما در تناسخ، روح فردِ درگذشته، در جسمی جدید زندگی را از سر می‌‏گیرد؛ از همین روی با محال عقلی و بازگشت قوه به فعل روبه‌‏رو می‌‏شود. ج) تناسخ بازگشت قوّه به فعل است و آن‏‌گونه که گفته شد محال است؛ اما رجعت چنین نیست. علّامه طباطبایی درباره این تفاوت می‏‌نویسند: «و اما اين‌‏كه گفت: چيزى كه از قوّه به فعليّت درآمده، ديگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحيح، وليكن قبول نداريم كه مسأله مورد بحث ما از اين باب باشد؛ براى‌‏اين‏‌كه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است. مورد فرض او كسى است كه عمر طبيعى خود را كرده و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه برگشتن او به دنيا مستلزم آن امر محال است. و اما مرگ اخترامى كه عاملى غيرطبيعى از قبيل قتل و يا مرض باعث آن شود، برگشتن انسان بعد از چنين مرگى به دنيا مستلزم هيچ محذور و اشكالى نيست؛ چون ممكن است انسان بعد از آن‌‏كه به مرگ غيرطبيعى از دنيا رفته در زمانى ديگر مستعدّ كمالى شود كه در زمانى غير از زمان زندگی‌اش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را به‌‏دست آورد. و يا ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اين‏‌كه مدّتى در برزخ زندگى كرده باشد؛ چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ، داراى آن استعداد مى‌‏شود و دوباره به دنيا برمى‌‏گردد كه آن كمال را به دست آورد؛ درهريك از اين دو فرض، مسأله رجعت و برگشتن به دنيا جايز است و مستلزم محذور محال نيست. د) روایات معصومین(علیهم السلام) در اثبات رجعت به گونه‌‏ای روشن و واضح است که هیچ تردیدی باقی نمی‌‏گذارد؛ اما از سوی دیگر سخنان معصومین درباره ردّ تناسخ نیز فراوان است. ه) غايت رجعت با غايت تناسخ متفاوت است. رجعت براي تحقق پيروزي حق بر باطل، ظهور عزت مؤمنان و ذلت كافران است؛ اما تناسخ، ارائة فرصت جديد به افراد براي تصفية روح و رسيدن به نجات از گردونة تولد مكرر است.(موسسه امام خمینی) و تفاوت‌های دیگر که در این خلاصه نمی‌گنجد.// 6. ما معتقديم: همه پيامبران الهي معصومند، يعني در تمام عمر (چه پيش از نبوت و چه بعد از نبوت) از «خطا و اشتباه » و «گناه » به تاييد الهي مصون و محفوظ مي باشند، زيرا اگر مرتكب خطا يا گناهي شوند اعتماد لازم براي مقام نبوت از آنها سلب مي شود، و مردم نمي توانند آنان را واسطه مطمئني ميان خود و خدا بشناسند، و آنان را در تمام اعمال زندگي پيشوا و مقتداي خويش قرار دهند. به همين دليل معتقديم: اگر در برخي ظواهر آيات قرآن گناهي به بعضي از پيامبران الهي نسبت داده شده، از قبيل «ترك اولي » است (يعني در ميان دو كار خوب، آن را كه خوبي كمتري داشته انتخاب كرده اند در حالي كه سزاوار بوده خوبتر را برگزينند) يا به تعبير ديگر از قبيل «حسنات الابرار سيئات المقربين، كارهاي خوب نيكان (گاهي) گناه مقربان محسوب مي شود.» [۱] چرا كه از هر كس به اندازه مقام او انتظار مي رود.