مهدی موعود شیعه، حقیقت تاریخ
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی از وهابیون در بحث مهدویت، این شبهه را عنوان میکنند که فِرَق مختلف مسلمین با امامیه درباره وجود مهدی اختلاف نظر دارند، و اهل سنت بر این باورند که اعتقاد شیعه امامیه به غیبت مهدی، توهمی بیش نیست، زیرا از او عین و اثری نیست. نه کسی او را حس کرده و نه از او خبری هست و اعتقاد به وجود او مایه شر و فسادی عظیم شده است.[1]
در پاسخ به امثال این نویسندگان باید گفت؛ اولاً ارقام و آمار طرفداران هیچگاه روشنگر حق از باطل نبودهاست و بر طبق مبانی و ضوابط اسلامی هم کثرت طرفداران یک عقیده دلیلی برای حق بودن آن نمیتواند باشد، چنانچه قرآن کریم در موارد متعدد از اکثریت انتقاد کردهاست، به عنوان نمونه: «اکثَرَهُم لایومِنُون [بقره/100] و اکثرشان ایمان نمیآورند»، «واکثرَهُم الفاسقون [آل عمران/110] و اکثرشان اهل فسقند»، «واکثَرَهُم الکاذِبون[شعراء/223] و اکثر آنان دروغگویند» و... تاریخ انبیاء الهی هم نشان داده که در بیشتر مواقع گروندگان به پیامبران الهی کمتر از کفار بودهاند. به عنوان نمونه قرآن کریم خطاب به بنی اسرائیل میفرماید: «ثم تَوَلیتُم الّا قلیلاً منکم [بقره/ 83] سپس (از دستورات خدا) رویگردانیدید به جز اندکی از شما» پس طبق موازین اسلامی ادعای حقانیت اکثریت در دین مبین اسلام جایگاهی ندارد بلکه برای اثبات حقانیت خود باید دلیل و سند داشت نه کثرت نفرات. ثانیاً انکار وجود و غیبت مهدی(علیه السلام) توسط فرق دیگر چیزی را ثابت نمیکند. گویا اینان توقع دارند که شیعه برای اثبات معتقدات خویش از اهل سنت اجازه بگیرد و به استناد منابع آنان عقاید خویش را اثبات کند، در حالی که اگر قرار باشد هر فرقه با مستندات دیگران اعتقادات خویش را اثبات کند، اصولاً چیزی از اعتقادات برای اهل سنت باقی نخواهد ماند، که با مستندات شیعی قابل اثبات باشد.
همچنان که روشن است که اثبات مسئله وجود و غیبت امام مهدی(علیه السلام) بر اساس منابع شیعی کار سهلی است. هم خبر تولد ایشان را بسیاری شنیدهاند و هم در زمان حیات پدر بزرگوارش و پس از آن، ایشان را دیدهاند. هم بیشتر شیعیان مسئله وجود و تولد و غیبت ایشان را باور داشتهاند و هم در منابع شیعی روایات بسیاری تولدش را بشارت داده بودند. البته اگر اکنون به ظاهر از ایشان نشانی نیست، به دلیل غیبت ایشان است و اگر شیعیان به ظهور او در حال حاضر اعتقاد داشتند، سؤالاتی همچون؛ کو و کجا و آثارش کدام است؟ معنا داشت، اما این پرسشها بر فرض غیبت او معنایی ندارد.[2]
اما این جمله که وجود او مایه شری عظیم شدهاست! آدمی را به یاد سخن کفاری میاندازد که وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را مایه شر و فساد میدانستند؛ «اِن تُصِبهُم سَیئةً یقولوا هذِهِ من عندِکَ[نساء/78] اگر مصیبتی به آنان رسد میگویند به خاطر توست» و همچنانکه نیاکان آنان با حضرت موسی (علیه السلام) چنین میگفتند: «واِن تُصِبهم سَیئَةً یَطَیروا بِموسی وَ مَن مَعَهُ[اعراف/131] و اگر مصیبتی به آنان میرسید آن را به موسی و پیروانش نسبت میدادند.» دلیل این مطلب هم این است که حجتهای الهی برای مومنان مایه هدایت و سعادتند، اما آنان که به آنان پشت کنند، سرنوشتی جز خسارت و تباهی نخواهند داشت و از همین روست که قرآن با اینکه مایه شفا و رحمت است برای ظالمان مایه خسارت و زیان است: «وَ نُنَزِلُ مِن القرآنِ ما هُو شِفاءٌ ورحمةٌ لِلمومنینَ وَلایَزیدُ الظالمینَ الاّ خِساراً [اسراء/82] و ما قرآن را نازل کردیم تا مایه شفا و رحمت برای مومنان باشد و البته نمیافزاید برای ظالمین مگر خسران را.»
ای کاش امثال القفاری و سلفش ابن تیمیه پیش از طرح این اتهامات پوچ تاریخ انبیای الهی و تاریخ اسلام را مرور میکردند و میدیدند که با آغاز رسالت انبیاءالهی چه ولولهای در جوامع بشری ایجاد میشد و چه اختلافاتی میان قبایل و عشیرهها شکل میگرفت و آتش چه جنگهایی که ایجاد نمیشد. و چه فرزندانی که بر پدرانشان شمشیر نمیکشیدند و چه همسرانی که با هم به نزاع برنمیخاستند. آیا اینان انبیاءالهی را هم مایه شر و فساد میدانند و انگشت اتهام را به سوی آنان نشانه میگیرند؟! بنابراین اعتقاد به مهدی(علیه السلام) هم چیزی جز خیر و رحمت نیست و اگر شر و فسادی باشد، علت آن پشت کردن به این حقیقت آسمانی است، که امثال القفاری از درک عظمتش بینصیب هستند.
پینوشت:
[1]. اصول مذهب شیعه، القفاری، انتشارات دارالرضاء، ص 1091
[2]. دلیل روشن، آیت الله آیتی، قم، موسسه آینده روشن ص499
دیدگاهها
babak
1394/06/11 - 12:19
لینک ثابت
شر خود القفاری کثیفه! کسی که
babak
1394/06/11 - 12:23
لینک ثابت
القفاری+ وهابیون+ آل سعود+
افزودن نظر جدید