// 7. برای اطلاع بیشتر در مورد عصمت پیامبران و ائمه اطهار و دلایل عقلی و نقلی آن به این لینک مراجعه کنید http://quran.porsemani.ir/node/4279 // 8. اما اين مطلب كه خضر بر حضرت موسي (ع) برتري دارد درست نيست، زيرا حضرت موسي(ع) يكي از پيامبران اوالعزم و داراي جايگاهي بلند مي باشد، و حال اينكه درباره پيامبربودن خضراختلاف است. برخي او را پيامبر مي دانند و برخي ديگر اين امر را قبول ندارند. شايد منشاء چنين تصوري اين باشد، كه خضر برخي مسايل را به حضرت موسي (ع) ياد داد؛ كه اين امر بر برتري خضر برحضرت موسي (ع) دلالت ندارد، زيرا مأمور شدن حضرت موسي‌ به اين‌كه برود علم را از حضرت خضر بياموزد، به دستور خداوند متعال بوده‌، چنان كه در سوره كهف‌، آيات 60 ـ 82، آمده است و اين‌گونه علم آموزي براي پيامبران الهي اشكالي ندارد. پيامبران‌، بر اثر تعليم الهي‌، قسمتي از اسرار غيب را مي‌دانند و طبق مشيت خداوند؛ برخي از پيامبران بر اموري آگاهند كه پيامبران ديگر از آن‌ها بي‌اطلاعند: "و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند، ولي خدا از ميان فرستادگانش هر كه را بخواهد بر مي‌گزيند، پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد. "(3) در داستان حضرت خضر و موسي‌، خضر به ابوابي از علوم احاطه داشت كه مربوط به اسرار باطن‌، عمق حوادث و پديده‌ها بود، در حالي كه حضرت موسي نه مأمور به باطن بود و نه آگاهي از آن امور داشت و كارهاي حضرت خضر برايش مجهول و غير قابل تحمل بود، ولي در بُعد كاري خود كه مأمور به ظاهر بود، آگاهي كامل داشت و داراي كتاب و تشريع بود، به همين جهت از پيامبران اولواالعزم به شمار مي‌آمد. از مطالب بالا معلوم مي‌شود كه نوع علم حضرت موسي با نوع علم حضرت خضر متفاوت بوده است‌. با تفاوت اين دو، اعلميت يكي بر ديگري ثابت نمي‌شود، هم‌چنان كه نمي‌شود بين فردي كه دكتراي شيمي دارد با كسي كه دكتراي فيزيك دارد مقايسه كرد و يكي از آن دو را بر ديگري ترجيح داد. علامه طباطبايي در ذيل آيات داستان حضرت موسي و خضر،- در بحث روايتي‌-، پس از نقل روايت‌ها، در مورد يك روايت كه از آن برتري علمي حضرت خضر بر حضرت موسي استشمام مي‌شود، مي‌فرمايند: "اين روايت با روايتي كه آن دو را برابر مي‌دانست مخالف است‌، و لذا بايد حمل شود بر اين كه نوع علم آن دو مختلف بوده‌".(منبع مرکز ملی پاسخ‌گویی)// 9. به عقیده شیعه امامیه، امام لازم است معصوم باشد[1] و روایاتی که خلاف این مطلب را ثابت کند از نظر ما پذیرفته نخواهد بود و به احتمال زیاد از نظر متن و یا سند دارای اشکال است. البته توجه به این نکته لازم است که فهم درست روایات کار همگان نبوده و نیاز به مقدماتی مانند آگاهی از ادبیات عرب، علم رجال و درایه دارد و بدون کسب این مقدمات، ممکن است در فهم روایات، اشتباهاتی صورت پذیرد. با توجه به این نکته باید گفت؛ اگرچه روایت موجود در پرسش به صورت مرسل و بدون سند ذکر شده ولی حتی با فرض پذیرش هم مخالف عصمت امام نیست؛ این روایت در برخی منابع روایی شیعه نیز نقل شده اما داستان را به امام حسن(ع) نسبت داده‌اند[2] و متن هر دو روایت شبیه به هم است. به هر حال؛ آنچه را ابن ابی الحدید نقل نموده می‌آوریم: «معاویه از عقیل - برادر حضرت علی(ع) - راجع به ماجرای آهن گداخته پرسید، عقیل گریان شد و گفت: من جریان دیگری از علی(ع) برای تو نقل می‌کنم: برای امام حسین(ع) مهمانی آمد و ایشان مبلغی را قرض نموده و نانی خرید اما خورشتی نداشت؛ از این‌رو از قنبر خدمت‌کارشان درخواست نمود تا مقداری از عسل‌های موجود در خزانه را که از یمن آورده بودند برای پذیرایی از مهمان به ایشان دهد. قنبر مقداری عسل به ایشان داد. بعد از آن، هنگامی که علی(ع) برای تقسیم عسل‌ها درب خزانه را باز نمود به قنبر گفت: احساس می‌کنم که این عسل‌ها دست خورده است! قنبر گفت: بله ای امیر مؤمنان! و جریان را برای آن‌حضرت نقل کرد. امام علی(ع) خشمگین شد و فرمود: حسین را نزد من بیاورید! بعد از آمدنشان آن‌حضرت تازیانه را بلند نمود که در این هنگام حسین(ع) گفت: به حق عمویم جعفر! عادت حضرت علی(ع) این بود که اگر کسی او را به برادرش جعفر سوگند می‌داد ناراحتی‌اش فرو می‌نشست. در این هنگام به فرزندش رو کرد و فرمود: چه چیز سبب شد که قبل از آن‌که این عسل را در میان مسلمانان تقسیم نمایم از آن استفاده نمایی؟! امام حسین(ع) عرضه داشت: من نیز از این عسل سهمی دارم و قصدم این بود که وقتی سهمم را عطا نمودید قرضم را ادا نمایم. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: پدرت فدایت شود! اگر چه تو نیز سهمی از این عسل داری اما حقّت این نبود قبل از آن‌که دیگر مسلمانان از آن بهره‌برداری در آن تصرّف نمایی. اگر نبود که به چشم خود دیدم رسول خدا(ص) لب و دهانت را می‌بوسید هر آینه تو را به شدت می‌زدم! بعد از آن مبلغی را به قنبر داد و به او گفت: برو عسلی بهتر از این عسل بخر و بیاور! هنگامی که قنبر عسل جدید را جایگزین می‌کرد، نگاه گریان علی(ع) به ظرف عسل را دیدم که با خود می‌گفت: خدایا! حسین را ببخش که او ندانسته کاری را انجام داده است».[3] با صرف نظر از سند این روایت؛ حسین(ع) در پاسخ به پدر بزرگوارشان که چرا در عسل تصرف نمودی عرض کرد: «من هدفم تصرف غاصبانه در عسل نبود و چون اطلاع داشتم که مقداری از این عسل سهم من نیز هست اقدام به این کار نمودم». و علی(ع) این عذر را پذیرفتند و علت ناراحتیشان را چنین بیان کردند: «چون ما مسئول تقسیم بیت المال هستیم سزاوار نیست خود را بر دیگران مقدم نموده و قبل از دادن حق مردم در آن تصرف کنیم». و به همین جهت، اوصافی در ستایش آن‌حضرت فرمودند و یقیناً اگر از امام حسین(ع) خلافی سر زده بود ایشان را با این وصف که «پدرت فدایت باد» مورد مهربانی قرار نمی‌دادند و همچنین محبت رسول خدا(ص) به ایشان را یادآور نمی‌شدند. بنابراین، امام حسین(ع) گناهی انجام ندادند و اعتراض امام علی(ع) به فرزندشان نیز نه ‌تنها با مقام عصمت منافاتی ندارد، بلکه اهمیت توجه اهل بیت(ع) نسبت به بیت المال را می‌رساند و آن‌حضرت خواستند به این نکته اشاره کنند که افرادی که مسئولیت بیت المال در اختیارشان هست، حق خویشان و بستگان خود را زودتر از حق دیگران پرداخت نکنند، اگرچه این موضوع – بویژه با اختلاف زمانی اندک – تصرف غاصبانه در بیت المال به شمار نخواهد آمد. منبع : اسلام کوئیست// 10. در آخر در مورد اکنکار و اعتقاداتش چند لینک به شما میدم با دقت مطالعه کنید http://www.adyannet.com/news/15997 http://www.adyannet.com/news/15977 http://www.adyannet.com/news/15889 و ده ها مقاله ی دیگر که در همین سایت موجود است سربلند باشید

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.